داد

نشريه اجتماعي-اقتصادي

و پژوهشي-تاريخي

click
click
click
click
click
click

ایمانول کانت میگفت: "هر عمل غیر انسانی که در حق کسی صورت می گیرد، انسانیت را در من از بین می برد." این امر اخلاقی موتور حرکت جامعه مدنی نوین است که دیگر نمی خواهد دنیایی را، که در آن هر پنج ثانیه یک کودک از گرسنگی می میرد، تحمل کند

کتاب پيشنهادي

????
?????? ??
???? ????? ? ???
click

گفتــــــمانی گـــــــرهی: نه تنها ملی-مردمی شدن نفت بدون پیروزی انقلاب ملی-دمکراتیک شدنی نیست، بلکه کامیابی انقلاب ملی-دمکراتیک نیز بدون حل بنیادی گفتمان نفت به سود "پایینی ها" ناشدنی است. در ایران، پیاده سازی بی کم و کاست اصل چهل و چهار قانون اساسی و کنترل "به راستی" دمکراتیک و شورایی یکان های کلیدی از سوی کارگران و مزدبگیران می تواند زمینه ی این کامیابی را فراهم سازد: هم برای تامین هزینه ی خدمات اجتماعی رایگان یا بساارزان دولتی-تعاونی برای "پایینی ها"، و هم برای انباشت کلان سرمایه به منظور تدارک انقلاب صنعتی. بنا به آزمون های جهانی، دستیابی بدین خیزش صنعتی در درازی دو تا سه دهه شدنی است. سامانه های بهره کشانه ای که در کشورهای روبه رشد از سوی "یک درصدی" های جهان پشتیبانی می شوند (و در ایران: قاجارها و پهلوی ها و ولایی ها)، راهبند بزرگی بوده و هستند در گدار این گونه دگردیسی های شتابان و پایـــــــــــدار و مردمی

سند "تحول بنيادین" آموزش و پرورش

دانش آموزان نیز چون کارگران "خار و خس" هستند

از دیدگاه "حکما" و "فضلای" کاتوزی، دانش آموزان نیز چون کارگران "خار و خس" هستند، چرا

که حکیمان جهانند درختان خدای

دگر این خلق همه خار و خسانند و قماش

با همه خلق گر از عرش سخن گفت خدای

تا به طاعت بگزارند سزاوار ثناش

عرش او بود (ولایت) که شنودند ازو

سخنش را، دگران هیزم بودند و تراش

ناصر خسرو

اسلامي و خصوصي کردن آموزش

آموزش و پرورش نظام ولايي حاکم بر ايران مهمترين سند خويش را در مورد اهداف راهبردي و استراتژيک خود پس از دهه ها حاکميت انتشار روکرد. سند به کرات مي گويد که ما برآنيم شيوه زندگي مردم را تغيير دهيم و اين نظام به اصطلاح سکولار فعلي شايسته يک نظام ديني نيست. قرار است ميليون ها دانش آموز و يک ميليون و اندي معلم خود را با اين سند همعنان کنند و محتواي آن را در مرحله عملي و ميداني بر کار گيرند. البته روشن است که تغييرات ساختاري بايد در نظام بوروکراسي آموزش و نيروي انساني نيز رخ دهد تا نظام بتواند اين آمال اسلامي کردن و خصوصي کردن را جامعه عمل بپوشد

آموزش باید اسلامي تر گردد

قرار است دوره آموزش ابتدايي و متوسطه به چهار دوره سه ساله تقسيم گردد و طبق آين سند مورد بحث، آموزش اسلامي گردد و نهاد حوزه هاي علميه و آخوندها هم در مدارس به تبيين آموزش اسلامي و فلسفه ديني بپردازند تا خواسته رهبري ولايت تحقق پذيرد. اما اين که طبق معيارهاي جهاني تحصيل ابتدايي و متوسطه اجباري و رايگان چه ريخت و روالي خواهد داشت هنوز بر همگان تاريک است

اين سند خواسته هر دو رهبر، آقاي خميني و نيز  خامنه اي است که پس از دهها جلسه بررسي توسط شوراي عالي انقلاب فرهنگي به تصويب نهايي رسيده و به  صورت بخشنامه دولتي  جهت اجرا به نهادها ابلاغ شده است. اين سند به عنوان نوعي امريه نظامي مقتدر است که خواهان تغيير بنيادين در نظام آموزشي يک کشورمحسوب مي شود. اين که سند قايليت اجرايي دارد يا نه، و زمان و مکان و دوران ما با ويژه گيهايش ميتواند پذيرنده فرم و محتواي اين امريه باشد، داوري با تاريخ است ؛ اما مطالعه دقيق و تجزيه  تحليل اين سند نشان مي دهد که بيشتر يک سند دستوري دو رهبر اتوکرات مطلقه ديني است که بالاخره چهار دهه طول کشيده تا تحرير شود و آفتابي گردد

همان گونه که روشن است مخاطب اين “سند تحول بنيادين” معلمين و دانش آموزان و نيز خانواده هاي ايران است يعني اين سند با درس و آموزش و علم سر و کار دارد و  قرار است نهاد علم و پداگوژي را در بر گيرد و محتواي تعليمات رسمي را تغيير دهد .  به عبارت ساده تر مرتبط است با نهادهاي غير ديني و غير مذهبي يعني موسسات آموزشي که قرار است نسل فرداي ايران را تربيت کند و نوعي مانيفستي را مي ماند که منظور نظر راهبردي هر دو رهبر نظام است                             

ولي امر مسلمين جهان

رهبر فعلي نظام که خود را ولي امر مسلمين جهان مي داند در چند مورد سخنراني و دستور مستقيم به طور دقيق اين را خواسته است که ” بهترين و برجسته ترين فکرها بايد بنشينند  براي آموزش و پرورش طراحي کنند، بايد فلسفه آموزش و پرورش اسلامي واضح باشد و بر اساس اين فلسفه افق آينده آموزش و پرورش کشور روشن باشد. معلوم باشد ما دنبال چه هستيم؟(بيانات خامنه اي و  ادامه سفارش را مي خوانيم ” ما در آموزش و پرورش احتياج به تحول داريم، حال  شورايعاي انقلاب فرهنگي  متني را با رضايت فقها انتشار داده اند .اين متن بايد به اين خواسته “ولي امر” خامنه اي پاسخ بدهد که”بايد معلوم باشد ما دنبال چه هستيم و کجا مي خواهيم برويم”. نويسنده اين مقال دوباره تکرار مي کند که قصد بازي با کلمات را ندارد بلکه مقصد آنست از روح کلي متن دور نماند

ذکر اين نکته هم ضروري است که اين سند ساخته و پرداخته حاکمان است؛ معلمين و اصحاب دانش مستقل هيچ گونه نقشي در تدوين آن نداشته اند و هر چند که سند در مورد اهداف آموزش و پرورش است اما بدنه آموزشگران مورد صوابديد و نظرخواهي قرار نگرفته اند. شما سندي را در نظر بگيريد که براي آموزش و پرورش و فرهنگيان تدوين شده باشد، اما در مراحل تهيه و تدوين آن اصلا از خود آنان، نظراتشان، خواسته هايشان استفاده نشده باشد؟ حتي تشکيلات ها، مجامع و سازمانهاي معلمين نيز مورد نظرخواهي واقع نشده اند. اين سند بيشتر به دستور شباهت دارد تا سندي منطبق با نيازهاي امروز، و توجه به ضروريان زمان و افق آينده. در ص? سند دو نفر نامشان قيد شده دکتر حميد رضا حاجي بابايي وزير آموزش و پرورش و دکتر محمد رضا مخبر دزفولي- دبير شوراي عالي انقلاب فرهنگي. در متن سند چندين بار اشاره شده که اين سند “ضمن پايبندي به ديدگاههاي آ. خميني و نظرات مقام معظم رهبري در باره تحول بنيادين نظام آموزشي و همسو با اسناد فرادستي، از جمله سند چشم آنداز بيست ساله کشور تدوين و تصويب شده" است

سند با اين مقدمه آغاز مي شود

تحقق "آرمانهاي متعالي انقلاب اسلامي ايران مانند احياي تمدن عظيم اسلامي،حضور سازنده، پيشرو در ميان ملتها و کسب آمادگي براي برقراري عدالت و معنويت در جهان در گرو تربيت انسانهاي عالم، متقي، و آزاده و اخلاقي است. تعليم و تربيتي که تحقق بخش “حيات طيبه”، جامعه عدل جهاني و تمدن اسلامي-ايراني باشد در پرتو چنين سرمايه انساني متعالي است که جامعه بشري آمادگي تحقق حکومت جهاني انسان کامل را يافته و در سايه چنين حکومتي ظرفيت و استعدادهاي بشر به شکوفايي و کمال خواهد رسيد”( از صفحه اول مقدمه) خوب روشن است که طبق دستور مقام ولايت در آموزش و پرورش”ما دنبال چي هستيم و کجا مي خواهيم برويم تا بر اساس آن خط کشي بشود” ما دنبال “احياي تمدن عظيم اسلامي” و “برقراري عدالت ومعنويت در جهان” هستيم. خروجي همچون نظامي در عرصه تعليم و تربيت “حيات طيبه ، جامعه عدل جهاني و تمدن اسلامي-ايراني” خواهد بود. حال که محتواي نظام آموزش و پرورش روشن شد بايد ببينيم ما با اين محتوا چگونه مي خواهيم در دنياي کنوني با اين پيشرفتهاي عظيم علمي فني و دستاوردهاي بشري در علوم با ساير دولتها رقابت کنيم.؟ نظام آموزشي ما و يک ميليون اندي معلم بايد تمام هم و غم خود را متمرکز کنند که تمدن عظيم اسلامي در جهان احيا گردد و ضمنا “عدالت و معنويت” نير در سراسر گيتي مستقر شود. ما طبق اين سند بنيادين تحول در جهاني که پر از ظلم و بي عدالتي است با نظام آموزشي اسلامي مي خواهيم هم براي بشريت “حيات طيبه” به ارمغان بياوريم و هم جهان را با “عدل و داد اسلامي” آذين بندي کنيم / منظور سند حکومت مهدي موعود است

حيات طيبه

حيات طيب وضع مطلوب زندگي بشر در همه ابعاد و مراتب، بر اساس نظام معيار اسلامي ( مباني و ارزش هاي مقبول دين الاهي) است که تحقق آن باعث دستيابي به غايت زندگي يعني قرب الي الله خواهد شد. اين گونه زندگاني مستلزم ارتباط آگاهانه و اختياري با حقيقت هستي و تشديد رابطه ي او در همه شئون فردي و اجتماعي زندگي است که بايد بر اساس انتخاب و التزام آگاهانه و آزادانه ي نظام معيار مناسب با دين اسلام باشد.” حالا ادامه توصيف حيات طيبه را از متن سند بخوانيم. “بنابراين، يکي از مشخصات اصلي حيات طيبه، تکيه بر ارزش غايي زندگي-قرب الي الله- و نظام معيار متناسب با آن يعني ارزشهاي مقبول دين اسلام است. زيرا با توجه به لزوم پذيرش ربوبيت خداوند متعال به عنوان يگانه رب حقيقي جهان و انسان، اين نظام معيار، جهت اساسي نحوه تحقق حيات طيبه را در همه مراتب و ابعاد زندگي به اين نظام(تقوا) ، وجه تمايز اساسي حيات طيبه از زندگي غير ديني (==سکولار) رايج محسوب مي شود. که نقطه اوج و حقيقت آن در جامعه جهاني مهدوي محقق مي گردد” (المعنا في بطن الشاعر؟ )  تا اينجا آن چه که من معلم ازين توصيفات حيات طيبه که قرار است نظام آموزشي ما را به آن قله برساند دريافتم اين است که حيات طيبه چيزي است در مقابل زندگي غير ديني يا سکولار و نظام آموزشي ما بايد به حيات طيبه برساند. اين که زندگي در نظام سکولار چرا اين قدر مذموم قلمدادشده که بايد “حيات طيبه” جايگرين آن شود بايد روشن شود. اين حيات طيبه چيست که ارزشهاي زندگي سکولار را مذموم مي شمارد و ما را به سوي جامعه جهاني مهدوي سوق مي دهد؟ هنوز تعريف اين شبه جمله روشن نيست. اما در متن که به گزاره هاي ارزشي و مولفه هاي نظام آموزشي در حال گذلر اشاره مي کند، محتواي “حيات طيبه” و جوهره نظام تربيتي آمرانه را چنين مي خوانيم

گزاره هاي ارزشي نظام تعليم و تربيت رسمي عمومي

آموزه هاي قرآن کريم و نقش معنوي، اسوه اي، هدايتي و تربيتي پيامبرو حضرت زهرا و ائمه معصومين به ويژه امام زمان و ولايتمداري در تمام ساحت ها براي تحقق جامعه عدل جهاني (جامعه) مهدوي

آموزه ي بنيادين مهدويت و انتظار که رمز هويت اسلام ناب و عامل حيات و بقاي آن در عصر غيبت است. به عنوان مهمترين رسالت منتظران در عصر غيبت مي باشد

تعداد اين گزاره ها تا شماره سي پيش مي رود و به خواننده القا مي شود که برخيزد و بداند که در دوران حاکميتي زندگي مي کند که همه بايد يکسره متحول شوند و رايحه امام زمان را از نايب او استشمام کنند و به جامعه جهاني مهدويت گام گذارند و دانش آموزان را يک تنه بسيج کنند تا در برابر صفوف اجله فقها و در برابرجانشين مهدي رژه روند وحضور اورا درک کنند و احسا س نمايند که “جامعه منتظر” آماده است تا در عرصه گيتي قدوم حضرت مهدي را همراه جهانيان پذيرا باشند.

حال قبل از اين که دنباله متن اين” سند بنيادين تحول” را پيگيري کنم مي خواهم خواننده را اندکي در متن زندگي واقعي معلمين نيزمشاهده کنم، يعني زندگي واقعي و عيني معلمين و خانواده هايشان ، به آن عده ازمعلميني که به خاطر خواسته هاي صنفي پشت ميله هاي زندانند بپردازم، معلميني را که چندین سال پيش شغلشان شغل انبيا خوانده شد در زندگي روزانه ببينم که مجبورند دو تا سه شيفت کار کنند تا نان شبشان را در بياورند و سفره کمرنگ خود را در اين دوران مقدس “انتظار” براي فرزندانشان نگه دارند و ضمنا به خيل سپاه حضرت مهدي يعني ميليون ها دانش آموز مي انديشم که بخشي از آنان ناچار بايد در خيابانهاي شهر زباله گردي کنند تا نان خود را از داخل زباله ها گردآوري کنند و اگر امروز “حيات طيبه” ندارند در “انتظار مهدي موعود” باشند و دلخوش کنند که “حيات طيبه” در انتظارشان هست هر چند که مي بينند فرزندان “نايب امام منتظر” به برکت سفره انقلاب و اسلام در کشورهاي بيگانه و سکولار در عيش و نوشند و شايد هيچ انتظار فرجي را هم نمي کشند و از تمام مزاياي کشورهاي سکولار برخوردارند و “حيات طيبه” را نيز ترک کرده اند و با مزاياي زندگي غيرديني حيات خود را حتي در سرزمين کافران و امريکاي جهانخوار سپري مي کنند. چگونه است که برخي از فرزندان اين فقها و حاکمان معمم خود جامعه عدل اسلامي “انتظار-محور را رها کرده و در کشورهاي غربي و کاملا سکولاز زندگي مي کنند؟ پرسش اين جاست که آيا داشتن “حيات طيبه” شامل حال اين “آقازاده ها” نمي شود؟ آيا زندگي لاکچري سردمداران اين رژيم ولايي و اشرافيت ملايان و آريستوکراسي روحانيت شيعه و سبک زندگي سوپرلوکس اين حکام با عدالت مورد ادعاي اين سند خوانايي دارد؟ آيا اين سند بنيادين تحول نوعي بخشنامه آمرانه يک نظام توتاليتر نيست که خود را مجاز مي داند نوع زندگي مردم و آموزش رسمي دولتي را به طور دستوري اجرا نمايد

مدارس را طبقاتي کرده اند

 مگر آموزش و پرورش ابتدايي و متوسطه طبق معيارهاي جهاني رايگان و اجباري نيست؟ مگر اين دولت طرفدار “حکومت مهدي” که زندگي سکولار را خلاف دين مي شمارد، و آن را را خيلي مذموم و از نظر فقهي  نجس مي داند و در پي گستراندن برنامه عدل جهاني است  چگونه است که آموزش فرزندان اين مرز و بوم را پولي کرده است؟ چرا نظامي که در پي استقرار عدل آموزشي است در راه عدالت گستري براي مردم ايران اين تدارکات را نمي بيند؟اين چه عدالتي است که نواب امام مهدي مدارس را طبقاتي کرده و قرب و منزلت و کرامت معلم را پايين آورده و فقر و فاقه و گراني را به اوج رسانده است؟ اينک رايج ترين واژه در زبان معلمين و محصلين واژه “اختلاس و فساد” حاکميتي است. شعار “اگر يک اختلاس کم شود، مشگل ما حل شود” درست دوم ديماه از معلمين شيراز در خيابانها شنيده مي شد.از خود مي پرسم که اين سند تحول بنيادين را در کدام کشور مي خواهند اجرا کنند؟ مگر نويسندگان اين متن و خود وزير وقت و ديگر مديران ارشد نظام مقدس تحت رهبري “ولي امر مسلمين” حي و حاضر نظاره گر اعتراضات معلمين نيستند؟ به نظر مي رسد که حضرت مهدي نيز با وجود شنيدن صداي معلمين و فقر و فاقه ميليونها شهروند ايراني قادر به استقرار اين سند تحول بنيادين نشده است!! چرا صدايي از نهاد علم به گوش نمي رسد؟ اين “حيات طيبه” که چندین بار در سند تکرار شده چگونه بايد پياده شود تا معلمان بتوانند از زير خط فقر، بنا به اقرار خود دستگاه ولي امر، رها شوند

سند تحول بنيادين یا دستور نظامي

سند تحول بنيادين در کليت خويش دستور نظامي است تماميت گرا براي کنترل روح و روان آموزشگران و سرکوب حق شهروندي آنان. اين سند رقيت و بردگي مردم و جوانان و به بند کشيدن مردم ايران است. اين سند در واقع مرگ نظام آموزشي رسمي ايران را در پي دارد. سندي که خروجي آن تبديل مدارس به حوزه هاي علميه و دانش آموزان به طلاب علوم ديني است.

 

چگونه در عمل ممکن است که از يک طرف به تعامل با کشورهاي جهان اشاره شود اما مدام، طبق مفاد اين سند، به استکبار ستيزي تاکيد گردد؟ مگر دانش آموزان و معلمين را چه فرض کرديد  که بتوان طي بخشنامه اداري آنان را   وادار به چنين دستورالعمل آموزشي کرد؟

نظام معياراسلامي چيست

در کل اين سند تحول بنيادين تاکيد بر اين است که محتواي آموزش در مدارس ايران بايد متحول شود. يعني کتب درسي از محتوي علمي تهي شوند و مندرجات کتب مدارس مورد تعرض حوزه ويها قرار گيرند .از متن اصلي تعريف “نظام معياراسلامي” را مي آورم

مباني و ارزشهاي مبتني بر دين اسلام ناب محمدي يا سازگار با آن، مشتمل بر سلسله مراتبي از ارزش هاست که ناظر به همه ابعاد زندگي است، زيرا دين اسلام به همه عرصه هاي امور اجتماعي و فردي، دنيوي و اخروي، مادي و معنوي زندگي بشر پرداخته است(نفي سکولاريسم-از متن سند) هر چند نسبت به پاره اي از اين عرصه ها، به عرصه کليات اکتفا و نسبت به بخشي ديگر، جزييات را نيز ذکر کرده است. با اين سند تمام حرکات و سکنات و تمام اجزا زندگي شخصي خصوصي افراد تحت کنترل قرار خواهد داشت

تربيت انسانهاي تسليم محور و تکليف مدار

 در اين سند تحول بنيادين طراح سند به وضوح کامل بيان مي کند که مدارس بايستي خروجيشان انسانهاي تسليم خو و رضايتمند باشد نه نسلي پرسشگر و نقاد و شکاک. چرا که در ضمن متن اشاره مي کند که رسيدن به “حيات طيبه” مستلزم افرادي تسليم خوو رضايتمند به خالقي قهار و در عين حال منتظر مهدي است.(ص ?? نقل به مضمون) نظامي که از مردمش مي خواهد توده وار زندگي کنند و ولايت مدار باشند. اين که دانش آموز روحي نقاد نداشته و به اوضاع جامعه و شرايط حاکم با انديشه منتقد ننگرد از نوعي توتاليتاريسم خبر مي دهد. سند از انسانها مي خواهد همواره “داراي تعامل اثربخش با مساجد و ديگر نهادها باشند و “ارتباط مستمر موثر با عالمان دين” و نيز “متخلق به اخلاق اسلامي” باشند. در واقع اينجا تقليد جاي تفکر را مي گيرد و انسان “طراز جمهوري اسلامي” تبيين مي شود که “استکبار ستيزي وتکليف گرايي” خصلت اوست و هويت او “يک پارچه توحيدي بر اساس “نظام معيار اسلامي” است.  اما اين که مقلدانه عمل کني، تسليم و حالت رضا داشته باشي، تکليف مدار باشي، در جانعه اي زندگي کني که حاکميت مطلقه است و ابزار حفظ نظام بر ترور و کشتار و سرکوب استوار است ، در انديشه سياسي بحت هانا آرنت را مطرح مي سازد.  هانا آرنت فيلسوف معاصر آلماني به کمک ما مي آيد تا آماج اصلي اين سند تحول بنيادين را درک کنيم. حاکم فردي است مقتدر که قدرت مطلقه دارد(توتاليتر). توده ها را توده وار سازمان مي دهد، و ذهنها را تسخير مي کند ؛ فرديت انسان را نابود مي کند، اين ويژه گي آشکار انديشه توتاليتريسم است که “زندان و ترور و خشونت ابزار رسيدن به آن است

براي اين که خواننده خوب بداند که محدوده آزادي انديشه دانش آموز چه ميزان بايد باشد و فراخي ميدان تفکر معلم در اين سند تحول بر چه محوري دور بزند به يکي از راهکارهاي امريه صادره از سوي ولايت فقيه اشاره مي کنم:

راهکارهاي امريه صادره از سوي ولايت فقيه

 تعميق تقواي الاهي و مهارت خويشتنداري، انتخابگري درست و تعالي بخش مستمر دانش آموزان با استفاده از فرصت ايام الله، برگزاري مراسم آگاهي بخش و نشاط انگيز در اعياد و وفيات، حضور فعال و مشارکت دانش آموزان در محافل، مجالس و اماکن مذهبي و تقويت انس با دعا و توسل

با مطالعه دقيق اين سند مي توان چنين گفت که انتظار اين سند تحول بنيادين از دانش آموزان اين است که آنها حق انتخاب دارند اما اين انتخاب بايد “درست و تعالي بخش” باشد والبته در چهارچوب “فرصت ايام الله” . به اين معني اگر دانش آموزي بخواهد براي مثال نوروز يا عيد سده را جش بگيرد چون از ايام الله نيستند عملا ممکن است از اينکار ممانعت شود. دانش آموزان مورد نظر که به “حيات طيبه” نائل شده اند مي توانند در اماکن مذهبي مثل مساجد حضور يابند در محافلي چون نماز جمعه شرکت داشته باشند، با دعاي کميل و ديگر ادعيه مثل دعاي توسل مانوس شوند و “در مراسم آگاهي بخش و نشاط انگيزي” چون اعياد و وفيات” شرک کنند، تا روح و روان خود را در سايه اوراد مراسم “وفيات” نشاش کنند يعني اين که بايد نوع زندگي خود را عوض کنند، فعاليتهاي مورد دلخواه خود را تعطيل کنند زندگي خود را با فرايض ديني بگذرانند. حاصل اين نگرش تربيت بندگاني است نه چندان شاد و نه چندان منتقد و خروجي همچو تعليماتي انسانهايي است تک بعدي، متحجر و دگم که در تمام شئونات زندگي بايد مثل برده باشند. در ايام “وفيات” و مراسم عزاداري چگونه ممکن است داتنش آموز يا معلمي “نشاط” داشته باشد

اعلان جنگ با خانواده ها

اين سند قرار است در بزرگترين وزارتخانه ايران اجرا گردد . دانش آموزان همراه خانواده هايشان فرض بر آنست که شيوه زندگي معمول خود را که نوعي سکولار است ترک کنند. اين سند نوعي اعلان جنگ با خانواده ها و ناديده گرفتن حقوق اساسي شهروندان است. به اين معنا که از فرزندان مردم  مي خواهند نوع زندگيشان را عوض کنند و اگر مردم با تعريفي که از “حيات طيبه” دارند حاضر نباشند آن را اجرا کنند علنا با نظام رودررو خواهند شد. در سند ضمن شمردن خصيصه هاي غني فرهنگ اسلامي از دانش آموزان مي خواهد که از سويي “تکليف گرا” باشند و از سوي ديگر “خود باور”. روشن نيست کسي که حاکمان ازو مي خواهند تکليف گرا باشد و خود را مکاف بداند که طبق دستورات مذهب زندگي کند چطور همان فرد مي تواند خود باور و مستقل و مختار باشد. مکلف بودن اختيار و حق انتخاب و آلترناتيو را از فرد مي گيرد

درست است که در راهکارها به شفاف سازي و برنامه ريزي براي افزايش سهم اعتبارات آموزش و پرورش از توليد ناخالص داخلي به ميزان مناسب اشاره شده، خود اين شفاف سازي به شفاف سازي نياز دارد تا معلم بداند که در اين دوران تحريم ها و مديريت غلط و ناکارامد، دوره پر از فساد و تورم اين سند چه تغيير مثبتي در زندگي او ايفا خواهد کرد.؟ بخشهاي از راهکارها که به طور کلي به برنامه ريزيها و ديگر مسايل معلمان اشاره مي کند بايد منتظر بود و در عمل ديد که تا چه مقدار اين موارد جامعه عمل خواهند پوشيد

دیماه هزار و چهارصد، برگرفته از اخبار روز با افزوده ها یی


 

click

click

بهارا باش کاين خون گل آلود

برآرد سرخ گل چون آتش از دود

 click

قاجاریان تراژدی صفویان، و ولاییان کمدی آنانند

جسد او (شاه عباس) بعدها از "کاشان به قم منتقل شد و عده ای نوشته اند که این کار پنهانی انجام شد، بعض سیاحان نوشته اند که پادشاهان صفوی، از ترس اینکه مبادا استخوان های آن ها به سرنوشت استخوان شاه تهماسب دچار شود، وصیت می کردند که بعد از مرگ آن ها، چند تابوت مشابه از دروازه های شهر خارج کنند و هر کدام را به طرفی ببرند تا معلوم نشود قبر شاه کجاست، و به همین سبب سنگ قبر شاه عباس در کاشان هم نوشته ای به نام ندارد". دوسرسو نویسنده فرانسوی سده ی هیجده میلادی نیز به همین ناخشنودی ها اشاره دارد، وقتی یادآور می شود؛ "از آنجا که در زمان او (شاه عباس) تاج و تخت پادشاهی در دودمان صفوی نوپا بود، چون او نبیره ی شاه اسماعیل بود و پادشاهی این خاندان میان مردم هنوز آیین دیرینه ای نشده بود، Ťترس شاه عباس از مردم کشور خود، بیشتر از ترس همسایگان برون مرزیť بود. شاه عباس در همه ی شهرها و نقاط کشور گروه های آمیخته ای از نژاد و زبان گرد می آورد تا از لحاظ آداب و رسوم و عقاید متفاوت باشند. مردم گرچه همه پیرو یک قانون و دستور بودند، ولی با سیاست (افزوده ی نگارنده: "سیاست تفرفه بیانداز و حکومت کن" یا سیاست "حیدری-نعمتی")، اتحاد و یگانگی در میان آن ها بر علیه دولت غیرعملی می گردید." (آن چه امروز نیز دزدان ولایی و دزدان دریایی، دست در دست هم بدان عمل می کنند). و اینجا یک پرسش از دست اندرکاران "نظام ولایی": آیا دست اندرکاران "نظام ولایی" پس از سه ده سیاهکاری و خون ریـــــــــــزی، سرنوشتی چون "شاهان دین پناه" صفوی خواهند یافت. چند سده پیش، زمینه ی نخبه زدایی و بی رنگ شدن علوم اثباتی و تجربی، و پر رنگ شدن گرایش های خرافی و غیرتجربی را، مجتهدان "متعصب" و "نادان" و "ثروتمند" صفوی فراهم می ساختند، و امروز زمینه ی دگراندیش کشی ها و خرافه گرایی ها را "متعصبان" و "نادانان" و "دارایان" رنگارنگ ولایی فراهم می سازند. آیا فاجعه ی ملی در سال شصت و هفت و کشتار هزاران زندانی سیاسی در دوران "طلایی امام" بازخوانی چنین رویدادهای تلخی نیست: "دو تن از سرداران مراد بیک جهان شاهی و سایلتمش بیک را غازیان (سربازان شاه اسماعیل "مرشد کامل" و متعصب شیعه) زنده زنده به سیخ کشیدند و بریان کردند و به عنوان هشداری به دیگران، به جای کباب" خوردند

 

اصل چهل و چهار قانون اساسی: پایه ای برای مصادره ی دارایی هایِ به یغما رفته ی توده ها از سوی بازاریان بزرگ، بنیاد-موقوفه خواران فربه، پاسداران بلندپایه، و نوسوداگران مالی-مونتاژی در "خلافت نفتی" ایران

نظام اقتصادی جمهوری اسلامی ایران بر پایه سه بخش دولتی، تعاونی و خصوصی با برنامه ریزی منظم و صحیح استوار است. بخش دولتی شامل کلیه صنایع بزرگ، صنایع مادر، بازرگانی خارجی، معادن بزرگ، بانکداری، بیمه، تأمین نیرو، سدها و شبکه ‏های بزرگ آبرسانی، رادیو و تلویزیون، پست و تلگراف و تلفن، هواپیمایی، کشتیرانی، راه و راه ‏آهن و مانند اینها است که به صورت مالکیت عمومی و در اختیار دولت است. بخش خصوصی شامل آن قسمت از کشاورزی، دامداری، صنعت، تجارت و خدمات میشود که مکمل فعالیتهای اقتصادی دولتی و تعاونی است

از اصل ۴۵ قانون اساسی: پایه ای برای بازپس گرفتن دارایی های تاراج شده ی مردم ایران از دست اندرکاران سامانه ی ولایی

انفال و ثروتهای عمومی از قبیل زمینهای موات یا رها شده، معادن، دریاها، دریاچه ها، رودخانه ‏ها و سایر آبهای عمومی، کوه‏ها، دره‏ ها‏، جنگلها، نیزارها، بیشه های طبیعی، مراتعی که حریم نیست، ارث بدون وارث، و اموال مجهول ‏المالک و اموال عمومی که از غاصبین مسترد میشود

چهار ستون اقتصادي سامانه ولايي که صدها و بلکه هزارها ميليارد دلار سرمايه هاي مردمی را در درازنای چند دهه به جیب زده یا بر باد داده اند، نزديک به هشتاد درصد اقتصاد ايران را زيردست دارند. اين جهار نيرو عبارتند از بازرگانان بزرگ، بنياد-موقوفه خواران فربه، پاسداران بلندپایه، و نوسوداگران مالی-مونتاژی در درون سامانه ی ولايي. دستياران نهان و نانهان برون مرزي آنان نيز بویژه انحصارهاي نفتي-نظامی-مالی بين المللي هستند. سرکوب گستاخانه و خونبارانه ی جنبش هاي زنان و جوانان و روشنگران، و ویژگان کارگران و مزدبگبران و رنجبران، از سوی "خلفای نفت ایران" پوششي است براي اين چپاول کم پیشنه و همه سويه