Dr. Behrooz Arman

www.b-arman.com

click
click
click
click
click
click
click
click
click

از انتخابات “استصوابي” تا انقلاب استصوابي

 

شوربختانه کوشش هایی دیده می شود برای تحمیل "یک جریان"، در دوران گذار از "نظام ولایی" به سامانه ی نوین سیاسی در ایران. در این برش، رویکردهای "اتاق های فکر" عبارتند از: کوچک سازی و کوچک نمایی "الترناتیوهای نامطلوب"، و بزرگ سازی و بزرگ نمایی "الترناتیوهای مطلوب". این "دکترین"، در دیگر کشورهای رو به رشد، چون هند و افریقای جنوبی پیش تر به کار گرفته شده، و هم اکنون در مصر و تونس در حال اجرا است. انقلاب بهمن، یکی از نمونه های جا انداختن "الترناتیو های مطلوب" و "انقلابی"، در کوران جنبش ملی و دمکراتیک کشورمان بود.

پیش گفتار

جنبش مردمان گام به گام وارد برش تازه ای می شود. در این مرحله سخن نه بر سر "اصلاح نظام"، بلکه بیشتر بر سر چگونگی "گذار" است از "نظام ولایی"، یا به گفته ی ماموران امنیتی "ولایت فقیه"، رده آرایی "شفاف" تر نیروها برای شکل دادن به موزاییک سیاسی-اجتماعی-اقتصادی آینده ی ایران.

ویژگی این "برش گذار" در سنجش با "گذارهای" پیشین انقلابی، خصلت "مطالبه محوری" و "برنامه گرایی" آن است. برای پرهیز از شکست های تلخ گذشته، و بویژه، جلوگیری از "انحصار طلبی های" خانمان سوز که شوربختانه نشانه های آن هنوز آشکار است، نگارنده بررسی "سه برنامه" ی ارائه شده از سوی جریان های "جبهه ای" و کمابیش "حاضر و غایب" در درون ایران را، به همه ی نیروهای ملی و دمکرات کشورمان پیشنهاد می کند. (برای خواندن برنامه ها به پایان نوشتار نگاه کنید)

نخست برنامه ی "گفتمان های مطالبه محور" است که طیف بسیار گسترده ای از نیروها را در برگرفته و بخش زیادی از خواست های آن هنوز در دستور روز است.  این برنامه، برآیندی است از هشت ماه کار گروهی، پیش از انتخابات سال هشتاد و هشت.

دوم برنامه ی "همبستگی برای دمکراسی و حقوق بشر در ایران" است که شخصیت هایی از سازمان ها و گروه های گوناگون، از کانون نویسندگان و کمپین یک میلیون امضا و شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و جامعه حقوق بشر کردستان، تا نیروهای ملی-مذهبی و جبهه ملی ایران را در برمی گیرد، و علیرغم فشرده بودن برنامه، به بخشی از خواست های جنبش پاسخ می دهد.

سوم برنامه ی "جنبش سبز، ویراست دوم" است که بیشتر، آن بخش از نیروهای شرکت کننده در جنبش را در برمی گیرد، که گام به گام به نیروهای بیرون از "نظام" نزدیک شده اند.

برای ارائه این "برنامه ها" و کوشش برای پیاده کردن آن ها، کنشگران هر سه گروه هزینه های فراوان داده اند. سخنگویان و گردانندگان گروه یکم، نخستین قربانیان سرکوب های بسیار حساب شده ی نیروهای امنیتی-سپاهی بودند. از سازمان دهندگان گروه دوم، تاکنون 35 تن راهی زندان شده، و بدین گونه گردانندگان آن تقریبا همگی در پشت میله های زندان اند. گروه سوم نیز آسیب های فراوان دیده، و اینک رهبران آن زیر فشارهای تازه قرار گرفته اند.

شوربختانه کوشش هایی دیده می شود برای تحمیل "یک جریان"، در دوران گذار از "نظام ولایی" به سامانه ی سیاسی نوین، و خاصه، شکل دهی به نظام اقتصادی آینده ی ایران. در این راستا رویکردهای "اتاق های فکر" برون و درون مرز (که تازه نیز نیستند) "از جمله" عبارتند از: کوچک سازی و کوچک نمایی "الترناتیوهای نامطلوب"، و بزرگ سازی و بزرگ نمایی "الترناتیوهای مطلوب"، در همه ی گستره های فرهنگی-سیاسی-اجتماعی-سازمانی. این "دکترین" با کمابیش تفاوت هایی، در دیگر کشورهای رو به رشد، چون هند و افریقای جنوبی پیش تر به کار گرفته شده، و هم اکنون در مصر و تونس در حال اجراست. آماج این رویکردها، ایجاد دگردیسی های محدود روبنایی است، برای جلوگیری از دگرگونی های زیربنایی و ریشه ای در چارچوب منافع ملی کشورهای رو به رشد. این رویکردها بیشتر بر "سازش" میان لایه های انگلی اقتصاد داخلی و کنسرن های مالی-نظامی-نفتی جهانی استوارند.

انقلاب بهمن، یکی از نمونه های جا انداختن "الترناتیو های مطلوب" و "انقلابی"، در کوران جنبش ملی و دمکراتیک کشورمان بود. بدین گونه که، نخست "پیش!!!" از انقلاب با یاری سازمان های امنیتی درون و برون مرزی همه ی نیروهای ملی و دمکرات از پهنه ی سیاسی پاک شدند تا رهبری نیروهای واپس گرای مذهبی (با یاری "حساب 100" بازارای ها و تکیه بر پنج هزار سازمان دهنده ی دینی در مساجد) بر جنبش "چیره شود"، و سپس بعد از انقلاب با جاانداختن ماشین تازه ی سرکوب سپاهی-بنیادی-بازاری و به بهانه ی جنگ با عراق، راه برای فرمانروایی سودجویان و تاریک اندیشان و ناآگاهان هموار گردد.

برآیند این "الترناتیوسازی"، تنها در سال های نخست انقلاب، و با ادامه ی بیهوده ی جنگ به قرار زیر بود: زیان های ساختاری و صنعتی به ایران بیش از 600 میلیارد دلار، و به عراق افزون بر 400 میلیارد دلار. مقایسه ای در این زمینه: تمامی درآمدهای نفتی هر دو کشور از آغاز استخراج نفت، ایران از سال 1919، و عراق از سال 1931، تا سال 1988 فقط نزدیک به 400 میلیارد دلار بود. تنها میان سال های 1981 تا 1985 نزدیک به 24 میلیارد دلار جنگ افزار به عراق فروخته شد.

در دوران کنونی "گذار" نیز، کوشش های "پیدا و ناپیدا" برای جاانداختن "الترناتیوهای مطلوب"، از جمله، با کمک بخشی از همین نیروهای "دین باور" و "انحصار طلب" در جریان است. این رویکرد را می توان "انقلاب استصوابی"، با اهداف مشخص اقتصادی نام نهاد. به دیگر سخن، علیرغم شعارهای "انقلابی"، انگیزه ی "انحصار طلبی" پاره ای از نیروهایی که بویژه در دو دهه ی گذشته از درون "نظام" به بیرون پرتاب شده (ولی هنوز با آن در داد و ستد هستند)، می توان در گستره های "مالی" جست و جو کرد.

این "انحصار طلبان" بیشتر سخنگویان اصلاح طلب ها و پراگماتیست هایی هستند، که جنگ اقتصادی و پشت پرده ی میان "کوسه" ها را آفتابی می کنند، همانا جنگ میان "کهنه-ثروتمندان" و "نو-ثروتمندان" بر سر تقسیم "بیت المال نفتی-گازی"، و بویژه، کنترل شبکه های آشکار و ناآشکار داد و ستدهای برون و درون مرزی. شمار این شبکه ها که نزدیک به چهل درصد از اقتصاد وارداتی ایران را زیر کنترل دارند، نزدیک به "سی نهاد!!!" است: نهادهایی هم در دست بازاریان بزرگ، و هم در دست سپاهیان و بنیاد-موقوفه خواران و دولتیان بالاجایگاه.

تازه ترین "جنگ" میان این "کوسه ها"، باز می گردد به انتخابات اتاق بازرگانی در اسفند هشتاد و نه، که در آن "خاموش شیخ ها" و نزدیکان به "موتلفه اسلامی"، دوباره بر "اصلاح طلبان" (علیرغم یاری گرفتن از مجلس)، و نیز بر "سپاهیان" (علیرغم یارگیری های تازه) چیره شدند. "خاموش شیخ ها" (اشاره به میلیاردر بازاری "خاموشی" است، و نیز اتاق بازرگانی که بیشتر زیر کنترل هیات موتلفه ی اسلامی قرار دارد و به مثابه ی "با ثبات ترین" نهاد جمهوری اسلامی شناخته شده است)، و "شعب شیخ ها" (اشاره به خاندان بازاری و بانفوذ "شعب"، یا "مارهای مخوف مصری" است که شبکه های مخفی و غیرمخفی اقتصاد مصر را، مانند "خاموشی" های ایران، در چنگ دارند، و بحران کنونی مصر با بدهی چند ده میلیارد دلاری، بویژه برآیند رویکردهای سودجویانه و ضد ملی آنهاست)، آری آنان "خاموش شاهانی" هستند تبار در تبار دمساز با  "ملاباشی ها" و "دزدان زمامدار" و "فراماسونرها"، و عملا کنترل کننده ی بخش چشمگیری از اقتصاد انگلی-وارداتی کشورهای واپس مانده ای چون ایران و مصر.

نه تنها در دوران هشت ساله ی دولت اصلاحات، بلکه در برش فرمانروایی چکمه پوشان نیز، این "مارهای مخوف" به چالش واقعی کشانده نشدند (در دوران خاتمی نیز اصلاح طلبان نتوانستند سهم بیشتری از دلارهای نفتی را از "کانال" اتاق بازرگانی نصیب خود کنند). به دیگر سخن، باید هوشیارانه از بازخوانی اشتباه های انقلاب بهمن، که در آن، جنگ میان "بازاری ها" و "بوروکرات ها" بر سر سهم بیشتر از درآمدهای روزافزون نفتی، به "نبرد که بر که" تعبیر شد، خودداری گردد. برای روشن کردن خط میان نیروهای ملی-دمکرات، و جریان های ضد-ملی "راست" و "میانه" و "چپ"، توجه جدی به برنامه های اقتصادی "روشن!!!"، نه کافی، اما یاری دهنده است.

بخش چشمگیری از "انحصار طلبی" نیروهای پراگماتیست و اصلاح طلب و هم کاسه های برون مرزی آنان، باز می گردد به کوشش آنان برای ایجاد دگردیسی های کنترل شده از "بالا"، آن هم با بهره گیری "ابزاری" از "پایین". این نیروها در برابر "دگرگونی های ناگزیر ریشه ای" که خواست توده هاست، راهبند می آفرینند.

دیگر انگیزه های "انحصار طلبی" ها و "الترناتیو سازی" ها را، که با این "جنگ کوسه ها" کمابیش در پیوندند، می توان در پهنه های زیر جست و جو کرد. نخست اینکه، پاره ای از نیروهای دین باور که در جریان "پاک سازی های" آغاز انقلاب دست داشته اند، نمی توانند خود را از این تنگ نگری ها کاملا رها سازند (و در این میان مال و جاه و نام نیز نقش بازی می کند). بدین گونه اینان هنوز در فضای مجازی "عصر امام" پرواز می کنند. اگر دیروز خواستار "سکان داری نظام" در جریان انتخاباتی "استصوابی" بودند، امروز با خیزش دوباره ی توده ها، دانسته یا نادانسته خواستار سکان داری انقلابی هستند "استصوابی".

دوم اینکه، نیروهای دین باور اصلاح طلب و پراگماتیست، از پشتیبانی مادی و معنوی نسبتا خوب درون و برون مرزی برخوردارند. این پشتیبانی ها و "جایزه ها"، آنان را به بیماری "خود بزرگ بینی" مبتلا می سازد. اینان این واقعیت را "نمی خواهند" بنگرند که، "زمانی که سنگ را بسته و سگ را گشاده اند"، مردم ما "به ناچار" از طرح روشن تر خواست های خود خودداری می کنند، و کمابیش به بهره گیری "ابزاری" از "جنگ کوسه ها" روی می آورند. در این زمینه توده ها آزمونی چند سده ای دارند.

انگیزه ی سوم حضور "انحصارطلبان" در فضای کنونی فرهنگی-سیاسی-اجتماعی ایران را، می توان در آینه ی کم کاری و ناکارایی و "عدم حضور مستقل" نیروهای ملی-دمکرات غیردین باور و "بیگانه با بازار"، نگریست. برآیند آن اینکه، در کوران نبردهای تعیین کننده نیز، "راهبری و پیشاهنگی"، جای خود را به "دنباله روی" می سپرد. این نارسایی ها، کار "سازمانی" را نیز شامل می گردد. بدین گونه، گام ها به سوی ایجاد موزاییک سیاسی ای شبیه به  پیش از دهه ی پنجاه خورشیدی، بسیار کند و لرزان برداشته می شود. (در کشور ما همزمان با اوج گیری سرکوب ها از پایان دهه ی چهل خورشیدی، نیروهای دین باور و نزدیک به "بازار رو به رشد"، کم کم توان گرفتند).

کسانی که پشت "مبارزه با دشمنان انقلاب" موضع می گیرند تا "انحصارطلبی" خود را بپوشانند، مانند آغاز انقلاب، نه رقیبان "ضد انقلابی"، بلکه بیشتر، رقیبان توانمند "انقلابی" را نشانه گرفته اند. آماج آنان، "سوار شدن" بر جنبش است در برش "گذار"، و پس از "عبور از بحران"، (و با تکیه به منابع مالی گسترده و پشتیبانی های برون مرزی)، ساختن "الترناتیو کوچک و قابل کنترلی" است از "غیرخودی ها"، در موزاییک اقتصادی-اجتماعی-سیاسی-فرهنگی آینده ی "غیرولایی".

و اینجاست "نقطه ی کلیدی" در برش "گذار": آیا نیروهای مردمی از "جنک کوسه ها" بهره برداری "ابزاری" می کنند و "بابک وار" پرچم جنبش را به دست می گیرند، و یا باز هم چون دهه ها و سده های پیشین،  "کوسه" هایی از تبار نوبختیان و برامکیان هستند برنده ی این نبرد تاریخی.

این پیش گفتار را با دو رویکرد "نادری" و "ملکم خانی"، و یک فریاد "کردیه ای"، و نیز با آرزوی برپایی "آذرکده هایی خندان" (و نه گریان) در درون مان، و برافراشتن درفش "دولت سایه ی مردمی" (و نه بیرق سوگوار خرافی) پیشاپیش مان، به انجام می رسانیم. گاه آن است که "دولت سایه" و "همبسته" و "بابکی" مان، دلیرانه و خودباورانه از سایه ی تاریخ بدر آید. به گفته ی احمد کسروی "باید نیرو بسیجید"، و در این برش تاریخی که نه هر چند دهه، بلکه "هر چند سده" یک بار پیش می آید، با بهره گیری از "همه" ی اشکال مبارزاتی مورد "پشتیبانی توده ها"، جنبش ملی و دمکراتیک کشورمان را در پهنه های فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و "سازمانی" به پیش راند. باختر آسیا برای رهایی از بندهای "توحش و بربریت" استعماری-نواستعماری، به پیروزی های "پرچمدار" دلیرش چشم دوخته است. گاه، گاه دگرگونی های ریشه ای است.

رویکرد روشن "نادری" در سده ی هیجده میلادی:

"نادرشاه نمایندگان روحانیت شیعه را پیش خود احضار کرده و از آنها می پرسد که درآمدهای سرشار موقوفات چگونه به مصرف می رسد. آنها اظهار می دارند که این درآمدها به مصرف مواجب روحانیون، نگهداری مدارس و مساجد متعدد می رسد. مساجدی که هر لحظه در آنها صدای دعا برای پیروزی دولت در جنگ و ترقی آن بلند است. نادر پاسخ می دهد که به احتمال قوی دعای آنها مستجاب نمی شود، زیرا پنجاه سال است که مملکت رو به زوال می رود." نادر همزمان با مصادره ی بخش بزرگی از موقوفات اعلام کرد: "اگر مردم به خدمتگزاران دین احتیاج دارند، باید آنها را به حساب خود نگاهداری کنند." (و امروز افزون بر موقوفه ها، درآمدهای هنگفت نفتی و گازی مردم اند که "به مصرف مواجب روحانیون"، و همتاهای بازاری-سپاهی آنان می رسند)

رویکرد "تقیه" گونه ی "ملکم خانی" در آغاز سده ی بیست میلادی:

"من به شما اطمینان می دهم، این پیشرفت محدودی نیز که در ایران و ترکیه می بینید، بویژه در ایران، بدین دلیل است که افرادی ایده های اروپایی را مطرح کرده و به جای آن که بگویند که این دیدگاه ها از انگستان، فرانسه یا آلمان آمده، گفته اند: «ما به اروپایی ها کاری نداریم.، اما این ها اصول مذهب ماست که اروپایان از آن بهره گرفته اند!» این شیوه تاثیری حیرت انگیز دارد." (ملکم خان که مدتی عضو فراماسونری بود نیز، چون گروه "امروزی" پنج نفره ی " نوانديش مسلمان"، برای مبارزه با "مستبدین"، به "ملایان" ناخرسند روی آورد. یکی از اعضای این گروه "لندنی" و دانش آموخته ی "انگستان"، به گفته ی نشریه آلمانی اشپیگل، سازماندهنده ی "انقلاب فرهنگی" پس از انقلاب، با آماج پاک سازی نیروهای چپ از دانشگاه ها بود)

فریاد های خاک خون خورده ی "کردیه ای" در آغاز سده ی بیست و یک میلادی:

"شما نمی دانید که بر سر ما چه آمد آن روز. صدای من قطع نخواهد شد تا این رژیم منحوس و ضد ایرانی شرش را بکند از سر ما. ما در خون شنا می کنیم. ما دیگر نمی نشینیم. ما می رویم اول صف. به ما نگویید بنشینید، ما نمی نشینیم. به ما نگویید سکوت کنید، سکوت نمی کنیم. دیدار بعدی در خیابان های تهران با مشت های گره کرده و با خشم فراوان ایرانی، با خشم رستم بزرگ و بابک خرم دین." (برای شنیدن واپسین فریادهای "کردیه" یا زهرا امامی پیش از مرگ، به لینک پایان نوشتار نگاه کنید. براستی دردآلود است شنیدن فریادهای زنان شوربخت ما از گلوی این شیرزن "بابکی")

 

چرا دگرگونی های ریشه ای در ایران گریزناپذیر است؟

برگرفته از کتاب "جایگاه داد در فرهنگ ایرانی و جنبش های اجتماعی"

 

با ژرفش بحران در دستگاه زمامداری و افزایش فشارهای مالی به لایه های پایینی و میانی، توجه سازمان ها و شخصیت های سیاسی و اجتماعیِ درون و برون مرز به دشوارهای اقتصادی افزایش یافته و چندین بیانیه نیز منتشر شده است. این گرایش را، علیرغم ناروشنی در ارزیابی ها و عدم ارائه ی دقیق راهکارها، می توان مثبت ارزیابی کرد. همراه با آن، اعتراض های سازمان یافته و نیافته ی مردمی نیز افزایش محسوسی نشان می دهند. پاسخ دست اندرکاران جمهوری اسلامی به این مبارزاتِ رو به رشد ریاکارانه است. به این معنا که هر دسته بندی حکومتی کوشش می کند مسئولیت نارسایی ها و فساد موجود را، کم و بیش علنی، به گردن گروه دیگر بیاندازد و بدین گونه از آب گل آلود برای حفظ منافع خویش بهره گیرد. تشدید درگیری های درونی و پیدایی این کنش و واکنش ها اما، خود نشانه ایست از تاثیرگذاری حرکت های تازه ی اعتراضی.

فرایندهای نوین چند نکته را آشکارتر می کنند:

- نخست اینکه زمامداران جمهوری اسلامی در برابر طرح پیگیرانه ی خواست های اقتصادی مردم و کوشش برای جلوگیری از بر باد دادن درآمدهای ملی بسیار آسیب پذیرند و امکانات مانورشان محدود. بیهوده نیست که سرکوب اعتراض ها و توقیف رسانه ها همزمان با چالش های نو افزایش چشمگیری یافته است.

- دوم اینکه پرداختن به این دسته گرهگاه ها و برجسته کردن آنان، به ویژه در شرایط ناهنجار اقتصادی و فقر رو به رشد، از پشتیبانی گسترده ی مردم برخوردار بوده و توان بسیج گر فراوان دارد. از آن جا که این خواست ها بیشتر فراگروهی اند، می توانند مانند زنجیری جنبش های گوناگون را به هم پیوند دهند و زمینه ی همبستگی "عملی" و گاها سازمانی را فراهم سازند و در شرایط مساعد به هسته ای برای پیدایی یک اپوزیسیون در درون ایران فرارویند. به این نکته می توان توجه داشت که در ساختار کنونی زمامداری، زیرپانهادن حقوق زنان، سرکوب آزادیخواهی جوانان و دانشجویان، سانسور هنرمندان و روشنگران و فشار روزافزون به کارگران و زحمتکشان، در حقیقت امر پوششی است برای چپاول درآمدهای ملی، آن هم در فضایی آکنده از تنش و تندروی.

- سوم اینکه تکیه به خواست های اقتصادی و کوشش برای آشکار ساختن همه سویه ی سواستفاده ها و دزدی ها، چه در میان نیروهای تندرو و اصول گرا و اصلاح طلب در درون و پیرامون دستگاه زمامداری، و چه در میان مدعیان "اپوزیسیون" درون و برون مرز که با بندهای مالی پنهان و آشکاری به نهادهای مالی داخلی و کشورهای بیگانه وابسته اند، صف میان دوستان و دشمنان مردم را روشن تر می کند.

در این میان کم نیستند "مبارزانی" که از یک سو در زد و بندهای اقتصادی با رژیم اسلامی شرکت دارند و از سوی دیگر مانند "اسب ترویا" در جنبش ملی و دموکراتیک عمل می کنند.

 

بزرگترین مانع در راه رشد نهادهای نو

 

گرهی ترین مسئله، چه در برشِ کوتاه مدتِ جایگزینی، و چه در روند ِدرازگاهِ فرارویی نهادهای کهنه به نو، پرداختن به امور بنیادها و موقوفه ها و اموال ملیِ زیر نظارت دین سالاران و مراکز وابسته به آن است. (افزوده ی نگارنده: در کنار بازاریان بزرگ و سپاهیان بالاجایگاه، بنیادهای زیر کنترل "بیت رهبری"، و برای نمونه، بنیاد مستضعفان با پانصد و پنجاه شرکتِ تحت نظر و بیش از دویست میلیارد دلار سرمایه ، و نیز آستان قدس رضوی با سرمایه ای نزدیک به پانزده میلیارد دلار)

با روي كار آمدن جمهوري اسلامي در زمينه ي مالكيت و باز توزيع دارائي هاي كشور تغييرات چشمگيري رخداد. جابجائي مالكيت ها و اتخاذ سياست هاي ناروشن اقتصادي، سطح سودآوري واحدهاي صنعتي را كاهش داد و در پيامد آن توليد ملي حقيقي و ميانگين حقيقي درآمد هر خانوار كاهش يافت. با وجود جابجائي مالكيت هاي سودآور بخش خصوصي كه توسط دادگاه هاي انقلاب مصادره و به دولت واگذار گرديدند، اداره ي امور به برخي از افراد و يا گروه هاي ويژه سپرده شد. در فاصله ي كوتاهي 28 بانك خصوصي كه 43.9 درصد كل دارائي هاي تمام بانك هاي ايران را در اختيار داشتند، به دولت سپرده شدند. در چارچوب اين دگرگوني ها همه ي صنايع خودرو و توليد فلزات پايه اي همچون مس، پولاد، آلومينيوم و همچنين سرمايه ي 51 سرمايه دار و صاحب صنعت بزرگ ايراني و بستگان درجه اولشان ملي اعلام شدند. در این میان بخش مهمی از اموال مصادره شده از سوي دادگاه انقلاب به ارگاني زير نام "بنياد مستضعفان" واگذار گرديد. پهنه ی عمل این ارگان در جریان جنگ گسترش یافت و در گذر زمان بنیادها که شامل "بنیاد مستضعفان و جانبازان" و "بنیاد شهید" و ستاد رسیدگی به امور آزادگان" و غیره شدند، بخش عمومی غیردولتی نام گرفتند.

اين ارگان بعدها از "شمول قوانين و مقررات محاسبات عمومي و دخالت دولت!!!" نيز بیرون رفت. در آغاز دهه ی هشتاد خورشیدی دارايی هاي اين بنياد كه خود به يك غول اقتصادي ناكارآمد تبديل شده بود، عبارت بودند از؛ 203 كارخانه ي توليدي و صنعتي، 472 زمين بزرگ كشاورزي، 101 شركت بزرگ ساختماني، 238 شركت خدماتي و تجاري و نیز 2786 ملك و مستغلات بزرگ. بنا به گفته ی رییس پیشین بنیاد، این نهاد "بزرگترین موسسه اقتصادی در ایران و خاورمیانه است و از لحاظ تنوع حتی شاید بتوان گفت بزرگترین در تمام دنیاست ... بنیاد 400 شرکت فعال دارد که در بسیاری از تولیدات نقش بنیاد چنان موثر است که هرگونه نقصان یا پیشرفت در کار بنیاد در کل کشور اثرگذار است". این نهاد از جمله تولید 24 درصد نساجی کشور، 22 درصد سیمان، حدود 45 درصد نوشابه الکلی، 28 درصد لاستیک و 25 درصد شکر را زیر نفوذ خود داشته و با حضور گسترده در بازارهای مالی و بورس، بخشی از واحدهای زیر پوشش دولت و مجلس را نیر به نام "خصوصی سازی" زیر کنترل گرفته است.

پیامد این جابجایی ها از آغاز تاکنون، گسترش فساد و کاهش تولید و بلاتکلیفی کارکنان بوده است. برای نمونه بر پایه ی داده های رسانه های ایران از 100 شرکت زیر پوشش بنیاد 97 درصد آنان در درازای یک سال تنگناهای پولی داشتند که از راه بانک مرکزی و ارزهای به دست آمده از صادرات نفت تامین می شدند. این امر بیشتر شامل صنایع، از جمله صنعت نساجی و تولید فلزات شد و به توقف 2500 طرح صنعتی تنها در یک سال انجامید.

این فرایند بی گسست ادامه دارد و علیرغم دگرگونی های تازه، در بهبود بازدهی واحدهای اقتصادی دگرگونی چشمگیری رخ نداده است. بدین گونه بیهوده نیست که میانگین رشد سالانه ی کارکنان در موسسات صنعتی پیش از سال 1357 برابر با 20 درصد و در جمهوری اسلامی برابر با 7.5 درصد بود، همانا نزدیک به سه برابر کمتر، آن هم در حالی که جمعیت ایران با میانگین رشد بیشتری روبرو گشت. در زمينه ی اشتغال در بازار سياه و نقش نهادهای انحصاری-نظامی در آن نیز، بر پايه ی داده هاي نشريات ايران، دگرگونی ها نگران کننده است. از آن ميان بازار سياه اجناس وارداتي (برای نمونه از راه بنادر غیرقانونی و زیر نظارت سپاه پاسداران در خلیج فارس) كه حجم آن سالانه حتی تا 15 ميليارد دلار نيز تخمين زده ميشود، از سويي به اشتغال كاذب و واسطه گري ميانجامد و از سوي ديگر با ناتوان كردن صنعت داخلي و ايجاد دشواري در فروش كالاهاي توليد شده ی بومی، زمينه بيكاري نزديك به 1 ميليون نفر را سالانه فراهم ميسازد. برآیند این نارسایی ها و چپاول درآمدهای ملی اینکه، نرخ رسمی (و نه غیر رسمی) بیکاری جوانان در شهرهای ایران به مرز سی درصد رسیده و علیرغم درآمدهای نفتی و گازی فزاینده، همانا نزدیک به 190 میلیارد دلار در سه سال گذشته، رشد فقر در کشور 18 درصد بوده است. بخشی از دلایل ورشکستگی کنونی اقتصادی را، می توان در میان افشاگری های تازه انتشار یافته نیز، جستجو کرد.

بنیادها که جوابگوی هیچ یک از ارگان های دولتی نیستند، در گذر زمان به یکی از بزرگترین نهادهای اقتصادی در منطقه فراروییده اند و همزمان با رشد آنان، پیوندشان با سپاه پاسداران افزایش یافته و با حضور گردانندگانی که دارای پیشینه ی نظامی بوده و هستند، ساختار نظامی-اقتصادی بیشتری به خود گرفته اند. بخشی از نارسایی ها و بن بست های اقتصادی در جمهوری اسلامی با عملکرد این موسسات توانمند در پیوند است. این نهادهای دین سالار نظامی-انحصاری نه تنها در پهنه هایی مانند بازرگانی و حمل و نقل و ساختمان سازی و معدن حضور مخرب دارند، بلکه همزمان با تنش آفرینی های خارجی و داخلی (و به بهانه ی آن)، حضور خود را در بخش های پردرآمد نفتی و گازی نیز بیشتر می کنند. از آن نمونه می توان به واگذاری پروژه ی هفت میلیارد دلاری نفتی به قرارگاه خاتم الانبیا سپاه پاسداران و "بردن" مناقصه ی سودآور مربوط به ساخت خط لوله ی ایران-پاکستان-هندوستان توسط سپاه، اشاره کرد. افزون بر آن این مراکزِ بیرون از سیستم حسابرسی دولتی که گونه ای از الیگارشی مالی لگام گسیخته و انحصاری را به اقتصاد ایران تحمیل می کنند، از یک سو با سه برابر شدن پروژه های عمرانی-دولتی واگذار شده به زیربخش سپاه پاسداران یا سازمان بسیج، درآمدهای نفتی را به گونه ای ناکارا هزینه می کنند و از سوی دیگر با تشکیل شرکت های سرمایه گذاری به خرید شرکت ها و کارخانه های دولتی (برای نمونه کارخانه ی تراکتورسازی تبریز) رو می آورند. آماج دیگر این فرایند، گسترش نهادهای سرکوبگر از راه دلارهای نفتی، به عنوان ابزاری برای خاموش کردن جنبش مردمی است.

نگریستنی اینکه، همان نیروهای تندرو و به اصطلاح "ضد امریکایی و ضد اسراییلی" ای که طی چند سال با ادامه ی بیهوده ی جنگ ایران و عراق و کشتار جوانان و سرکوب مخالفان و نابودی اقتصاد کشور، به گفته ی یکی از یاران مهدی بازرگان چیزی نزدیک به "هفتاد میلیارد دلار در رشوه های زیرمیزی" به جیب زدند، همزمان با افزایش درآمدهای نفتی و گازی با تنش آفرینی های نو، برای تاراج بیشتر و بدون کنترل مهمترین دارایی های ملی خیز برداشته اند. واگذاری فروش نفت به بنیاد مستضعفان و شرکت آن به عنوان بخش خصوصی در حوزه های فروش نفت خام و فراورده های نفتی و تولیدات پتروشیمی در بازار بین المللی و همزمان با آن، ایجاد به اصطلاح "سازمان مدیریت بحران" (یا بحران خود ساخته و مورد پشتیبانی انحصارهای نظامی جهانی) به بهانه ی تحریم های تازه، و حضور باز هم گسترده تر نهادهای نظامی-اقتصادی در همه ی بخش های سودآور را، می توان در این چارچوب ارزیابی کرد.

خیز برداشتن برای دست درازی بیشتر به درآمدهای ملی همراه است با افزایش فشار به جنبش اعتراضی. بیهوده نیست که همزمان با ورود بنیاد مستضعفان به معاملات سودآور نفتی، از یک سو بنا بر بیانیه ی تازه ی کانون نویسندگان در ایران "فشارهای فزاینده بر گروه های مختلف اجتماعی" اوج می گیرد و از سوی دیگر وزارت کار و امور اجتماعی "انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران، یکی از بزرگترین و فراگیرترین تشکل های صنفی را واجد شرایط انحلال" اعلام می کند.

 

بحران ژرف تر می شود

 

پیامد حضور گسترده دین سالاران و نظامیان در فرایند های اقتصادی و اجتماعی بحرانی همه سویه است. در این زمینه گفته های دبیرکل نهضت آزادی که از درگیری های درونی رژیم آگاه است، ابعاد این بحران را روشن تر می کند. وی در گفتگوی تازه ی خود با یکی از رسانه ها، با تکیه به "قانون اساسی منهای ولایت فقیه" یادآور می شود که " مجموعه ی عملکرد نظام جمهوری اسلامی دارد آرام آرام به سوی قفل شدن کلان حرکت می کند. یک اشکال کلیدی و اساسی در مجموعه ی مناسبات وجود دارد که هر کاری می کنند اوضاع بدتر می شود ... به نظر می رسد مجموعه ی نیروهای درون جمهوری اسلامی آرام آرام همگی به این نتیجه می رسند که این سیستم فاقد کارایی است ... چرا ایشان (هاشمی رفسنجانی) اکنون مطرح می کند که به مرحوم آذری قمی گفته بود که این ولایت فقیه که شما دنبالش هستید، ناصرالدین شاه می شود." رفسنجانی نیز در سخنرانی تازه ی خود غیر مستقیم به همین بن بست اشاره کرد و یادآور شد: " به تاریخ دنیا که نگاه کنیم در قطعه ای از دوران، حکومت ها متمرکز و مستبد بوده اند. پس از انقلاب کبیر فرانسه، وضعی که در اروپا پیش آمد موجب شد کم کم نقش مردم احیا شود و کشورهایی که به موازین دموکراتیک وارد شده اند، امروز از کشورهای پیشرفته هستند."

بدین گونه به نظر می رسد که بحران های کنونی، بخشی از دست اندرکاران جمهوری اسلامی را به واکنش هایی واداشته و در صورت چیرگی این نیروها بر رقیبان "تندرو"، می توان انتظار داشت، گام هایی نااستوار برای دگرگونی های "آرام کننده" در چارچوب جمهوری اسلامی برداشته شود، اما در "بافت واپس مانده و ناکارای زمامداری و اهرم های توانمند اقتصادی آن تغییرات ریشه ای ایجاد نگردد و بحران ساختاری باز هم کهنه تر شود".

در پی یافتن راه برون رفتی از این دشواری ها، می توان به دو آزمون تاریخی در جهان و ایران نگاهی گذرا انداخت: نخست به انقلاب فرانسه که گویا برای پاره ای از دست اندرکاران جمهوری اسلامی از اهمیت برخوردار است و دوم به آزمون کشورمان پس از دویست سال زمامداری دین سالارانه ی صفویان.

 

انقلاب فرانسه و اصلاحات نادری

 

در انقلاب فرانسه که بدون دگرگونی در اندیشه ها ناممکن بود، روشنگران اجتماعی ساختار واپس مانده ی سده های میانی، امتیازهای اشرافی، نفوذ گسترده ی کلیسای کاتولیک و بافت خودکامه ی موجود را سخت مورد انتقاد قرار دادند و لزوم برانداختن آن را به اثبات رساندند. از آن میان "ولتر" بیرحمانه از "هیولای خرافات و تعصب" پرده برداشت، "مونتسکیو" درباره ی ساختارهای تازه برای جانشینی استبداد فئودالی، دیدگاه های نوینی ارائه کرد، "اصحاب دائره المعارف" به گشودن پدیده های اجتماعی پرداختند و اندیشمندانی مانند "رسو" به حق مردم برای برانداختن خودکامان و پخش دادگرانه ی دارایی های شخصی پای افشردند. برآیند اقتصادی انقلاب فرانسه از جمله عبارت بودند از مصادره ی املاک کلیساها، به تبعیت در آوردن روحانیون، از میان برداشتن اتحادیه های صنفی قرون وسطایی و ایجاد گمرگ خانه های داخلی.

در ایران سده ی هیجده نیز نادر پس از رسیدگی به نابسامانی های پایان دوران صفوی و پیش از پذیرش شاهی، سه شرط را به اشراف شرکت کننده در شورای قوریلتای مغان تحمیل نمود که سومین آن در پیوند بود با کاهش نفوذ روحانیون شیعه در زمینه های اقتصادی و اجتماعی. وی که پهنه ی زمامداری خود را گسترده بود، از این راه کوشش می نمود تا در کشور چندآیینی ایران، از چیرگی همه سویه ی یک جریان دینی خودداری کند و همگام با کوشش برای همبستگی میان گرایش های دوگانه ی اسلامی موجود، اصلاحات مذهبی نوینی را نیز تدارک می دید.

در این زمینه برخورد نادر با روحانیون شیعه ی توانمند و ثروتمند آن زمان نگریستنی است: "نادرشاه نمایندگان روحانیت شیعه را پیش خود احضار کرده و از آنها می پرسد که درآمدهای سرشار موقوفات چگونه به مصرف می رسد. آنها اظهار می دارند که این درآمدها به مصرف مواجب روحانیون، نگهداری مدارس و مساجد متعدد می رسد. مساجدی که هر لحظه در آنها صدای دعا برای پیروزی دولت در جنگ و ترقی آن بلند است. نادر پاسخ می دهد که به احتمال قوی دعای آنها مستجاب نمی شود، زیرا پنجاه سال است که مملکت رو به زوال می رود و از متجاوزان و بلواگران تقریبا شکست خورده. اکنون هم خدا فقط اسلحه ی جنگجویان را لایق لطف خود دانسته. جنگجویانی که حاضرند جان خود را برای دفاع و شرافت مردم فدا کنند. بدین جهت درآمدهای روحانیون باید در حقیقت به جنگجویان تعلق داشته باشد." نادر همزمان با مصادره ی بخش بزرگی از موقوفات اعلام کرد که "اگر مردم به خدمتگزاران دین احتیاج دارند، باید آنها را به حساب خود نگاهداری کنند." (جالب اینکه گاها پاره ای از نیروهای اسلامی نیز ریاکارانه یا صادقانه اشاره می کنند که روحانیون می بایست نیازهای مالی خود را در میان هوادارنشان جستجو کنند و نه در میان منابع دولتی) 

 

دگرگونی های ریشه ای یا برخوردهای ناصرالدین شاهی

 

در ایران امروز نیز راهی جز رویکردهای عصر رنسانس در اروپا و اقدام هایی در راستای اصلاحات نادری و انطباق آنان بر شرایط کنونی ایران، برای چیرگی بر واپس ماندگی و دستیابی به رشد شتابان و پایدار وجود ندارد. به گونه ی فشرده می توان از جمله آماج های کوتاه مدت اقتصادی زیر را برای رهایی از بن بست های روبنایی کنونی در نظر گرفت:

بازپس گرفتن دارایی های ملیِ زیر کنترل بنیادها و موقوفه ها و ارگان های نظامی، ایجاد شرایط برابر مالی برای همه ی آیین ها و تامین مالی آنان از راه باورمندان شان، تهیه "فهرستی از دارایی های ملی تاراج شده" از سوی دست اندرکاران رژیم و دستیاران درون و برون مرز آنان برای ارائه به دادگاه های داخلی و بین المللی (همانند "رقبات نادری" که تاثیری سیصد ساله بر جای گذاشت و جایگاه اقتصادی و اجتماعی دین سالاران را درازگاه کاهش داد)، از میان برداشتن "دولت در دولت" های موجود مانند "شورای نگهبان" و "مجمع تشخیص مصلحت" و "سازمان مدیریت بحران" و جلوگیری از دخالت ارگان های همگون آن در فرایندهای اقتصادی، کاهش توان بازار سنتی و دست اندرکاران بازرگانی انگلی-وارداتی، آزاد گذاشتن فعالیت همه سویه ی نهادهای نوین اجتماعی و اقتصادی برای نظارت بر ارگان های دولتی و قانون گذاری و دادگستری به منظور بالا رفتن کارایی و جلوگیری از فساد و هدر رفتن درآمدهای ملی.

فرایندهای آینده نشان خواهند داد که گردانندگان جمهوری اسلامی و دستیارانشان در "اپوزیسیون"، با این دسته خواست های اقتصادی و نیز افشاگری های عناصر درون و بیرون دستگاه، تا چه حد به گونه ی "ناصرالدین شاهی" برخورد خواهند کرد. برای آشنایی با شیوه ی قاجاری در رسیدگی به خواست ها و شکایت های مردم، نمونه ای می آوریم:

 

"بقرار مسموع شاهزاده ظل السلطان مبلغ هنگفتی به زور از یکی از تجار اصفهان وام می گیرد و بعدا در تادیه آن تعلل می کند. تاجر بیچاره ناچار به تهران می آید و ناصرالدین شاه موکدا امر می کند که طلب شاکی را هر چه زودتر بپردازد. تاجر اصفهانی خوشحال و شادمان و با کمال امیدواری به اصفهان مراجعت و دستخط شاه را به ظل السلطان تسلیم می کند. شاهزاده پس از ملاحظه ی دستخط شاه با نظر تیزبین خود لحظه ای به شاکی می نگرد و می گوید: این آقای محترم معلوم می شود مرد پر دل و رشیدی است که از شاهزاده ای مثل من به شاه شکایت می کند. من باید دل او را ببینم. و سپس جلاد می خواهد و دستور می دهد شکم شاکی را بدرند و دل او را برای مشاهده و معاینه در سینی مخصوص قرار دهند".

 

دکتر بهروز آرمان

www.b-arman.com

 

یاداشت ها:

واپسین فریادهای کردیه (زهرا بهرامی) پیش از مرگ را بشنوید

http://www.farakhan-iran.com/html/bahrami.html

برنامه ی "گفتمان های مطالبه محور"

http://www.b-arman.com/html/goftman1.html

برنامه ی "همبستگی برای دمکراسی و حقوق بشر در ایران"

http://www.hambastegi-iran.org/spip.php?article1

"منشور جنبش سبز، ویراست دوم"

http://www.akhbar-rooz.com/news.jsp?essayId=36013

>>Twitter

>>

 click

>>

 click

خيزش 88

منتشر شد و به گونه پي دي اف در دسترس خوانندگان است

اصل چهل و چهار قانون اساسی: پایه ای برای مصادره ی دارایی هایِ به یغما رفته ی توده ها از سوی بازاریان بزرگ و بنیاد-موقوفه خواران فربه و پاسداران بالا جایگاه در درون نظام ولایت فقیه

 

نظام اقتصادی جمهوری اسلامی ایران بر پایه سه بخش دولتی، تعاونی و خصوصی با برنامهریزی منظم و صحیح استوار است. بخش دولتی شامل کلیه صنایع بزرگ، صنایع مادر، بازرگانی خارجی، معادن بزرگ، بانکداری، بیمه، تأمین نیرو، سدها و شبکه‏های بزرگ آبرسانی، رادیو و تلویزیون، پست و تلگراف و تلفن، هواپیمایی، کشتیرانی، راه و راه‏آهن و مانند اینها است که به صورت مالکیت عمومی و در اختیار دولت است. بخش خصوصی شامل آن قسمت از کشاورزی، دامداری، صنعت، تجارت و خدمات میشود که مکمل فعالیتهای اقتصادی دولتی و تعاونی است

 

از اصل ۴۵ قانون اساسی: پایه ای برای بازپس گرفتن دارایی های تاراج شده ی مردم ایران از دست اندرکاران سامانه ی ولایی در سی سال گذشته

 

انفال و ثروتهای عمومی از قبیل زمینهای موات یا رها شده، معادن، دریاها، دریاچهها، رودخانه‏ها و سایر آبهای عمومی، کوه‏ها، دره‏ها‏، جنگٌلها، نیزارها، بیشههای طبیعی، مراتعی که حریم نیست، ارث بدون وارث، و اموال مجهول‏المالک و اموال عمومی که از غاصبین مسترد میشود

 

سه ستون اقتصادي سامانه ولايي که در درازاي سي سال نزديک به هفتصد ميليارد دلارسرمايه هاي ملي را بر باد داده اند، نزديک به هشتاد درصد اقتصاد ايران را زير کنترل دارند. اين سه نيروعبارتند از تجار بزرگ، بنياد-موقوفه خواران فربه و پاسداران بالا جايگاه در درون نظام ولايي. دستياران برون مرزي آنان نيز انحصارهاي مالي-نظامي-نفتي بين المللي هستند.سرکوب جنبش هاي زنان و جوانان و کارگران و روشنگران، پوششي است براي اين چپاول همه سويه

 click