داد

نشريه اجتماعي-اقتصادي

و پژوهشي-تاريخي

click
click
click
click

دريچه اي به جهان

click

click

click

click

click

click

click

click

click

click

click

از تازه پژوهش ها

click

click

click

از کارگران

click

click

click

click

click

click

click

click

click

click

click

click

click

click

click

click

click

click

click

click

click

click

click

click

click

click

click

click

click

click

click

نشيب و فرازهاي چپ

click

click

click

خـــــــواندني ها

click

click

click

click

ایمانول کانت میگفت: "هر عمل غیر انسانی که در حق کسی صورت می گیرد، انسانیت را در من از بین می برد." این امر اخلاقی موتور حرکت جامعه مدنی نوین است که دیگر نمی خواهد دنیایی را، که در آن هر پنج ثانیه یک کودک از گرسنگی می میرد، تحمل کند

 

click
click
click
click
click
click
click
click
click
click
click

 

click click click
click
click click click click click
click click click click click
click click click click
click
click
click click
click click
click click

 

click

click
برای آشنایی با گوشه هایی از بازی های سیاسی در جمهوری ولایی، که نمونه برداری ای هستند از "مستکبرانِ" مالدار و دولتمند ِِاروپایی-امریکایی، همانا بازی میان ِ "سوسیال دمکرات ها" و "محافظه کارها" با آب و رنگی خاوری-آیینی، کنکاشی ِ ویراییده را دست می رسانیم از کتاب "خیزش هشتاد و هشت"، که هنوز بیشاکم روزآمد است، با این افزاییده، رو به آنانی که نادانیده هنوز آب در هاون ِ "اصلاحات" می کوبند

 هر که ناموخــــت از گذشـــت روزگار

نیــــــز نامـــــوزد ز هیـــــچ آموزگار

و با این افزوده، رو به ترفند افکنان و تنش آفرینان ِِ برون و درون مرزی ای که دانسته به سراب ِ "اصلاحات" گـُدار بازمی گشایند و رایزنی های ِ پیشین ِ پشت پرده  و روی ِ پرده را گونه گونه  بازمی خوانند

پدر کُشتـــی و تخم کین کاشـــتی

پدرکُشـــته را کــی بُوَد آشتــــی

ولایت "مطلقه"، ولایت "عامه" و خیابان های "رشک برانگیز" ایرانی

محور و "مدار نظام، ولایت فقیه است. وقتی این نظریه وارد قانون اساسی می شود، آنگاه نظریه ی ولایت فقیه دیگر یک نظریه ی فقهی در میان دیگر نظریات فقهی نیست. مخالفت با آن، مخالفت با یک نظریه ی فقهی نیست، بلکه مخالفت با اصل و اساس نظام است، و معلوم است که هیچ نظامی اجازه نمی دهد به اصول و مبانی اش حمله شود. البته این سخن به معنای ممنوع بودن بحث های علمی در جایگاه خود نیست. انشاالله همه ی ما اعمال، خواسته ها و سلیقه های خود را با «قانون» هماهنگ کنیم، نه اینکه «قانون» مطابق نظرات و سلیقه های ما اجرا" شود

محمد خاتمی، اسلام، روحانیت و انقلاب اسلامی

قانون-گرایی در چارچوب "نظام" ولایی را، می توان یکی از سنگ بناهای "نظریه ی ولایت عامه"، به جای "ولایت مطلقه ی فقیه"، در میان بخشی از اصلاح طلبان ما ارزیابید. در کوران انتخابات دهمین واره ی ریاست جمهوری و پس از آن، بخش چشمگیری از این نیروها، بر این گونه دیدگاه ها پای می فشردند

برای برتاباندن پاره ای از نارسایی های "ایدئولوژیک" اصلاح طلبان، و آشکاراندن ِ پیامدهای ِ "پراگماتیستی" و زیان بار ِ آنان برای "پایینی" ها، بجاست بنگاهیم به "نظریه های قانون مدار"، اما تنگ نگرانه و بنیادگرایانه ی این دسته از "حافظان" نظام

محمد خاتمی ("اوبامای" ِ خاوری-ایرانی)، که به گفته ی شماری از "ملی-مذهبی ها"، گویا می توانست، "رهبری فکری جنبش" سال هشتاد و هشت را، دستادستِ "ایدئولوگ های" ِ جبهه ی مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، و در کنار کروبی و موسوی، گردن گیرد، بخشی از دیدگاه های ِ خود و یارانش را در آغاز ِجنبش ِ اصلاحات، پردازیده بود

برشِ دولت-گردانی ِ هشت ساله ی او، کوششی بود بی سرانجام، برای جااندازی ِ این رشته "نظریات"، که در سده های ِ میانه ریشه می دوانند، و خواسته و ناخواسته بالش ِ نهادهای ِ روبنایی و زیربنایی را بازمی دارند

در سامان ِ-اندیشه ی وی و بخشی از همراهان ِ اصلاح طلب اش، "نظریه ی ولایت فقیه" تلاشی می باشید برای پایاناندن (پایان دادن) به "استبداد سیاسی و قدرت متکی به زور در دنیای اسلام"، و بازگشت به "دوران خلفای راشدین"، که به گفته ی ابن خلدون، خودکامگان، "خلافت" اش را به "پادشاهی" واگرداندند. او برای بهرگیری از "مشترکات معنوی" و "امکانات وسیع مادی دنیای اسلام"، چند گفتمان را می افرازد، از آن نمونه اند: رهایی از "خود باختگی"، "جدایی از "تحجر و واپسگرایی"، "سعه ی صدر" در گفتگوها، و بازیابی "قدرت مسلمانان" با نگرش به "مزیت های نسبی هر کشور اسلامی" برای "گفت و گو" با جهان

در جست و جوی ِ "فقیه" جامع الشرایط

بخش برجسته ی این "نظریه"ی اصلاح طلبانه، ویژگون در سیاست داخلی، در پیوند بود با بَرکشاندن ِ "ولایت عامه"، به جای "ولایت مطلقه"، آن هم استوار بر "اصولی" چون: "بازگشت به خویشتن"، رهایی از "غرب زدگی"، و بویژه، پافشاری بر "جمهوریت و اسلامیت در قالب نظام اسلامی" برای "کسب جمهوری، یعنی ابتنای نظام برای" مردم

هواداران "ولایت عامه"ی اسلامی ("سوسیال دمکرات های" ولایی)، در جست و جوی ِ "فقیه جامع الشرایط"، و در رویارویی با تندروانِ پشتیبانِ "ولایت مطلقه" ("محافظه کارهای" ولایی)، از زبان خاتمی می گفتند

فقیه "جامع الشرایط ... «می تواند و باید در همه ی شئون سیاسی جامعه دخالت کند»، نه از باب حسبه، بلکه از باب حکومت و همه ی اموری که در حیطه ی حکومت قرار می گیرد. «ولی فقیه باید حکومت را در جامعه اداره کند». این حکومت عامه یا ولایت عامه است، نه از باب ولایت بر صغیران و درماندگان، و نه به خاطر امورِ بر زمین مانده ی مسلمانان –که قدر متقین باید فقیه باشد. «ولی فقیه، یعنی فقیهی که جامع الشرایط است، ولایت و حکومت دارد»، ولی این ولایت در چارچوب احکام فرعی شرعی است ... پس حکومت از اهم احکام اولیه است و آنچه باید رعایت کند، در چارچوب موازین اسلامی است، نه در چارچوب فروعات اسلامی ... اگر «مصلحت جامعه ی اسلامی» ایجاب کند، احکام فرعی هم نمی تواند جلو «اعمال مصلحت» را" بگیرد

نظریه پردازان ِ ولایت ِ "عامه"، "ولایت مطلقه" را - و نه "نظام ولایی" در همگی اش را – انگیزه ی شکستن "قانون"، و نیز راهبندی در برابر "مصلحت جامعه ی اسلامی" می شناختند، چرا که رویکردهای آن، به ناکارایی و به بن بست ِ چندسویه ی "نظام" می انجامید. در این راستا، خاتمی در کتاب "اسلام، روحانیت و انقلاب اسلامی"، نمونه وار از تندروان می پرسد، چرا "فلان سد که باید وزارت نیرو بسازد، فلان کس برود از مقام رهبری اجازه بگیرد"، و یا چرا "مجمع روحانیون و جامعه روحانیت" و "با کمال معذرت از همه ی بزرگان، جامعه ی مدرسین" کسانی را "برای جایی معرفی کنند" و مانند "حزب" کار وَرزد

ولایت "عامه" راه ِ برون رفت

برای ِ برون رفت از بن بست ِ درازنای ِ "نظام" و "اِعمال مصلحت"، راهکارهایِ هوادارانِ "ولایت عامه"، پیوندی سرراست و ناسرراست داشتند با چگونگیِ گزینشِ "ولی ِ منتخب ِ مردم"، آن هم بویژه از راه شورای نگهبان و مجلس خبرگانِ "برگزیده" مردم

با پیروی از این "راهکار؟"، که آمیزه ای بود از راهبردهای "اسلامی شده"ی امروزین جهان و خام اندیشی های ِ سده های ِ میانی، "مردم" می بایست با رای خود و از راه مجلس ِ خبرگانِ برگزیده، "مجتهد عادلی را برای رهبری حکومتشان تعیین کنند"، تا از این راه، حکمِ "ولی"، "نافذ" گردد. در این چارچوبِ تنگِ "ولایی"، گوییا "ولی منتخب"، می تواند سرراست و ناسرراست، نهادهای ِ دولتی و دادگستری و قانون گذاری را "به رای مردم متصل" کند

بنا بر دیدگاه های ِ این دسته از اصلاح طلبان، می بایست "مصالح امت اسلام، مصالح اسلام، مصالح کشور و مصالح مردم، محور و مدار حکومت اسلامی" باشد، و "عقل، تدبیر، تجربه، کارشناسی بشری" آن گونه به کار آیند، تا برای "قفل نظام"، کلیدی آیینی و کارا به نام "ولایت عامه" ساخته شود

برآیندِ پایانیِ این نگرشِ  کوته بینانه، سنایی بود "اسلامی"، که بر فراز ِ بسیاری از نهادهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی، و ویژگون مجلس، بالا می افراشت. "رییس جمهور اصلاحات" در سال هفتاد و شش، یکی از آماج های ِ "مصلحت گرایانه ی" این "دولت در دولت" را، کارزایی برای پانزده میلیون نیروی جوان در یک بازه ی ده تا بیست ساله خواند (که هم چون گذشته بر آماج های ِ خود ننشست). وی در توجیه ِ دیدگاه ِ اصلاح طلبانه – و ناساختار شکنانه اش – در کوران جنبش اصلاحات نوشت

ما در "قانون اساسی سازوکار تشخیص و کارشناسی را مشخص کرده ایم، و آن مجمع تشخیص نظام است. در این مجمع عقـــــلای قـــــوم، کارشناسان و صاحب نظران جمع می شوند و رهبری در مشورت با آنهاست، و در آنجاست که «مصالح جامعه ی اسلامی» تشخیص داده" می شود

برای روشن کردنِ جایگاهِ مجمعِ "تشخیص مصلحت" نظام، و پیوستگی های ِ همه سویه ی "عقلای قوم" و همگی ِ "نظام" با اقتصاد پنهان و ناپنهان، و نیز "اتصال" آنان با "عامه ی بازار" - به جای "عامه ی مردم"، می بایست از اصلاح طلب ها، به سوی پراگماتیست ها پل زد

این پل، عبوری است از پهنه ی "نظرگرایانِ" هوادارِ "ولایت عامه"، به گستره ی "عمل گرایانِ" هواخواهِ آشکارترِ "نظام". به دگرگفت، گذاری است از "رفرمیسمِ" اصلاح طلبان، به "پراگماتیسمِ" نیمه اصلاح طلبان، و نمایی است از خویشاوندی ِ این دو دسته بندیِ سنتیِ کمابیش "بازارگرا"، و ناسازگار با نوآوری های انقلاب مشروطه و پس از آن

سیم های "مصلحت طلبان" به کجا "وصل" بود

هاشمی رفسنجانی زمامدار ِ وقت ِ سنایِ "مصلحتیِ" اسلامی، در آغازِ انقلاب و به عنوانِ رییس مجلس نیز "سیم های روابط عمومی" اش، بنا به گفته ی مهدی بازرگان، "به کمیته ی اصناف بازار اتصال" داشت. وی برای سرکوب روگَردانان و مخالفان، "تظاهرات طبیعی مردمی" هم راه می انداخت. او از همان نخستین سال های انقلاب، از شیوه های گوناگونِ آشکار و ناآشکارِ "پراگماتیستی"، و بیش از همه "موثر"، برای "یکدست" کردن "ولایت" و "تسلیم" ساختن و خاموشاندن ناهمراهان، و نیز جاسازیِ همتایان ِ بازاری اش، همچون "موتلفه"، سود می ستاند. رییس مجمع تشخیص مصلحت، در آغاز انقلاب، پیرامون چگونگی به "تسلیم" کشاندن روگَردانان و ساختن نظام "اسلامی" ای که در آن "علائم تکرار تاریخ مشروطه به چشم نخورد"، نوشت

اگر"آقای بنی صدر تابع قانون شود و رییس جمهور بماند، اما به ظن قوی ایشان تسلیم نخواهد شد، لذا ما باید اتمام حجت کنیم، حتی ایشان را دعوت به مذاکره کنیم، اگر تسلیم نشد چاره ای نیست، باید به «قانون» عمل" کرد

نخستین رییس جمهورِ خمینی-پناهِ پس از انقلاب (بنی صدر)، که در بستر ِ این "نظام"ِ زمینی، "قانون" های ِ آسمانی آن را نیز با پوست و گوشت خود پساویده بود (لمس کرده بود) ، در نوشته ای پیش از انتخابات دهمین واره ی ریاست جمهوری با نگرش به "شوره زارِ" ولایت فقیه، و برای آموزاندن به همراهان پیشین اش نوشت: "بر فرض آدم بسیار خوبی نیز پیدا شود و نامزد ریاست جمهوری بگردد و بارانی که رای مردم است او را به ریاست جمهوری و یا نمایندگی مجلس برساند، یا مجبور است «خس» گردد و یا «باغی با غین»" شود

چراییِ این "خس" شدن را می توان بویژه در برگشایی و تفسیر ِ سردمداران ِ مالی ِ "نظام" که در رسانه های برون مرزی "ملاهای میلیونر" هم نامیده می شوند، درجُست. رفسنجانی در همان آغازِ کار، ویژگون، در دیدارهایش با هیات های موتلفه که "از گرفتاری های کسبه و بازاری ها (بخوان: بزرگ بازرگانان) در رابطه با سخت گیری های اقتصادی" می گلاییدند، و "مجموعا از چپ روی ها انذار می کردند"، و "فکری برای چندین هزار کاسبی که بیکار می شوند" می نمودند، برداشت های ِ کاسب کارانه ی خود را درباره نظام ولایت فقیه، دست رسانده بود

این "دکترین ِ آسمانی"، تا امروز راهنمای ِ کار ِ "زمامداران ِ زمینیِ" پیوسته و وابسته به دلارهایِ نفتی-گازی-کانی ِ ربوده شده از مردم مان، در جمهوری "اسلامی" است

فکر "می کنم (عناوین ثانویه در خصوص اجازه برای استفاده از ولایت فقیه) مشکلات را رفع کند ... این مشکلات بیشتر مربوط می شود به موارد زمین های شهری و کشاورزی و تجارت دولتی و محدود کردن کار سرمایه داران، که شورای نگهبان معمولا قوانین مجلس را در این موارد وتو می کند. «راه حـــــــل» استفاده از ولایت فقیه" است

سودستانی ِ رفسنجانی و انبازان (شریکان) و همراهان ِ بازاری او از "اجازه برای استفاده از ولایت فقیه"، کارش در همان آغاز چنان بالاگرفت که "احمد آقا" نیز به او در آن زمان تلفن می زند و می گوید "امام از مصاحبه ها و سر و صدای روزنامه ها درباره ی «واگذاری حق ولایت فقیه» ناراحتند". "راه حلِ استفاده از ولایت فقیه" برای "رفع مشکلات" و "اِعمال مصلحت" را، که از سوی "سردار سازندگی" و نزدیکانِ اصلاح طلب اش از آن فراوان "بهره" برداشتند، می توان یک برداشتِ "پراگماتیستی-بازاری" از بُن مایه ی رژیم "ولایت فقیه" ارزیابید

در این "نظام آسمانی"، "محافظه کارهایِ" ولایی (تندروها) ولایت ِ"مطلقه" اش را می خواهند و "سوسیال دمکرات های" ولایی (پراگماتیست های نیمه اصلاح طلب و اصلاح طلب ها) ولایت ِ "عامه" اش را: در کوران ِ بحران های ِ بزرگ ِ اقتصادی در کشورهای پیشرفته ی سرمایه داری، "مطلقه" خواهانِ میلیاردر و کلان میلیونر ِ ناتوان در "مدیریتِ" کارگران و رنجبران، بویژه به فاشیسم و نوفاشیسم روی می آوردند و می آورند

عملگرایان ِ نظام

در جمهوری ولایی، برای "گروه های پنهان"، بر پایه ی این برداشتِ "عملگرایانه"، نظام "ولایت فقیه" - چه "مطلقه" و چه "عامه" - تا آنجا که کارایی داشته یا ساده بگوییم، سودرسان باشد، بیشتر "راه حلی" است سیاسی و اداری و نظامی برای جااندازی تکابنگاه ها یا انحصارهای اقتصادی (و بویژه، تواندهی به اقتصاد انگلی-وارداتیِ استوار بر دلارهای نفتی-گازی-کانی)، تا ابزاری "ایدئولوژیک" و "نظری". بیهوده نیست که نمودارها و شاخص های اقتصادی، از آندست در زمینه ی کارزایی، نشانگرِ بالشِ بخشِ خدماتِ انگلی، و در گام ِ نخست، زیربخشِ دستادستگری و واسطه گری در اقتصادِ "ولایت فقیه" زده ی ایران اند، چه در واره ی تندروها، و چه در بازه ی اصلاح طلب ها و پراگماتیست ها

درآمیختگیِ ِ سامانه های ِ پارینگرای با بافته های ِ تودرتوی ِ بازاری در ایران و پاره ای از کشورهای بالنده، بویژه در  کشورهای نفت خیز باختر آسیا، این واپسگرایی اقتصادی و نیز ناکاراییِ نهادهایِ روبنایی را درانداخته است

کردان وزیر کشور دولتِ تندروان، در پیِ ناآرامی هایِ بازار، بر همین پیوند ِ ژرف میان ِ نهادهای ِ کاتوزی و بازاری پای افشرد، آن گاه که گفت: " باید تلاش شود این موضوع گسترش پیدا نکند و «بازار پاک، سالم و مدافع اسلام و روحانیت در طـــــول پنجـــــاه ســـــال اخیـــــر» را از جنبش ناراضی خواهی کشور – که امروز در حال ورود به عرصه بازار است و می خواهد بین «انقلاب و پــــــاره ی تنـــــش» فاصله ایجاد کند – تجزیه" کنیم

به دگرگفت، در هم شکستن ِ "امپراتوری" ِ بازار و خاصه بازرگانان ِ بزرگِ درون و برون مرز که به صورت ِ "گروه های پنهان" و زیر ِ نام ِ "ولایت مطلقه" یا "ولایت عامه"، و با پرچم ِ "خودی" سازیِ دولتی یا نیمه دولتی یا نادولتی، و با چپانیدن ِ پول های ِ نجومی، در انتخابات ریاست جمهوری نیز به "چیدن" مهره های خود در نهادهای روبنایی می پرداختند، به معنای ِ درهم شکستنِ ساختارِ اقتصادی-اجتماعی ِ "جمهوری" اسلامی بود: نگریستنی اینکه، بازرگانان بزرگ ایران با دالان های ِ ناآشکار و آشکارِ گوناگونی با بزرگ تُجار ِ نفتی-گازی-کانی ِ هنور بیشاکم سنتی ِباخترِ آسیا در پیوندند، گاه با آنان هم کاسه اند و گاه ناهم کاسه

انگیزه ی ناپیدایی و نابودایی ِ بازاریان در خیزش های مردمیِ "ولایت ستیز" را، می بایست بویژه در بستر ِ همکاریِ آشکار و ناآشکار ِ گردانندگان این "نظام آسمانی" با بازاریان بزرگ درکاوید

در آستانه ی انقلاب بهمن نیز توانگیری بنیادگرایان، بنا به گفته های خلخالی و رفسنجانی و رفیق دوست و دگران، و نیز رسانه های برون مرزی، با پشتیبانی های مالی و سیاسی و سازمانیِ نانهان و نهانِ بازاریان و نیروهای نزدیک به آنان، درمی پیوست. این توانمندترین نهادهای ِ اقتصادی-اجتماعی ِ ولایی، بنا به سرشتِ به سختی وارداتی و رانتخوارِ خود، به کشورهای صادرکننده ی کالا به ایران سود می رسانند، و بنا بر همین ویژگی، انگلی ترین و واپس مانده ترین بخـش بــورژوازی ایران را می نمایانند

بدین روی، آنان برجسته ترین نمودار ِ سیاست های ِ استعماری ِ کشورهای ِ پیشرفته ی صنعتی در کشورهای بالنده (رو به رشد) بوده و هستند

تئوری پردازان ِ آنان نیز، خواسته یا ناخواسته، سرهم بندانیِ بوده و هستند کمربسته ی این "نظامِ" به بن بست رسیده ی وابسته و پیوسته، بویژه، به بازاریان ِ بزرگ ِ ایران و منطقـــــه. کوشش های اصلاح طلبانه و پراگماتیستی ِآنها برای "عبور از بحران" ها، با خواست های ساختارشکنانه و براستی "مشروطه خواهانه" (ملی-دمکراتیک) توده ها، فاصله ای داشته و دارد فرسنگی

در خیزش هشتاد و هشت و شورش های پس از آن که تا اندازه ای به ریشه هایِ تاریخیِ خویش فروناویده بودند، تنها آن نیروهایی می توانستند براستی یار و یاور توده ها باشند، که پل ِ میان ِ خود و این "نظامِ" واژبالنده و ترمزکننده را فروپاشند، و خواست های خود را با آرزوهای دیرینه ی مردم مان، همانا آزادی و استقلال و عدالت اجتماعی - که نه تنها با ساختار ِ "ولایت مطلقه"، بلکه با بافتار ِ "ولایت عامه" نیز ناسازگار بود-، درآمیزند

آنگاه که "رهبر فکری جنبش" (خاتمی) و سخنگوی بخشی از "اصلاح طلبان حکومتی"، پس از کودتای انتخاباتی سال هشتاد و هشت رو به سوی تندروان می گفت، "اگر راهِ اصلاحِ این چنینی (بخوان ساخت و پاخت درونی و بازگشت به هموزنی و همترازی ِ پیشین ِ نیروها در "بالا") برای وفاداران به قانون اساسی و اسلام بسته شود، راه برای جریاناتی باز می شود که اصل را هم قبول ندارند"، دیگر او نه تنها از توده هایِ خواستار "جمهوری ایرانی" (یا جمهوری "ناولایی") ، بلکه از اصلاح طلبان ساختارشکن هم دوری گزیده بود

آزموده را آزمودن نارواست

آنانی نیز که به نام "اپوزیسیونِ" راست و میانه و چپ، یا هواخواهِ "جنبش" در درون و برون مرز، به جای ِ بهرگیری از توان ِ "ساختارشکنانه" ی مردمی (که بی گمان دسترس بوده و هست)، هنوز در "درون نظام" و حتی در "رهبری نظام" به دنبال "متحد" می گشتند، تا مبادا "دستگاه بترسد"، "آزموده ای را می آزمودند" که زمان ها بود "خطا" بودن خود را به پایایش و اثبات رسانده بود

این دسته ها، با بازخوانی ِ شگردهایِ به روز شده، ولی نخ نمایِ واره ی هشت ساله ی اصلاحات، همان "خامی هایی" را (به گفته ی احمد کسروی) بازمی خواندند، که جنبش مشروطه را نیز در آستانه ی شکستی ِ بساتلخ نهاد، اگر که "مجاهدین تبریز" و پیکارگران ِ "غیرتمند" و "رزم آزموده ی" انجمن ها نبودند

 ترس راستینه ی این "مبارزان اپوزیسیون"، نه از سخت جانیِ "دستگاه ولایی" و "هرج و مرج هایِ" برش ِ گذار، بلکه بیشتر و پیشتر، از رادیکالیزه شدنِ "جنبش مشروطه خواهِ" کنونی، بویژه پیاده شدن خواست های دادخواهانه ی صد ساله ی گذشته بوده و هست

اینان همان "درباریانِ" رنگارنگِ نابنیادگرا و بنیادگرایِ مشروطه بودند، که از "ترس" آزادی خواهان و عدالت جویان، به "شریعت خواهان" پیوستند

کسروی درباره ی چنین "دسته" گرایانی نوشت: "کسانی از درباریان، به پیروی از شیوه ی آزادی خواهان انجمنی به نام "انجمن فتوت" بنیاد نهادند که خواستشان جز کوشش به زیان مشروطه نمی بود، و همانا خواست اینان نبرد با آزادی خواهان و برانگیختن مردم به کشاکش" بود. پیرامون انگیزه هایِ دشمنیِ بخش بزرگی از "شریعت خواهان"، از آن میان انجمن ساداتی ها، با آزادی خواهان نیز می خوانیم: "تنها درد شریعت نمی بود، بسیاری از ملایان که رشته ی سودجویی های خود را نزدیک به گسیختن می دیدند، چاره جز همراهی با دربار و کوشیدن به برانداختن بنیاد مشروطه نمی شناختند ... (آنان) از توده روگردانده و برای ایستادگی در برابر مشروطه دسته می بستند. این دسته بندی، آسیب بزرگی به مشروطه توانستی رسانید و آن را از بنیاد توانستی برانداخت. به ویژه با بستگی که میانه ی این دسته با سید کاظم یزدی در نجف می بود و «یک دست نیرومند نهانی» (بخوان موقوفه ی "اود" در هند، زیردستِ وزارتِ مختارِ انگلیس)، همگی اینان را به هم بسته" می داشت

کاویدن ِ همسانی هایِ "شریعت خواهانِ" انقلاب مشروطه با بنیادگرایان ولایی کشورمان نیز، برای دستیابی به ترازبندی و شناختِ روشنتری از دسته آرایی ها در برون و درونِ "نظام ولایی"، نگریستنی است

در انقلاب مشروطه نیر کمابیش چون خیزش هشتاد و هشت: "یک دسته ای از علما از توده جدا گردیده و کانونی برای خود پدید آورده، آشکاره به کشاکش و دشمنی پرداختند ... اینان در لایحه های خود از هر راه به بازگردانیدن مردم از مشروطه می کوشیده اند ... بیش از همه روزنامه نویسان را دنبال کرده گله می کرده اند ... هر چیز تازه ای را که از اروپا رسیده و در میان مردم رواج گرفته بود، بی دینی نامیده ایراد می گرفته اند. از روی هم رفته ی این ها نیز پیداست که راه «شلتاق» و بهانه جویی می پیموده اند و انگیزه ی کارشان بیش از همه، سودجویی می بوده. (مانند "ولایت مطلقه" خواهان)... نمونه دیگری از شریعت خواهان می بود، که جز راه خود نشناختی، و اینکه با مشروطه همراهی نشان می داد و انجمن برپا می کرد، (اما) از ندانستن معنی مشروطه و نداشتن آگاهی از خواست آزادی خواهان می بود. چنانکه گفتیم اینان جنبش را جز نبردی با دولت نمی شماردند و نتیجه ی آن را جز رواج شریعت نمی پنداشتند (چون "ولایت عامه" پروران) ... هم چنین دسته ی بزرگی از طلبه ها آزادی خواه بودند. سید کاظم که در فریفتن عامیان استاد می بود، تکان سختی به ایشان (ایل های عرب نجف) داد. هر روز به شیوه ی عرب "هوسه" می کردند و شعرهایی در دشنام به مشروطه می خواندند. هر که را مشروطه خواه می شناختند، آزار دریغ نمی گفتند. (مانند دین-باورانِ ساختارشکن) و مردم دوست ما

آینده سازان

آینده نشان خواهد داد که سازمان ها و گروه ها و سرکردگانِ دین-باورِ درگیر در خیزش هشتاد و هشت، در کدام یک از این دسته بندی ها خواهند جاگرفت. رویدادهایِ در پیش، همچنین برخواهد تاباند که کدام دسته از "سکولارها"، به راه "فاطمی ها"، و کدامینِ آنان به کژراه ِ "زاهدی ها" و "درباریان مشروطه" و "انجمن فتوتی ها" خواهند پیوست

گذشته از نقشِ "شریعت خواهان" و "درباریانِ" امروزین در چگونگیِ سوگیریِ رویدادها، به رسایی می توان گفت که، پیروزی جنبشِ به راستی "مشروطه خواه" و "دادجویِ" توده ها، در گروِ "دلیری و کاردانیِ" رزمندگانی از تبارِ ستارخان ها و حیدرعمواغلی ها خواهد بود

در خیزش مشروطه، آن گاه که در سایه ی "خامی های تهرانیان" و سازشکاری سودجویان و دست پروردگان، "مشروطه از همه ی شهرهای ایران برخاسته تنها در تبریز بازمی ماند، از تبریز هم برخاسته در کوی کوچک امیرخیز بازپسین ایستادگی را می نمود، در سایه ی «دلیری و کاردانی» ستارخان بار دیگر به همه ی کوی های تبریز بازگشته، سپس نیز به همه ی شهرهای ایران بازگردید. آن لکه ی سیاهی که در نتیجه ی «زبونی و کارندانی» نمایندگان پارلمان و شکست آزادی خواهان تهران، به دامن تاریخ ایران نشسته بود، این مرد با جانبازی های خود آن را پاک گردانید. بی شوند نیست که ما در این تاریخ به آن مرد ارج بیشتر می گزاریم. ستارخان نه تنها مشروطه را به ایران بازگردانید، صدها کسان را از کشته شدن و از گزند و آسیب رهانید. ملایان با آن تشنگی که به کشتن و آزردن مشروطه خواهان می داشتند (هم چون کشتار دلخراش هزاران زندانی دگراندیش در سال شصت و هفت)، و محمد علیمیرزا و درباریان با آن کینه ای که از تبریزیان – بخوان دادخواهانِ ناسازشکار - در دل می پروراندند (همسان با سرکوب هایِ پس از کودتای ننگین سال سی و دو)، اگر فیروز درآمدندی به کارهای بسیار" برخاستندی

باشد که نیروهای ملی و دمکراتِ زینهاروار و وفادار به آرمان های ِ سه جنبشِ بزرگ صد سال گذشته، همانا آزادی و استقلال و عدالت اجتماعی-اقتصادی، از یک سو، با هشیواری و دلیری و دسته آراییِ بایسته، و از دگرسو، نشانه گیری برجسته ترین پایه های "نظام" و بویژه شالوده های مالی آن، و نیز پایبندی ِ "پایدار" به "گفتمان های مطالبه محور" و بهرگیریِ "ابزاری" از جنگِ "کهنه ثروتمندان و نوثروتمندان"، بساط خودکامگیِ آشکار و ناآشکارِ "ولایی ها" و "درباری ها" و "لیبرال های" رنگارنگ وابسته به نفت خواران جهانی را، در نبردِ سخت و نابرابرِ درپیش، برای همیشه از سرزمین مان برچینند، و از گزند ِ دام هایی چون "دمکراسی" هایِ سودجویانه و استعماریِ ساخته و پرداخته ی سوداگران ِ سپهر، رها باشند

پیروزیِ همه سویه ی نیروهای ملی و دمکرات در این نبرد، آن هم در "سایه ی دلیری و کاردانی" به جای ِ "زبونی و کارندانی"، نه تنها دگردیسی ها و پس لرزه هایی را در آرایش نیروهای باختر آسیا، بلکه دگرگونی های ِ سترسا و محسوسی را در ترازش نیروها در پهنه ی برون منطقه ای، بویژه، به زیان کنسرن های نفتی-نظامی-مالیِ بین المللی، پی خواهد داشت

چراییِ نیازِ همه سویه به خردمندانِ "درمان بخشِ زندگی" و "دانایان و درستکاران و آذرافروزانِ" براستی "مشروطه خواه"، بویژه بدان شوند است که، ایران در کانون یکی از برجسته ترین پهنه های استراتژیک، و یکی از پرترفندترین گستره هایِ سودجویانِ جهانی، جاگرفته است. بیهود نیست که یکی از کارشناسان وزارت دفاع امریکا پیش از لشکرکشی به عراق، در گاهنامه ی "پارامترس" یادآورده بود که، برای آن کشور، تنها یک منطقه در جهان می توان یافت که براستی "ارزش" جنگیدن داشته باشد و آن، گستره ای است از "خلیج فارس به سوی شمال تا دریای مازندران، و رو به خاور تا آسیای مرکزی. اینجا پهنه ایست ارزنده  که نزدیک به هفتاد و پنج درصد انباشته های نفتی و سی و سه درصد انباشته های گازی جهان" را دربرمی گیرد

خیابان هایی "رشک برانگیز"

اما جنبش "رشک برانگیز" مردم مان، با همه ی دشواری هایِ راه و راهبندهایِ آشکار و "نهان"، گواهی بوده و هست بر توانایی ها و آمادگی های آن، برای خیزشی بلند و تاریخی. ارزیابی "لوی مودهورن" کارشناش خاورمیانه در گفتگو با گاهنامه ی آلمانی "تاتس"، گویاتر از هر پاسخی است به کسانی که، به جایِ همراهیِ راستین با "پایینی ها" و باورِ بی ریا به آنان، هنوز در گُدارِ ساخت و پاخت با "بالایی ها" و پشتیبانانِ خاموشِ "خارجی" شان، می گامند

جهانِ "عرب با آمیزه ای از رشک و شگفت زدگی به ایران می نگرد. مردمان شگفت انگیزی که آشکارا زندگی شان را به بازی می گیرند تا ندای شان در خیابان ها گوش شنوایی بیاید. رشک، چرا که "خیابان های عربیِ" بارها از آن سخن رفته، دارای این دلیری نیستند، و دهه هاست که رژیم های خودکامه و پلیسی-دولتی، هر نشانه ای از امید را در هسته اش تاسانده اند (خفه) کرده اند

ریشه هایِ این "شگفتیِ رشک برانگیز" و این "خیزش اندیشه ای-کرداری" را باید بویژه در ژرفای تاریخ این سرزمین درجُویید. آری، آتشِ آموزگارانِ داد و خرد و رزم، که هیمه از ویس هایِ دودمانی و دیرمان مان دارد، و یکی از شایسته ترین افروزه دارانش بابک خرم دینی بود، که با شناختِ ویژگی هایِ مردم مان و آمیزشِ پندارهایِ خردمندانه با کردارهایِ دادوَرانه، پایه های "خلافت" را لرزاند، هنوز پس از سده ها بازمی زید

در نبرد با "سیاهکاران"، نه لشکرکشی هایِ بابکیان، بلکه بیشتر و پیشتر، آذرخشِ "اندیشه های بابک وار" بودند که به خرمنِ خردگریزی هایِ بغدادیان آتش می زدند. این "آتش پنهان" هنوز در جانِ "نداها" و در تنِ "خیابان های مان"، افروخته است، آن هم، با چراغِ پرسویِ "آزادی، استقلال، جمهوری ایرانی" (یا جمهوری ناولایی)، به جایِ کورسویِ "ولایت مطلقه" یا "ولایت عامه" ی ربایندگانِ دارایی های ِ نفتی-گازی-کانی ِ مردم مان

خیزش "اندیشه ها"، پیش درآمدِ "خیزش های بلند تاریخی" است. انقلاب فرانسه بدون پیش زمینه های ایدئولوژیک، و بدون "خروش اندیشه ها"، نمی توانست به آماجِ خود رسد و واپسگرایان را به گونه ی ریشه ای و تاریخی براندازند. پیکار با "هیولای خرافات و تعصب" به سانه ی پوششیِ "باورمندانه" برای "دین-سالاران" و"درباریان"، آغازی بود برای پیکراندنِ اندیشه های آزادی خواهانه و برابر جویانه یِ نوین و بالنده، و نیز پایاناندن به واپسگرایی هایِ واژبالنده و ترمزکننده ی رشدِ اجتماعی-اقتصادی

ریشه ی آشتی ناپذیریِ آریستوکراسیِ درباری و اشرافیتِ کاتولیکیِ فرانسه – و نیز بورژوازی انگلستان  - با این جنبشِ "اندیشه ای" را نیز، باید در توانِ بسیج گرِ این "باورهایِ" خردمندانه درجُست که در پیکره ی اندیشه پردازانی چون ولتر و مونتسکیو و دیدرو و روسو و هوگو و مسلیه برتافتند

در خیزش ما، کوششِ سودجویانه ی "شریعت خواهان" و "دربارجویان"، و "دست های نهان نیرومند"، برای "مدیریت جنبش"، آماجِ نخـــــــــست اش!!! عبارت بوده و هست از "بند زدن" به این "خیزش اندیشه ها"، از راهِ بازسازی "حیثیت شریعت خواهانی" که، بویژه پس از سرکوب های خونین، جادوها و افیون های "عقیدتی شان" را، بیش و کم از کف داده اند

این گونه اندیشه های واپسگرایانه و خردگریزانه ی سده هایِ میانه، خواسته یا ناخواسته، کوتاه یا درازگاه، در گُدارِ بالندگیِ نهادهایِ نوینِ روبنایی و دگرگونی هایِ ژرفِ اجتماعی-اقتصادی، راهبند می آفرینند

به دگرگفت، پیش زمینه ای هستند: از یک سو، برای جایگزینیِ "ولایت عامه" با "ولایت مطلقه" (یا بازسازیِ "شریعت خواهانِ" نوینِ مشروطه)، و از دگرسو، جاانداختن روبناهایی از گونه ی "دولت" دست نشانده و فاسد عراق، یا رژیم های ناتوان و کمابیش وابسته ای چون مصر و مالزی و ترکیه و آذربایجان (یا بازآفرینی "درباریان" و "فتوتیان" تازه ی) مشروطه

انگیزه ی کنسرن های جهانی، و در گام نخست، مراکز نفتی-نظامی-مالی از پشتیبانی ناآشکار و آشکارِ اندیشه های "خرافی و تعصب آمیزِ" یا گرایش های "نولیبرالی" و بهره کشانه، و یا آمیزه ای از آن ها، تاراج دارایی های "رشک برانگیزِ" باختر آسیا بوده و هست با بهرگیریِ "ابزاری" از "هیولاها" و "ایلخان هایِ" هم کاسه ی محلی (و نیز نوسازیِ "دکترین تاراج" که در سرزمین مان پیشینه ای دارد) چند صد ساله

کوشش خستگی ناپذیر نیروهای ملی و دمکرات در پرچمداریِ پیشتازانه ی "ایدئولوژیک"، پَذرفت یا تضمینی است برای جلوگیری از توانگیری دوباره ی این گونه "هیولا" ها" و "خلیفه" ها

به دگرگفت، در برش هایِ دراندازنده و تعیین کننده ی تاریخی، همزمان با همکاریِ همه سویه و هشیارانه با همراهانِ "مشخص" در چارچوبِ خواست هایِ "روشن مرحله ای" (بویژه اقتصادی)، می بایست کارِ ایدئولوژیکِ خردگرایانه و دادخواهانه را "هزار چندان" نمود. در این زمینه آزموده های انقلاب مشروطه و جنبش ملی شدن نفت، که در انقلاب بهمن کمابیش فراموش شدند، می توانند آفرمندانه و خلاقانه راهمان نمایانند

این گونه پیشتازیِ اندیشه ای، کوتاه یا درازگاه، دگردیسی هایِ ژرف اجتماعی-اقتصادی را پی خواهد داشت. نوگرایی هایِ انقلاب مشروطه، علیرغم ِ چیرگی ِ خودکامگی، دگرسانی ها و نوآوری های دوران رضا شاه را بنا نهاد. اندیشه های دادخواهانه و ملی گرایانه در دهه ی سیِ خورشیدی، علیرغم کودتای نظامی، ویرایی ها و رفورم های دهه ی چهل را برانگیزاند، که ناخرسندی گسترده ی واپسگرایانِ دین باور، پیامد آن بود. انقلاب بهمن اما، با همه پیروزی سیاسی اش، به شوندِ پرچمداریِ "ایدئولوژیکِ" نیروهای واپسگرا و تاراندیش، نه تنها به کُندبالی ِ (کُند بالیدن) نهادهای ِ روبنایی و زیربنایی، بلکه در گستره هایی به ایستی تاریخی انجامید

افرزوزه ای بر فراز "گفتمان های" خواستگرا

هشدارهایِ "فریدریش نیچه" در کتاب "چنین گفت زرتشت"، آن هم پس از "سیاهکاری" هایِ دین سالارانِ کاتولیک در سده های میانه ی اروپا، هنوز هم برای ما آموزنده است: "برادرانم، به زمین پایبند بمانید و به کسانی نباوَرید (باور نکنید)، که از آرزوهای فرازمینی می سُخنند (سخن می گویند) ، زهرآمیزند آنان، چه آن را بدانند و چه" نه

آنگاه که کاهنانِ نادان و نان ده، در گوش "بارکننده یِ خاکسترِ" سیمرغ به مردم، می خواندند که: زرتشت! "به مردم چیزی نده، بلکه از آنان بستان، و اگر به ایشان می دهی، بیش از پشیزی نده و بگذار آن را نیز گِِدایی کنند" (نیچه)، او سرافرازانه به راه ِ فرداهای ِ "فروزان" می پیوست. آن دم هم که رهگذارانِ شگفتیده، از وی می پرسیدند: در پارینه ها "تو «خاکسترت» را به کوه ها می کشاندی، امروز می خواهی «آتش ات» را به پایین دست ببری، آیا نمی ترسی از کیفرِ آتش افروزی؟"(نیچه)، او در پاسخ، انگیزه ی آذرافروزی اش را، بدانسان رسا و گویا در "گاتاها" به فرتور کشید، تا امروز، در "خیابان های رشک برانگیزمان" فریادِ داد شوند

آخر "سزای آن کس که دروغ پرستِ ناپاک را به شهریاری برساند، چیست؟ پادافره ی (مجازات) آن بدکنش که مایه ی زندگی خویش را جز به آزار کشاورزانِ درست کردار و چارپایان بدست نیاورد، چیست؟ دانایی باید تا دانایی را بدین پرسش پاسخ گوید و بیاگاهاند. مبادا که ازین پس نادان کسی را بفریبد! مبادا کسی از شما به گفتار و آموزش دروغ پرست، گوش فرادهد، چه آن سیاهکار به خانمان و روستا و کشور، ویرانی و تباهی رساند. هان ای مردم! ساز نبرد کنید و دروغ پرستان را از مرز و بوم خویش برانید! به گفتار آن کس باید گوش فراداد که به راستی اندیشیده است، بدان خردمندی که درمان بخشِ زندگی است، بدان کس که تواند در برابر آذرافروزان بدانسان که باید، سخنِ راست و استوار بر زبان" راند

افروغ هایِ اینگون انگاره هایِ بی گاهند که می توانند در خانه ی ما و همسایگان مان، روشن دلانِ دلیری بزایند، که درازگاه "پاسدار و نگاهبانِ" کشتزارانِ داد شوند

باشد که افروزه ای گردند بر فرازِ "گفتمان های" خواستگرایِ مان، واپسین ِ آن، "منشور مطالبات حداقلی" ِ کارگران و رنجبران و دادخواهان کشورمان

چو در خاور و باختر غَـش وزیـد

ددی ها به مردم ز زرکَـش رسید

بخـــواندند با داد پـــوران ِ زنــد

سه بُختان و دُختان ِ رزمش پسند

غش: ریا آوردن، و نیز خیانت

زرکش: اینجا زر رباینده، بهره کش

پور و دخت: پسر و دختر

زند: نیرومند، توانا، و نیز سترگ

در پیوند با سه بختان: بخشی از نوشته ی نیچه در کتاب ِ "چنین گفت زرتشت": "این کاتوزی ِ کهنسال در جنگل اش هنوز نشنیده که خدا مرده است ... می گویند «زرتشت بی خداست». آری! منم زرتشت، بی خدایی که می سُخند (سخن می گوید)". داده هایی در پیوند با انگاره های ِ از ویس های ِ دودمانی برخیزیده ی «این جهانی» ِ زرتشت، که هنوز آموزنده است برای گیتی ِ کنونی مان: "سه بوخت" یا "سه بُخت" یا "سبخُت" یا "سه نجات دهیده" (برگرفته از بُختن یا بوختن همبر ِ نجات دادن)، همانا "هومت" یا اندیشه نیک و "هوخت" یا گفتار نیک و "هورشت" یا کردار نیک

دنباله نوشتار LINK

برای خواندن ِ یادداشت های ِ چندگانه در پیوند با این کنکاش، اینجا کلیک کنید

يادداشت ها LINK

معاهده جدید  در برابر  قرارداد قرن

click
این داده که سرمایه داران دو سوی آتلانتیک، بورژواهای ترکیه و عربستان و اسراییل را همبَستِ درازبُرد یا "متحد استراتژیک" خود در باختر آسیا دانسته و بخشی از سرمایه های آنان را به کشورهای اروپایی-امریکایی کشانده اند، تازگی ندارد. این باریکه نیز که بخشی از دلارهای بورژوازی بومی کشورهای باختر آسیا در رشته های میلیتاریستی و کمپلکس های نظامی-صنعتی کشورهای پیشرفته سرمایه گذاری شده اند، چندان نو نیست. آنچه تازگی دارد، کوشش کنسرن های جهانی برای پاسخ به پیاده سازی احتمالی "قرارداد قرن" – بویژه پاسخ به هماورد جهانی شان، چین -  است به یاری شماری از همبستگان درازبُرد خویش در باختر آسیا، و نیز هندوستان

در این زمینه می توان به دو پاسخ پرداخت. پیش از آن باری، نیم نگاهی می اندازیم به پیمان نامه ی "قرن"، با آمازه و اشاره بدانکه، پیمان های درازبُردی دیگری از سوی چین با دگرکشورهای باختر آسیا نیز بسته شده یا در کوران بسته شدن است، که گوییا به برجستگی این پیمان نبوده و نیستند

بخشی از سرمایه گذاری سه تریلیون دلاری راه ابریشم

چندی پیش، در پی گزارش ها پیرامون پیمان نامه ی درازبُرد میان چین و ایران، آنهم پس از همکاری های پیشین دو کشور در زمینه ی بازسازی راه ابریشم زمینی-دریایی و گسترش داد و ستدهای منطقه ای، در رسانه های برون مرزی می خواندیم، "هدف از این قرارداد تعمیق روابط اقتصادی دو کشور در بخش های مختلف و استفاده از سرمایه گذاری های سه تریلیون دلاری راه ابریشم جدید چین برای توسعه ایران است. نیویورک تایمز این توافق را «قرارداد قرن» خوانده که در حوزه های مختلف به توسعه همکاری های دو کشور ایران و چین منجر خواهد شد ... چینی ها خواهان داشتن متحدان دریایی در کریدورهای جهانی دریانوردی نظیر روسیه، پاکستان، ایران و ترکیه هستند. آنها در کریدورهای زمینی نیز در سایه راه ابریشم جدید (یک کمربند، یک جاده) در حال ساخت پروژه های بزرگی در پاکستان هستند. اگر زیرساخت های چینی ها در ایران ساخته شود، شاهد افزایش چشمگیر مبادلات تجاری میان ایران و کشورهای آسیایی و آسیای میانه خواهیم بود ... (ولاییان) دریافته اند باید روابط خود را با قدرت های غیرعربی توسعه دهند. چین نیز تلاش می کند تا بازارهایی امن و غیروابسته به متحدان واشنگتن بیابد. در سایه این رقابت های جهانی، احتمالاً پروژه راه ابریشم جدید چین نیز از یک نقشه جهانی به یک طرح منطقه ای محدود خواهد" شد

پروژه ی راه ابریشم چین اما جهانی ست و بنا بر داده های تاکنونی، در این برنامه ریزی دگرگونی دیده نمی شود. با این همه در کوران بحران اقتصاد جهانی و افزایش درگیری ها میان کشورهای سرمایه داری با چین، می تواند بخش چشمگیرتری از سرمایه های این کشور در باختر آسیا، و از آن میان، در ایران کاربردی شود. پاسخ نایب رئیس اتاق ایران، به نمایندگی از "پارلمان بازار" در گفتگو با روزنامه دنیای اقتصاد پیرامون پیمان نامه ی چین و ایران از همان آغاز کار بسیار روشن بود: "گرفتار شدن و وابسته شدن اقتصاد ایران به کشوری با نظام سیاسی کمونیستی و تمایلات انحصار طلبانه، زیان احتمالی یک قرارداد ناکارآمد" است

 پروژه ی راه ابریشم از دیدگاه سه کشور ایران و عراق و سوریه، راه های بازرگانی و شبکه های برق رسانی و لوله های انتقالی مستقیم نفتی-گازی و ساختن پالایشگاه های "فرامرزی" و دگره از باختر آسیا به دریای مدیترانه از راه سوریه را نیز دربرمی گیرد که تاکنون برابرش سنگ ِ بسیار انداخته اند، از آن میان، با جنگ ها و تحریم های پرهزینه و گوناگون

ستیز بر سر کنترل راه های بازرگانی زمینی و دریایی از آسیا، بویژه از چین و هند به دریای مدیترانه، چه از راه شام (سوریه و کناره) و چه از راه دریای سرخ و کرانه های آن، پیشنه ای دارد چندهزارساله ای

نخستین پاسخ رقیبان به پروژه ی ایران-عراق-سوریه

چندی پیش سخن می بود از يک پیمان نامه ی کهنه که " با صلح ابوظبي و تلآويو بار ديگر مطرح" گردید و در آن امارات (همبست ِ نزدیک ِ عربستان و از سرمایه گذاران در صنایع نظامی جهان، از آن میان، در شماری از صنایع نظامی بسیار پیشرفته ی آلمان) می خواست توافقی با اسرائيل امضا کند که "منجر به دور زدن کانال سوئز از طريق خاک اسرائيل" گردد. پیرامون این خط لوله از بندر ايلات در جنوب اسرائيل به اشکلون در ساحل مديترانه، در رسانه ها می خواندیم: "در حالي که بسياري از رسانه ها، مساله همکاري هاي تکنولوژيک، سلامت، تحصيل و توريسم را دليل اصلي عادي سازي روابط اسرائيل و امارت مي دانند، اما با شکست هشت دهه بايکوت اسرائيل توسط يکي از کشورهاي عربي، اکنون به نظر ميرسد این دولت به دنبال يافتن نقش مهمتري در بازار و تجارت انرژي، سياست نفتي و سرمايه گذاري هاي بزرگ نفتي در منطقه است. اين رویکرد با يک خط لوله قديمي، اما بسيار استراتژيک آغاز مي شود ... بازنده اصلي (این پروژه) مصر" خواهد بود

این برنامه در کوران یکی از بزرگترین بحران های اقتصادی تاریخ سرمایه داری و بالاترگرفتن تنش ها و جنگ های منطقه ای-جهانی، بی گمان سویه های نظامی-استراتژیک برجسته ای نیزمی داشت: در گام نخست، به سود کنسرن های امریکایی-اروپایی، و سپس، به سود ریزه خواران یا "متحدین استراتژیک" آنان در منطقه

دومین پاسخ هماوردان به پروژه ی ایران-عراق-سوریه، و نیز "طرح یک کمربند و یک جاده" ی چین

کریدور "هند-خاورمیانه-اروپا" نیز که به تازگی در دستورکار اروپاییان، اسراییل، عربستان و هم پیمانان، و نیز هندوستان جاگرفته است، و گویا می خواهد یک راه کالایی و دیجیتالی، و بویژه گــُُـداری برای صادرات "ارزان" انرژی "سبــــــز" کشورهای نفتـــــی-گـــــازی جنوب خلیج فارس بگشاید، می تواند تا اندازه ای راه بازرگانی نااستوار ِ ایران-عراق-سوریه، و خاصه "طرح کمربند و جاده" ی چین را به چالش کشاند. به گمان بسیار، برنده ی اصــــــلی این پروژه می بایست هند ِ کمابیش "کاستی" باشد و همراهان باختری بزرگترش، و بازنده ی اصـــــلی آن چین ِ بیشاکم "نپی" باشد و هم پیمانان خاوری برجسته ترش. نخست وزیر اسراییل درباره ی این کریدور گفته است: این پروژه “ما را به عصر جدیدی از ادغام و همکاری منطقه یی و جهانی میبرد که گستره ای بیسابقه و منحصربهفرد دارد ... اسرائیل، نقطه ای مرکزی در این کریدور اقتصادی خواهد بود. خطوط آهن و بندرهای ما مسیر جدیدی را از هند به اروپا از طریق خاورمیانه و برعکس باز خواهد کرد ... ما نباید بگذاریم فلسطینی ها با این معاهده های صلح جدید با کشورهای عرب مخالفت کنند". این کریدور "سبز" به پروژه ی دیگر انرژی در خاور مدیترانه، با نقش برجسته ی یونان و اسراییل و بازار مشترک اروپا، کمابیش پیوسته است. در این کریدور اقتصادی ِ وابسته و همبسته به برنامه ی "خاورمیانه جدید"، فلسطینی ها و مصری ها نیز از بازندگان بزرگند

دومین پاسخ "غرب" نیز چون نخستین پاسخش، بی گمان سویه های نظامی-استراتژیک برجسته ای دارد: هم به سود کنسرن های امریکایی-اروپایی، و هم به سود ریزه خواران یا "متحدین استراتژیک" آنان در منطقه

ناهمسانی باختر آسیا با خاور ِ آن

می دانیم که در پایان دهه ۱۹۶۰ میلادی برای کشورهای جنوب خاوری آسیا روشن شده بود که بدون همکاری با یکدیگر نمی توانند از دیدگاه اقتصادی نیرو گیرند. آنان همچنین دریابیدند که بدون همکاری باهم آسایش و امنیتی در آن سرزمین ها نخواهد بود. در آن بازه ی تاریخی، رویدادهای دگرساز چندی در خاور آسیا و جهان به پیکرگیری بازار همگرای "آسه آن" یاری رساندند: بالاگرفتن جنبش های ضداستعماری در ویتنام و دیگر کشورهای آسیای جنوب خاوری، برون رفتن گاماگام بریتانیا از منطقه، و نیز کاهش گرفتن جنگ سرد در گستره ی جهانی. به این پیمان منطقه ای سپسا اقتصادهای بزرگ چین و ژاپن نیز پیوستند، که در کوران تنش های تند و نوین جهانی، این همکاری به دشواری هایی برخورده است

در باختر آسیا نه جنبش های ضداستعماری بزرگی به پیروزی رسیدند (از آن میان، دو جنبش بزرگ مردمی و ضداستعماری در افغانستان و ایران را به خون کشاندند یا واگرداندند، و به جای نیروهای ملی و دمکرات و دادخواه، بنیادگراهای لیبرال ریزه خوار را نشاندند)، نه کشورهای استعمارگر بزرگی از منطقه برون رانده شدند، و نه جنگ های گرم و نیمه گرم و سرد براستی کاهیدند یا خاموشیدند

راست این است که "خلفای نفت ایران"، "سلاطین نفت عربستان"، "تندروان واپسگرای اسراییل"، "اخوان المسلمین های پراگماتیست ترکیه" و همتباران آنان در چند دهه ی گذشته توانسته اند بر جنبش های ضداستعماری و دمکراتیک منطقه افسار زنند، به ماندگاری نیروهای استعمارگر در منطقه یاری رسانند، و به تنش های منطقه ای-جهانی بیشاپیش دامنه دهند

پروژه های گوناگون اقتصادی در باختر آسیا بر گِرد ِ برنامه ی "خاورمیانه جدید"، که ساخته و پرداخته ی کنسرن های نفتی-نظامی-مالی باختری و اندیشکده های وابسته به آنان هستند، نمی خواهند و نمی توانند به همگرایی پایدار اقتصادی، پیشرقت اجتماعی، همکاری فرهنگی، صلح و آسایش، و بویژه به انقلاب صنعتی در باختر آسیا بیانجامند

دستیابی به بازاربزرگ و کارآی همگرای منطقه ای (از آن میان، "اکوی بزرگ"، از هندوستان تا مدیترانه و دریای سرخ، و از آسیای میانه تا دریای سیاه و قفقاز)، و بویژه، برون رفت از بن بست تاریخی پانصد ساله ی استعماری را، در این بازه ی زمانی، تنها نیروهای راستین ملی و دمکرات کشورهای باختر آسیا می توانند زمینه سازند. هندوستان و ایران ِ فرازیده از نیروهای پیشرو و رهانیده از ناسیونالیست های واپسگرا، در "اکوی بزرگ" آینده، می توانند نقشی آفرینند چون آلمان و فرانسه در بازار مشترک اروپا، آنهم با آماج هایی دیگرگون

+++++++++++++++++++++++++

یادداشت یکم

"کاست" سازمان هیرارشی بسته ی سده های میانه ی هندوستان می بود که هنوز بر بخشی از جامعه نشان می گذارد، و "نپ" نخستین برنامه ی اقتصادی چپ ها در بازه ی گذار می باشید پس از انقلاب اکتبر و فروپاشی روسیه تزاری

یادداشت دوم

اتحادیه های منطقه ای برآمدی از همکاری اقتصادی میان چند کشور با نزدیکی جغرافیایی و فرهنگی و دگره، و با بهره گیری از برتری ها برای بالاندن نیروی اقتصادی و توان رقابت پذیری در بازارهای جهانی اند. شاهنشاهی ها و امپراتوری های خاور و باختر را می توان نمودی کمرنگ و آغازین از اتحادیه های اقتصادی منطقه ای برای زمان خود ارزیابید. در باخترآسیا بر گدار پدیداری سازمان بزرگ همگرای فرامرزی (از دیدگاه ما، پدیداری "اکوی" بزرگ) و افزایش فراوان  داد و ستدهای منطقه ای، هنوز راهبندهای بزرگی می باشد. با همه ی دشواری ها و تنگنای ها، می توان گاماگام در راه بسیار پرسنگلاخ همکاریمنطقه ای و رهایی از وابستگی استعماری نوردید. با گامیدن در این گدار، می توان امیدوار بود که بخش کوچکی از دشواری های درونی کشورهای منطقه نیز زداییده شوند و کماکم بازمانده های مناسبات فئودالی و پدرشاهی که خاستگاه بخش چشمگیری از گرایش های واپس گرایانه و سنتی و آیینی، و مانعی در راه رشد شتابان صنعتی اند، از گستره ی اجتماعی رانیده شوند. واپس ماندگی اجتماعی-فرهنگی کشورهای باختر آسیا، نه تنها برای جااندازی زمامداری های فاسد و ناکارآمد و انگلی و واپسگرا زمینه می سازد، بلکه پهنه ای می پردازد برای بهره گیری ریاکارانه ی کنسرنهای بین المللی، و پیش از همه بنگاه های نظامی، در راستای میلیتاریزه کردن منطقه و تحمیل مسابقه ی پرهزینه ی تسلیحاتی به کشورها. بدین روی پایه ی همگرایی اقتصادی کارآمد منطقه ای، می تواند تنها بر شالوده ی امنیت و ثبات و صلح پایـــــدار استوار باشد. بیهوده نیست که نخستین بند پیمان "آسه آن" در آسیای جنوب خاوری، آمازه و اشاره دارد به تحکیم پایه های صـــــلح در منطقه ی زیر پوشش سازمان

یادداشت سوم

پاکستان را (که می شود امیدوار بود در روند پیاده سازی "طرح یک کمربند و یک جاده" ی چین، به هندوستان نزدیک تر گردد) می توان ساخته و پرداخته ی سیاست استعماری انگلستان دانست، در بازه ی پایانی چیرگی مستقیم آن کشور بر نیم جزیره ی هندوستان. در کوران این کشورسازی استعماری که در پرده ای از ناسیونالیسم هندویی و اسلامی نیز پوشانده می شد، بیست میلیون تن گریزانده و نزدیک به یک میلیون تن میرانده شدند (پرده ی تازه ی  ناسیونالیسم بنیادگرایانه را که با سیاست های اقتصادی نولیبرالی درآمیخته است، در باختر آسیا و خاصه در هندوستان و ایران، استعمارگران در پایان سده ی بیست میلادی کمابیش همـــــزمــــان بازدوخته اند). پیش از آن، از آن میان در برش صفوی، قندهار دروازه ی بازرگانی ایران و بخش چشمگیری از باختر آسیا می باشید به هندوستان. یکی از "مداخل" (دریافت ها و درآمدها) برای  "دیوانخانه مبارکه صفوی" از راه بازرگانی با هند در این "ناحیه" دست می رسید، با "ملازمانی" (همیشه همراه، هماره لازم، نوکر) بیش از "ملازمان بیلربگی" های بزرگی چون "فارس" و "مشهد و توابین" و "عراق و توابین". در کوران چیرگی چشمگیر بازرگانان باختری بر راه های آبی بازرگانی و دادوستدهای تجاری آسیا، گــُدارهای زمینی بازرگانی باختر آسیا و ایران به هندوسنان و چین کماکم بستــه یا ناشکوفا شدند، و "مداخل" شهرها و استان های بر سر این راه ها شتابان فروکاستند. می دانیم که در بازه ی صفوی، هنوز بازرگانان ایرانی توانگری در هند و قندهار و مرزهای خاوری می زیستند و نخستین هندی هایی نیز که به ایران آمدند، از "مولتانی" بودند و "آن شهری" می باشید "که از دیگر شهرها به قندهار نزدیک تر" می بود. این صرافان هندی یا "پارسیان هند" بخش مالی پایتخت صفویان، اصفهان، را می گرداندند. بنا بر داده های اسکندر بیک منشی، شورای "ایماقات قزلباش" در آغاز پایه گذاری خلافت صفوی، قندهار و سیستان و گرجستان را زیردست نداشت، که انگیزه ی آن را، از آن میان، می بایست در توانگری بازرگانان و صرافان این "سرحد" های پُر "ملازم" درجویید. در کتابی از سده ی هیجده میلادی به نام "علل سقوط شاه سلطان حسین" می خوانیم: "از آنجا که این ناحیه (قندهار) گذرگاه کاروان های میان هند و ایران است، در نتیجه ثروت زیادی از حق گذر کاروان ها عاید می گردد. حکمران آنجا هم برای دریافت حق گذر بیشتر، در تاخیر و معطل کردن کاروانیان، از خود ذکاوت و زرنگی زیادی نشان می داد. ثروتمندی آن جا را می توان از مالیاتی که به شاه پرداخت می شد تخمین زد. این مالیات، بدون در نظر گرفتن باج های گوناگون و جریمه ها و توقیف کاروانیان، روزانـــــه دوازده لیره ی طلا" می باشید. خیزش خاوری ها یا جنبش قندهاری ها به رهبری محمود که به سرنگونی خلافت صفوی انجامید، و ما آن را نخستین انقلاب بورژوایی ایران دانسته ایم (و نه انقلاب مشروطه)، هم از پشتیبانی آشکار و ناآشکار بزرگترین بازرگانان اصفهان (از آن میان ارمنی ها)، هم از پُشتداشتِ گروهی از بازرگانان و کارگاه داران کرمان و یزد (از آن میان زرتشتی ها)، هم از جانبداری صرافان توانگر ایران و هند (از آن میان پارسی ها)، و هم از همدمی تیره های بزرگ (از آن میان کردها و لرها و گرجی ها) برخوردار بود

یاداشت چهارم

در "نوامبر ۱۹۱۷، وزیر امور خارجه وقت بریتانیا، آرتور بالفور، نامه ای خطاب به لیونل والتر روتشیلد، رهبر جامعه یهودیان بریتانیا نوشت... (وی) دولت بریتانیا را متعهد کرد که «در فلسطین یک خانه ملی برای مردم یهود ایجاد کند» و «دستیابی به این هدف» را تسهیل کند. این نامه به عنوان اعلامیه بالفور شناخته می شود ... در آن دوره، بریتانیا مهاجرت گسترده یهودیان را تسهیل کرد ... فلسطینی ها از تغییرات جمعیتی کشورشان و مصادره زمین هایشان توسط بریتانیا برای تحویل به شهرک نشینان یهودی نگران" بودند. این نگرانی تا امروز نیز دنبالیده، و ناتوانی یا کارشکنی در دستیابی به راهکاری دادگرانه آسایش و آرامش را از زندگی همــــــــه ی مردمان "اقلیم ثالث" (از فلسطین و لبنان و سوریه گرفته تا مصر و اسراییل)، بویژه لایه های "پایینی"، رباییده است. آنجه سعدی شیرازی دیروز سراییده، امروز نیز برای "بالایی" های زربیز و آزمند جهان که در پشت این جنگ افروزی ها پنهان اند، سزیده است: هفت اقلیم ار بگیرد پادشاه – هم چنان در بند اقلیمی دگر / هفت اقلیم - یکم: هندوستان، دوم: عرب و حبشستان، سوم: مصر و شام، چهارم: ایرانشهر، پنجم: روم و صقلاب، ششم: ترک و یاجوج، هفتم: چین و ماچین

یادداشت پنجم

درباره ی زیان اقتصاد ایران از تحریم ها و "پاسخ" های سرراست و ناسرراست "غرب" (که تاکنون برای "بالایی" ها نعمـــــت و برای "پایینی" ها نکبـــــت بوده و هستند) داده های روشنی در دست نیست، باری، با نگرش به زیان اقتصاد تحریم شده ی ونزوئلای نفتی از سوی کشورهای باختری، می توان آن را گمانه زد. بنا به داده های رسانه های برون مرزی زیان تحریم ها به اقتصاد ونزوئلا تاکنون چیزی بوده است در مرز 650 میلیارد دلار. زیان اقتصاد عراق و سوریه از جنگ ها یا تحریم های سده ی بیست و یک میلادی، بیشتر بوده است از ایران. زیان های اقتصادی سده ی بیست میلادی نیز هشداردهنده اند: سال 1984 عراق در کوران جنگ با ایران به بزرگترین واردکننده ی ابزار جنگی در جهان فرارویید و تنها میان سال های 1981 تا 1985 نزدیک به 24 میلیارد دلار جنگ افزار  خرید. برآیند ِ سپاهیگری در هر دو سوی، سرسام آور بود. عراق نزدیک به 60 درصد، و ایران در مزر 40 درصد از بودجه ی خود را در جنگ هزینه می کرد. زیان های ساختاری و صنعتی برای ایران بیش از 600 میلیارد دلار، و برای عراق فراتر از 400 میلیارد دلار می باشید. سنجشی در این گستره: همه ی درآمدهای نفتی دو کشور از آغاز استخراج نفت، ایران از سال 1919 و عراق از سال 1931، تا سال 1988 تنها نزدیک بود به 400 میلیارد دلار. زیان اقتصادی ایران پس از چشم پوشیدن ولاییان از پیشنهاد صلح کشورهای عربی را (در پی آزادی خرمشهر، و آنهم با پذیرش پرداخت تاوان جنگی هفتاد میلیارد دلاری به ابران)، در مرز 400 میلیارد دلار گمانه می زنند. برآوردها پیرامون شمار کشته های جنگ ایران و عراق گوناگون اند و میان چهارصد هزار تا یک میلیون تن در ناوش و نوسانند. این جنگ که خونین-نکبتی می بود برای "پایینی" ها، براستی نعمتی می باشید برای "بالایی" ها. در درازنای جنگ، بنیادگرایان گستاخانه تر روگَردانان و مخالفان درونی را درویدند و سازمان ها و حزب ها و نهادهای مردمی را از پهنه ی سیاسی ستریدند. اوجگاه سرکوب، کشتار پنج تا ده هزار تن از زندانیان سیاسی، با پیشافکنی و تایید خمینی، کمی پیش از پایان جنگ بود. بنا به داده های یکی از وزیران "دولت موقت"، بزرگ بازاریان و کلان کاتوزیان و سترگ سپاهیان در کوران جنگ نزدیک به هفتاد میلیارد دلار "زیر میزی" به جیب زدند. درست از این زمان است که نولیبرال های بنیادگرای ایران، اصل چهل و چهار قانون اساسی را لگد کوبیدند، گاماگام بازرگانی برون و درون مرزی (بویژه بازه ی خامنه ای و رفسنجانی)، کانی ها (ویژگان واره ی خاتمی)، نفت و گاز و پتروشیمی (بویژه بازه ی "پینوشه ی ریشدار"، احمدی نژاد، و روحانی و رییسی) را خصوصی یا خصولتی کردند، به نام ِِ "مبارزه با استکبار جهانی" به تقسیم کار جهانی دیکته شده از سوی میلیاردرهای استعمارگر سازنده ی صندوق بین المللی پول و بانک جهانی  تن دادند، و ریزه خوارانه دارایی های همگانی نفتی-گازی-کانی را به باد سپردند یا بالا کشیدند. تنها یک نمونه: چنبره بر پارس جنوبی با ارزشی برابر صد و بیست سال تولید نفت کشور

یادداشت ششم

تنش های خونبار و نوین منطقه نیز نعمت اند برای بنیادگرایان نولیبرال ایران. در کوران این کشاکش ها، و به بهانه ی آن ، ولاییان ددمنشانه تر ناخرسندان و دادخواهان را سرمی کوبند، و گستاخانه تر دارایی های همگانی را بر باد می دهند و بالا می کشند. تنها چند نمونه از بسیارها: کارگران نفت با انتشار بیانیه مشترکی، احکام صادره شلاق، حبس و جریمه نقدی برای کارگران معترض فولاد اهواز به فساد مدیریت و علیه سطح نازل حقوق ها و عدم اجرای طرح طبقه بندی مشاغل را شدیدا محکوم کردند: "میدانیم که حکومت در محاصره اعتراضات ما کارگران و همه مردم است و چون از گسترش اعتراضات سراسری بشدت نگران است، دست به چنین اقدامات ضد کارگری ای میزند ولی نباید اجازه دهیم و اجازه نخواهیم داد" (از بیانیه نفتگران). - "بنا به رای شعبه چهار دادگاه کیفری بوشهر، اعضای هیات مدیره کانون معلمان با اتهام «اخلال در نظم عمومی به مصداق تجمع غیر قانونی معلمان» به حبس و شلاق محکوم گردیدند. بنا به اخبار منتشر شده از کانون صنفی معلمان استان بوشهر، آموزگاران متفقالقول اعلام نمودند علاوه بر نداشتن تمکن مالی در پرداخت این جریمه، ترجیح می دهند حبس و شلاق را تحمل نموده اما اندک نان مانده در سفره فرزندان خود را به حلق دزدان و اختلاسگران ردای دولتمرد پوشیده نریزند (از گزارش آموزگازان). - " رک و پوست کنده میگوئیم، هیچ دست آلوده ای نمیتواند درب صندوق بازنشستگی نفت را بگشاید، چرا که هر دستی که قصد تاراج اموال کارکنان نفت داشته باشد، قطع می شود. صندوق نفت برایند رنج چندین ساله کارکنانی بوده که در سرما و گرما و چه قبل و بعد از انقلاب بدون آنکه دولتها ریالی از بودجه عمومی به آن اختصاص دهند همچون نهالی با خون و تلاش و سالها تنهایی هر کدام از کارکنان نفت است که از شکم زن و فرزندانشان زده اند تا در پایان بازنشستگی ، نانی برای خود و فرزندانشان فراهم کنند، ما هرآنکس را که چشم طمع به صندوق بازنشستگی نفت داشته باشد، به چشم لاشخور و کفتار می بینیم" (از بیانیه نفتگران). - همزمان با دست درازی به صندوق بازنشستگان نفت، "واگذاری شرکت ملی حفاری ایران به بخش خصوصی"، بخوان به دیگردزدان ولایی، نیز برنامه ریزی شد. این شرکت که بر پایه ی اصل چهل و چهار قانون اساسی می بایست مالکیت همگانی داشته باشد و مردمی گردانده شود، هم اکنون سرراست برای بیست هزار نفر و ناسرراست برای ده ها هزار تن در جنوب نفتی کارمی آفریند (از رسانه ها) – شرکت نفت بیش از یک میلیارد دلار پروژه ی حفاری پارس جنوبی را به شرکت های بزرگ خصوصی و خصولتی واگذار کرد، و وعده داد، بسیاری از پروژه های دیگر را نیز در آینده ی نزدیک به "پیمانکاران" بسپارد (از رسانه) ها

دنباله نوشتار LINK

دستاوردی خجسته و نوین

click
در کوران اعتصاب های کارگران نفت، صدها تن دستگیر و چندین تن از کارگران پروژهای به گونه ای "سریالی" از خانه ها و خوابگاه های محل کار ربوده شدند. سرکوب کارگران سخت و همه سویه بود. شماری از کارگران به شکل رسمی، کسانی به شکل نارسمی، و شمار ناروشنی نیز به اتهام رهبری یا "لیدری" اعتصاب ها، گرفتار سیاهچال های سازمان های امنیتی گردیدند. در این میان ولاییان نفتخــــــوار با بازخوانی ترفندهای همیشگی "هدایت از خارج"، به "قطورسازی" پرونده ی این کارگران دادخواه و دلاور نیز می پرداختند. در پاره ای از مناطق نفتی جنوب کشور که در آنجا بیشترین شمار کارگران "کاردان" پروژه ای زندگی می کردند، عملا حکومت نظامی اعلام شد

با همه ی بگیر و ببندها و سرکوب ها، اعتصاب بزرگ کارگران، که بنا به داده های سازمان دهندگان اعتصاب ها " دهها هزار کارگر" را در برمی گرفت، تا چندی دنباله داشت، و بازخوانی آن اعتصاب، گویا هنوز در دستورکار کارگران است. آن چه از اهمیت ویژه ای برخوردار بود اینکه، بخش چشمگیری از کارگران نفت، و در کنار آنان کارگران فولاد و معدن و دگره، عمـــــلا به خیزش به خون آعشته ی سراسری خلافت ستیز، پیوسته بودند: خیزشی در چهارگوشه ی کشورمان که به کشته شدن صدها رزمنده و به زندان افتادن هزاران پیکارگر انجامیده است، و با همه ی سرکوب های ددمنشانه ی واپسگرایان دنباله دارد

جنبش بالنده ی کارگری (که با بیشتـــــرین و پیچیـــــده ترین و ددمنشـــــانه ترین ترفندها و توطئه های کنسرن های نفتی-مالی-نظامی جهانی و ریزه خواران رنگارنگ کشوری-منطقه ای آنان دست و پنجه نرم کرده و می کند) با همراهی حساب شده با جنبش فرهنگیان و پرستاران و بازنشستگان و دانشجویان و هنرمندان، دارد آگاهانه تر پای به پهنه ی پیکار می نهد و آرام آرام برای به عهده گرفتن وظیفه های سنگین خویش آماده تر می گردد.

دستاورد این همراهی که به گونه ی "منشوری" نیز پرداز خورد، برجسته تر است از خیزش "مطالبه محور" سال هشتاد و هشت، چرا که در گستره ی اقتصادی، پیاده سازی بخش چشمگیرتری از اصل چهل و چهار قانون اساسی را در دستور کار بی درنگ جنبش، در کــــوران گــــذار، نهاده است

خوشبختانه در خیزش تازه ی توده ای، که در آن کارگران نفت و گاز و پتروشیمی نقش ویژه ای می آفرینند، خواست های اقتصادی-سیاسی-فرهنگی دادجویانه و آزادی خواهانه و نوگرایانه، برجسته تر و تدوین شده تر از جنبش های پیشین، آنهــــم پیـــــش از به ندا درآوردن شیپور رزم پایانی برای به زباله دان تاریخ سپردن "خلافت نفت و خرافه و خون"، نگاشته شده اند

این نیز دستاورد خجسته و نوینی است در درازای جنبش های دادخواهانه ی صد سال گذشته ی توده های درد و کار و پیکار. نشانی است از آنکه، "پایینی" ها می توانند بازه ی گذار از "نظام" بهره کش را گردانندگی کنند، اگر که هشیارانه تر و دلاورانه تر پیش تازند و درفش افرازند

"آتشـــی که نمیرد همِِِِــــشه در دل ماست" (حافظ). در کنار این "آتش" نامیرا که دمادم درفش داد را بیشتر می افروزد، می تــــوان مهرگان وار گــــرد آمـــد (مهرگان، بزرگترین جشن جنوب باختری ها – منطقه ی نفتی کنونی - در پاییز می بود، که پیوند می داشت با فرشته ی فر یا فروغ یا "داد"، همانا مهر یا میترا). تاریخ سرزمین کهنسال مان بارها نمایانده است که مردم ما در دشوارترین هنگامه نیز زیرِ درفشِ داد، گرد هم می آیند و اخگرهای نبردی را که زیر خروارها خاکستر ستم و بیداد پوشانده اند، چنان می افروزند که سنگواره ترین بارگاه های نامردمی را در برابرشان تاب و تاوی نیست

آنچه در پیام نخستین مان (دوازده سال پیش)، از زبان رزمنده ی انقلاب مشروطه "سلطان العلمای خراسانی"، رو به خلیفه ی ایران آوردیم، و تا امروز در پیام ها و بیانیه های گوناگون مان پیگیرانه بازخوانده ایم و واگشوده ایم، در این گردنه ی پـــرپیـــچ تاریخـــی هنــــوز پابرچاســـت: "خوب است قدری از مستی سلطنت به هوش آمده، چشم باز کرده، نظری به دولت خود و باقی دولت ها بنمایی. آیا تمام سلاطین عالم از وظیفه و شغل خود خارج شده مشغول قصابی گشته اند؟ آیا تمام ملل مثل ملت بخت برگشته ی ایران اسیر ظلم و شهوت نفسانی پادشاه خود هستند؟ ... مگر نفهمیده که هیچ سلطانی با رعیت نمیتواند طرف" شود

برگرفته از پیام کمپین هنرمندان و نویسندگان – مرداد ماه 1402 خورشیدی

دنباله نوشتار LINK

++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

همدستان و همداستانان سوداگران سپهر

click

پیکار برای به سررساندن روابط جیره خوارانه ی استعماری با نبرد برای به پایان رساندن مناسبات بهره کشانه ی سرمایه داری، در هم تنیده است

اليگارش هاي کشورهاي پيشرفته ي سرمايه داري، بويژه گردانندگان کانون هاي مالي و کمپلکس هاي نطامي-صنعنتي و پيمان هاي تجاوزگر نظامي، نيازمندند به زيرکنش ها و زيرآبي هاي ريزه خواران مستعمره ها، بويژه در کوران آشوب بزرگ اقتصاد جهاني. تنها چهار داده در پيوند با شدنگاه بسيار دشوار و پيچيده ي کنوني: يکم، بنا به رسانه هاي انگلستان، بحران کنوني اقتصادي در سيصد ساله ي گذشته ي آن کشور بي پيشينه بوده است. دوم، بنا به داده هاي تاکنوني، بحران انرژي در پهنه ي جهاني که وابسته و پيوسته مي باشد به بحران بزرگ اقتصادي آغازيده از ميانه ي سال دو هزار و نوزده ميلادي، ژرف تر است از بحران انرژي دهه ي هفتاد ميلادي در سده ي پيشين، چرا که نه تنها به بخش هاي نفتي، بلکه به بخش هاي گازي و بسياري از صنايع تبديلي و پايه اي کشورهاي پيشرفته ي سرمايه داري نيز کشانده شده است. سوم، اليگارش هاي سوئد پس از دويست سال بي طرفي - بي طرفي حتي در کوران جنگ جهاني اول و دوم - به پيمان ناتو مي پيوندند. چهارم، آلمان در اروپا و ژاپن در آسياي جنوب خاوري، مانند سده ي خونبار گذشته، به "کمک" ميلياردرهاي جهان اندک اندک به انبارهاي بزرگ باروت وامي گردند. در اين ميان، رسانه هاي آلمان که نزديکا همه ي شان را ميلياردرها دارنده اند، آرام آرام ديدگاه همگاني را براي دستيابي اين کشور به سلاح هسته اي مي آمايند - آماييدن يا آمادن: آماده کردن

انباشت آغازین سرمایه در آستانه ی پدیداری مناسبات سرمایه داری، تنها از راه خلع مالکیت خشن دهقانان کوچک و تبدیل آنان به نیروی کار ارزان در کارگاه های سرمایه داران اروپایی به دست نیامد. در این میان، "غارت مستعمرات" جایگاهی ویژه داشت. در درازای سده های پانزده تا هیجده میلادی "کشف مناظق زرخیز و نقره خیز (قاره) امریکا، قلع و قمع، به بردگی در آوردن مردمان بومی و مدفون ساختن آنان در معادن، آغاز استیلا بر هند شرقی و غارت آن، تبدیل قاره (بزرگ) امریکا به قرقگاه سوداگرانه برای شکار سیاه پوستان، همه ی این ها بشارت دهنده ی صبح دولت سرمایه داری" بود. این روند با دگرگونی هایی تاکنون دنبالیده است

راست این است: پایان سده ی پانزده، زمانی که زمین گرد شد، پس از چهارمین سفر کریستوف کلمب، کشتار همگانی آمریکای لاتین، سپس سیصد و پنجاه سال برده فروشی، سپسا صد و پنجاه سال کشتار همگانی بازه ی استعمار و به چنگ آوردن سرزمین ها، و امروز خودکامگی سرمایه ی مالی جهانی. پانصد تا از بزرگترین کنسرن های خصوصی جهان، بنا به آمار بانک جهانی، رویهم بر بیش از پنجاده و دو درصد تولید ملی جهان چیره اند. این سرمایه ی مالی در دست چند تن الیگارش باختری چنان توانی دارد، که همسانش را پیش از این در تاریخِ آدمیزادی، هرگز هیچ شاهی، قیصری یا پاپی در دست نداشت. ملت های جهان به این خودکامگی مالی (که بویژه استوار است بر کمپلکس های نظامی-صنعتی و پیمان های تجاوزگر نظامی) به چشم واپسین بازه ی بهره کشی و استراتژی سرکوب از سوی الیگارش های باختر می نگرند. برده داران امروز در بورس ها جا گرفته اند، بهای مواد خام را سفته بازان درمی اندازند، و امروز ـ گرچه از دید همگان نهان است ـ بارِ گرسنگیِ صدها هزار تن را بردوش می کشند. هر پنج ثانیه یک کودک زیر ده سال از گرسنگی جان می بازد. برای نخستین بار شمار آدمیانی که بی گسست از بدخوراکی و سوء تغذیه می رنجند از مرز یک میلیارد گذشته است (و این شمار در کوران بحران بزرگ اقتصادی کنونی، رو به فزونی است). آن هم در ستاره ای که دارایی سرشاری دارد. امروز سخن گفتن از واداشت و سرنوشت دیگر بی معناست: کودکی که از گرسنگی می میرد را کشته اند

بدین باریکه بجاست درنگریست که، در انباشت کنونی سرمایه بر شالوده ی مناسبات کاپیتالیستی در کشورهای پیشرفته ی سرمایه داری، هم چون انباشت آغازین سرمایه درآستانه ی پدیداری سامانه ی سرمایه داری، "غارت مستعمرات" و به چنگ گرفتن مواد خام کشورهای واپس مانده، جایگاهی دارد برجسته. در این میان، چنبره ی آشکار و ناآشکار بر کانون ها و گذرگاه های انرژی جایگاهی دارد بسیار برجسته، بویژه برای  انحصارهای مالی و کمپلکس های نظامی-صنعتی و پیمان های تجاوزگر نظامی: گفتمان انرژی، گفتمان مرگ و زندگی الیگارش های بهره کش چارسوی سپهر است

در سده ی بیست میلادی، ریزه خواران کشورهای مستعمره، بویژه با نفت ارزان زمینه ی انباشت کلان تر سرمایه در دست الیگارش های گیتی را فراهم ساختند، و در آغاز سده ی بیست و یک میلادی، جیره خواران کشورهای رو به رشد یا ناپیشرفته، بویژه با گاز ارزان برای انباشت بسیار بزرگتر سرمایه در دست دارایان جهان زمینه چیدند. سیاست ریزه خواران مستعمره ها استوار بوده و هست بر خام فروشی آشکار و ناآشکار، به جای انباشت کلان سرمایه ی همگانی به آماج انقلاب شتابان صنعتی

یادداشت یکم

برجام پارینه چیزی نبود جز برجام نفتی، و برجام کنونه نیز چیزی نیست جز برجام نفتی و بیشاکم گازی. در کوران بحران بزرگ اقتصاد جهانی، ریزه خواران ولایی نه در اندیشه ی انباشت کلان سرمایه ی همگانی اند، و نه در فکر زمینه سازی انقلاب صنعتی، بلکه تنها در اندیشه ی خام فروشی آشکار و ناآشکار اندوخته های نفتی-گازی مردم مان اند، و به جیب زدن دلارهای آینده. بنا به داده های رسانه های ولایی، بخش های نفتی و گازی به شیوه های گوناگون بیش از پیش خصوصی خواهند گردید و دارایی های همگانی از گدارهای جوراجور به بخش های مالی-بازرگانی انگلی کشانده خواهند شد. برای این دگرگونی ها، سرمایه گذاری های "هلدينگهاي بزرگ نفتي و پتروشيمي" خصوصی-خصولتی (بزرگ گردیده از رانت های نفتی-گازی)، "بانک" های خصوصی شده (سترگ گردیده از دلارها و رانت های نفتی-گازی)، و "شرکتهاي معتبر بينالمللي" زمینه خواهند چید، و بنا به این سرمایه گذاری ها، بهر و سهم خود را از دارایی های زیرزمینی همگانی به جیب خواهند زد. سخنگویان پارلمان بخش خصوصی، اتاق بازرگانی، با شادی فراوان سخن می گویند از "انقلاب در تامین مالی و فــــــــــــــروش صنعت نفت"، پس از کامیابی کم در "فروش اوراق سلف استاندارد". همداستانان آنان در دستگاه بوروکراتیک نیز پیام می دهند از زمینه سازی برای جانشین کردن گام به گام گاز به جای نفت در گستره ی سرمایه گذاری ها، و "مبنا قرار دادن" رفته رفته ی آن در سبد صادراتی آینده ی رانت خواران ولایی. برای "تامین مالی" در بخش های نفتی-گازی و سرمایه گذاری های بایسته در اقتصاد کشور، انباشته ی ارزی بسنده ای در دست نهادهای کشوری نیست، چرا که "صندوق های ذخیره ی ارزی"، پیاپی "جارو" شده اند: آری، در کوران تندروی های گستاخانه ی آیینی، و سرکوب های ددمنشانه ی سیاسی، ولاییان و طالبانیان و وهابیان و اخوانیان و دگره، "انقلاب" ها و "جراحی" های ویژه ی خویش را به پیش می برند، و در این راستای، با سوداگران جهانی "تعامل" های بایسته و بارآوری به سود خود دوخت و دوز می کنند

یادداشت دوم

اليگارش هاي کشورهاي پيشرفته ي سرمايه داري، بويژه گردانندگان کانون هاي مالي و کمپلکس هاي نطامي-صنعنتي و پيمان هاي تجاوزگر نظامي، نيازمندند به اینگون زيرکنش ها و زيرآبي هاي ريزه خواران مستعمره ها، بويژه در کوران آشوب بزرگ اقتصاد جهاني. تنها چهار داده در پيوند با شدنگاه بسيار دشوار و پيچيده ي کنوني: يکم، بنا به رسانه هاي انگلستان، بحران کنوني اقتصادي در سيصد ساله ي گذشته ي آن کشور بي پيشينه بوده است. دوم، بنا به داده هاي تاکنوني، بحران انرژي در پهنه ي جهاني که وابسته و پيوسته مي باشد به بحران بزرگ اقتصادي آغازيده از ميانه ي سال دو هزار و نوزده ميلادي، ژرف تر است از بحران انرژي دهه ي هفتاد ميلادي در سده ي پيشين، چرا که نه تنها به بخش هاي نفتي، بلکه به بخش هاي گازي و بسياري از صنايع تبديلي و پايه اي کشورهاي پيشرفته ي سرمايه داري نيز کشانده شده است. سوم، اليگارش هاي سوئد پس از دويست سال بي طرفي - بي طرفي حتي در کوران جنگ جهاني اول و دوم - به پيمان ناتو مي پيوندند. چهارم، آلمان در اروپا و ژاپن در آسياي جنوب خاوري، مانند سده ي خونبار گذشته، به "کمک" ميلياردرهاي جهان اندک اندک به انبارهاي بزرگ باروت وامي گردند. در اين ميان، رسانه هاي آلمان که نزديکا همه ي شان را ميلياردرها دارنده اند، آرام آرام ديدگاه همگاني را براي دستيابي اين کشور به سلاح هسته اي مي آمايند - آماييدن يا آمادن: آماده کردن

یادداشت سوم

اگر "پایینی" های جهان و بویژه کنشگران جنبش کارگری کشورهای پیشرفته ی سرمایه داری واکنش های بایسته نشان ندهند، همزمان با جانشینی "ریاضت کوماندیی" با ریاضت های پیشین اقتصادی، الیگارش های گیتی می توانند - اگر بایسته بدانند - مانند سده ی بیست میلادی اندک اندک بساط "دمکراسی" های ناتوان از مدیریت کارگران و رنجبران ناخرسند را نیز با شگردها و ترفندهای رنگارنگ برچینند. بنا به ارزیابی چپ های آلمان، نشانه های نگران کننده ای دیده می شود از رویکردهای آشکار و ناآشکار دارایان برای تنگ تر و امنیتی تر کردن فضای سیاسی-اجتماعی، آنهم همزمان با واگرداندن کشور به انبار بزرگ باروت اروپا. پیرامون پشتیبانی توانگران و بلندپایگان آلمان از دست راستی های "دمکراسی ستیز" و تندروی اروپای خاوری می توان در رسانه های آن کشور داده های بسیاری یابید

دنباله نوشتار LINK

++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

صدراعظم آلمان در کوران بحران بزرگ اقتصادي آغاز سده ي بيست ميلادي: از هرگونه زياده روي در جشن و خوشگذراني خودداري کنيد – برگردان آن: رياصت بکشيد تا دارايان داراتر شوند

دارايان جهان، چگونه "رياضت کوماندويي" را جاي رياضت هاي پيشين مي نشانند

click

بحراني که از پايان سده ي بيست ميلادي از آسياي جنوب خاوري آغازيد و بازارهاي مالي و يکان هاي اقتصادي کشورهاي سرمايه داري را توفان ساي درنورديد، براي "درمان" خود از جيب کشورهاي بالنده (رو به رشد) بيشتر بر اقتصاد ميليتاريستي استوار شد و ويژگان کشورهاي نفتخيز را به خاک و خون کشاند، در سال دو هزار و هشت ميلادي نخُست بازارهاي مالي جهان را درهم کوبيد و سپس بخش هاي توليدي را در برگرفت، و در پايان سال دو هزار و نوزده ميلادي در بخش هاي توليدي  بازغُريد (اقتصاد ايتاليا و بسياري از دگرکشورهاي اروپايي در پايان سال دو هزار و نوزده ميلادي فروپاشيده بودند، و بخش توليدي ناميليتاريستي آلمان، توانمندترين اقتصاد بازار مشترک اروپا، چندين فصل در رکود شناور بود)، درازگاه ترين بحران تاکنوني تاريخ سرمايه داري است

با ماندگاري مناسبات نادرمانيدني سرمايه داري در جهان، و بدون دگرگوني هاي بنيادي در ساختارهاي اقتصادي-اجتماعي، بويژه، همگاني-دولتي و دمکراتيزه کردن برجستــــــه ترين بخش هاي مالي-بازرگاني-توليدي-خدماتي-کشاورزي سودآور (و نه آنچه سوسيال دمکرات ها و چپ نماهاي جهان مي خواهند، همانا پياده سازي بيشتر سياست مالي انبساطي وابسته به خريد کلان قرضه هاي دولتي از سوي بانک هاي مرکزي، بدون دگرگوني در مالکيت برجسته ترين و سودآورترين گلوگاه هاي اقتصادي)، و در پي آن، انباشت دارايي هاي همگاني بايسته-پيوسته، و به ياري آن، تامين هزينه ي نوسازي هاي چرخه اي ماشين آلات و تکنولوژي ها از سويي و هزينه ي خدمات اجتماعي رايگان يا بساارزان همگاني از دگرسويي، بي گمان اين بحران دو دهه اي با نشيب و فرازهايي خواهد دنباليد و قرباني هاي بسيار خواهد گرفت، بويژه از لايه هاي "پاييني"، همانا کارگـران و مزدبگيران و رنجبران

بحران "دمکراسي" هاي بورژوايي - کمابيش از سال دو هزار و پانزده ميلادي - که برآمد سياسي بود از ستيز بيشتر و تيزتر کار و سرمايه، و در سال دو هزار و نوزده ميلادي بسياري از کشورهاي صنعتي را دربرگرفت، و پس از ريزش بازار بورس در سال دو هزار و بيست ميلادي کمابيش به "سپاهيگري" برون ودرون مرزي لگام گسيخته واگرديد تا "رياضت کوماندويي سخت" را جاي "رياضت" هاي پيشين بنشاند، در پيوند است با اين بحران درازگاه بيماراقتصاد سرمايه داري

پيامد اين بازه ي درازبحران سرمايه داري که همراه است با ستيزهاي بيشتر سپاهي و جنگ هاي تندتر بازرگاني و جنبش هاي تيزتر کارگري-اجتماعي، هم اينک نمي توان به روشني پيش ديد، باري، بسياري از داده ها نمايگر آنند که ژرفاي و پهناي آن بيشتر خواهد بود از آشوب اقتصادي سال دو هزار و هشت ميلادي، و دردآورتر خواهد بود براي کارگران و مزدبگيران و خُردپيشه گان در سنجش با بحران پيشين.

بدان آرزوي که چون واره ي "خطر تروريسم"، کارگران و مزدبگيران و رنجبران چارسوي سپهر با ياري کوشندگان و آگاهان و کارشناسان مردمي، زودتر بر تـرس هاي برانگيزيده چيره شوند، و توانمندانه تر سامانه ي اقتصادي نامردمي کنوني را به پرسشي تاريخــــــــي  کشند: چه آنان که بساسخت مي هراســــــند و بَساگون مي کُشنـــــد، مي هراسانند

کشتن را گونه هاي فراواني ست
مي توان يکي را دشنه در شکم نشاند
يکي را نان ربود
يکي را از بيماري نرهاند
يکي را در خانه ي پلشتي جاياند
يکي را با کار، جان به لب رساند
يکي را به خودکشي کشاند
يکي را به جنگ راند و
ناچيــــــــــــــزند گونه هايي که
ممنــــــــــــــوعنـد در دولت ما


يادداشت يکم
در کوران بيماري کرونا "بالايي" هاي جهان دو سال طلايي را پشت سرگذاشتند و بر دارايي هاي خود نرديک به هزار و پانصد ميليارد دلار افزودند، انهم در زماني که شمار "پاييني" هايي که وابسته بودند به پشيزها و صدقه هاي زراندوزان، شتابان رو به فزوني بود. در اين هنگامه ي سخت، به سنديکاهاي زردي که به دنبال زد و بندهاي آشکار و ناآشکار با ميلياردرها و کلان ميلونرها براي بستن "پيمان هاي همکاري اجتماعي" چندين ساله بودند، اميد چنداني نبود: راه نبرد را در اين بزنگاه، از آن ميان، کاميون داران کانادا و کارگران بوليوي به کارگران و رنجبران جهان نشان داده بودند

يادداشت دوم
تفاوت کار ميان سنديکاهاي اروپايي-امريکايي و شماري از سنديکاهاي کم شمار ايران در اين است که بيشتر سنديکاليست هاي ايران به درستي به پهنه ي "مالکيت هاي خصوصي" وارد مي شوند و "خواست هاي سياسي-اقتصادي بنيادي" (از آن ميان نبرد با خصوصي سازي ها و تعديل ساختاري، و نيز پياده سازي اصل چهل و چهار قانون اساسي) را در دستورکار خود مي نهند، اما سنديکاليست هاي اروپايي-امريکايي به گستره ي "مالکيت هاي خصوصي" چندان نزديک نمي شوند، "خواست هاي سياسي-اقتصادي بنيادي" را (حتي در کوران يکي از بزرگترين بحران هاي تاريخ سرمايه داري) در دستورکار خويش نمي نهند، و به مثابه ي "سنديکاهايي زرد" تنها به پي چانه زني هايي مي پردازند تا با سرمايه داران، پيمـــــان هاي همکـــــــاري اجتمـــــاعي چنديـــــن سالـــــه ي بهتري، دوخت و دوز کنند. بويژه کنسرن هاي بزرگ نيازمندند به اين پيمان هاي "همکـــــــاي اجتمـــــاعي" چندين ساله، تا سرمايه گذاري هاي شان در بازه ي رکود اقتصادي که همراه است با "کمک" هاي دست و دلبازانه ي دولت سرمايه داران انحصارگر از جيب "پاييني" ها، در بازه ي رونق اقتصادي پيشاروي، از سوي اينگون نمايندگان کارگران و کارکنان تضمين شود و به سودهاي هنگفت و بادآورد برسد: براي نمونه در آلمان، ميان دو بحران بزرگ اقتصادي دهه ي گذشته، سودي به ميلياردرها و کلان-ميليونرها رسيد نزديک به هزار و پانصد ميليارد يورو، آنهم به ياري اينگون پيمان هاي "همکــــاري اجتمــــاعي" ميان "کارآفرين ها" و سنديکاهاي زرد. سازمان ها و حزب هاي رنگارنگ چب نما، همچون سوسيال دمکرات ها، اين پيمان ها را پشتيباني مي کنند. چنين رويکردهايي از سوي "سنديکاهاي زرد" در کشورهاي پيشرفته ي سرمايه داري، پيشينه اي دارد دو سده اي

يادداشت سوم
از بيانيه دولت کوبا پيرامون بالاگيري تنش هاي جهاني: ادامه گسترش تدريجي ناتو به سمت مرزهاي فدراسيون روسيه، سناريويي با پيامدهاي گسترده و غيرقابل پيش بيني ايجاد کرده است که مي شد از آن اجتناب کرد ... بررسي جدي و صادقانه وضعيت فعلي اوکراين بدون بررسي دقيق ادعاهاي مشروع فدراسيون روسيه عليه ايالات متحده و ناتو، عواملي که منجر به توسل به زور و عدم رعايت اصول قانوني و هنجارهاي بين المللي مي شود، امکان پذير نيست. کوبا قاطعانه از اين ادعاها حمايت مي کند و اين يک نقطه مرجع اساسي عليه هژمونيسم، سوء استفاده از قدرت و بي عدالتي، به ويژه براي کشورهاي کوچک است. کوبا حامي حقوق بين الملل و متعهد به منشور سازمان ملل است که هميشه از صلح دفاع مي کند و استفاده يا تهديد به زور عليه هر کشوري را رد مي کند. ما عميقاً براي از دست دادن جان بيگناهان در اوکراين متأسفيم. مردم کوبا روابط نزديکي با مردم اوکراين داشته و دارند

يادداشت چهارم
از ارزيابي چپ هاي روسيه درباره ي جنگ در خاور اروپا و "مواجهه با تهديدات": هشت سال است که غيرنظاميان از جمله کودکان، زنان و افراد مسن زير گلوله باران (در دونباس هستند) ... اوکراين با نقض تمام معاهدات بين‌المللي امضا شده، رسمـــــــــــأ اعلام کرد که مي ‌خواهد ســــــــــلاح هستــــــــــه‌اي فراهم کند. وخامت وضعيت در مرز بين اوکراين و جمهوري‌هاي دونباس به نقطه ‌ي اوج خود رسيد. واحدهاي نظامي در طرف اوکرايني گلوله باران مناطق جمهوري خلق دونتسک و جمهوري خلق لوگانسک را تشديد کردند و غيرنظاميان را مجبور به ترک خانه‌ هاي خود کردند. تعداد تلفات در حال افزايش بود. (دولت اوکرايين) آمـــــــــاده‌ ي حمـــــــــــله به دونباس بود ... غلبه بر شکاف طبقاتي– اجتماعي و متحد کردن جامعه در مواجهه با تهديدات مختلف، مستلزم يک الگــــوي اساســــي جديــــد از زندگي اقتصادي و اجتماعي است. اين الگوي جديد بايد نه براي ثروتمند کردن دلالان مالي، بلکه براي ارتقاي صنعت و کشاورزي، توسعه علم و آموزش و حمايت از سلامت و فرهنگ عمومي باشد. در شرايط تحريم هاي سخت غرب، جايگزيني واقعي واردات، دلارزدايي از اقتصاد و مهار فرار سرمايه مورد نياز است. تأثير مناسب اين گام ها تنـــــها در کنار ملـــــي شـــــدن بخــــش هاي استـــــراتژيک اقتصـــاد، استفاده از غني ترين منابع طبيعي به نفـــــع همـــــه شهــــروندان و برنامه ريزي دولتي براي زندگي اقتصادي امکان پذير است ... ما معتقد هستيم امنيــــت ملــــي را تنــــــها مي ‌توان با تغييـــــر ريشــــــه ‌اي در مسير اجتماعي-اقتصادي تضمين کرد

يادداشت پنجم
سرفرمانده پيشين ارتش امريکا در اروپا، سال 2018 ميلادي: "اين امر گريزناپذير نيست، باري بسيار محتمل است، که ما پانزده سال ديگر با چين در جنگ باشيم" - وزير امور خارجه پيشين امريکا، سال 2022 ميلادي: ايالات متحده بايد تايوان را به "رسميت" بشناسد (گفتمان "تايوان" يکي از سخت ترين و خطرناک ترين چالش هاي سياسي سده ي بيست و يک ميلادي براي گذر از بازه ي پانصد ساله ي استعماري است). پاسخ چين و روسيه: هم پيماني گسترده تر
click

امنيت ملي و جهانی تنها با تغييـــــر ريشــــــه ‌اي اقتصادي-اجتماعي به سود همه ي شهروندان دست يافتني ست

روآوري بيشتر به سياست هاي ميليتاريستي در آغاز سده ي بيست و يک ميلادي، زمينه چيني هايي هستند اقتصادي، سپاهي، دانشي، فرهنگي، اخلاقي براي رويارويي با ستيزهاي تيزتر طبقاتي در درون مرز از سويي، و درگيري هاي تندتر سهم-خواهانه در برون مرز از دگرسويي

در اين راستا کمپلکس هاي نظامي-صنعتي ويژجايگاهي دارند. آنان دهه هاست به سترگ-پايه هايِ اقتصاديِ دولت سرمايه داران انحصارگر فرارويده اند، ويژگان در آمريکا (از دهه ي هفتاد ميلادي و بويژه پس از فروپاشي اردوگاه سوسياليستي) و آلمان (ويژگان از آغاز سده ي بيست و يک ميلادي)، دو کانونِ بزرگِ بورژوازيِ گيتي، زورمندانه جاسازي شده اند. با بالاتر گرفتن بحران ساختاري در مناسبات سرمايه داري و تندتر شدن نبرد کار و سرمايه در گستره ي کشوري-فراکشوري، سخنگويان کمپلکس هاي نظامي-صنعتي و بخش هاي بازرگاني-پژوهشي-خدماتي-کشاورزي نزديک بدانان، گاماگام در زندگي اقتصادي و سياسي و اجتماعي و فرهنگي (از آن ميان رسانه هاي گوناگون نو يا کهنه ي همگاني) همه ي کشورهاي سرمايه داري، نقش دراندازانه تري مي آفرينند

دولتِ سرمايه داران انحصارگر، بساگاه چهره ي نظامي اش را مي پوشاند، باري، در کوران بحران هاي چرخه اي اقتصادي-اجتماعي، ويژگان اوجگيري چشمگير نبرد کار و سرمايه و به خطر افتادن دارايي هاي "مقدس" و ورجاوند "بالايي" ها از سوي "پاييني" ها، از چهره اش روشن تر نقاب برمي کشد، با نهادهاي توده اي ستيزنده تر درمي افتد، زندگي اجتماعي را گستاخانه تر چنگ مي گيرد، و يکان هاي اقتصادي را زورمندانه تر به ارابه ي کمپلکس هاي نظامي-صنعتي مي بندد: امنيتي-پليسي کردن زندگي فردي و اجتماعي، کنترل نهادهاي اجتماعي و سازمان هاي سياسي، واگرداني بنيادهاي دولتي و قانون گذاري و دادگستري، کنترل صنعت بزرگ جنگ و توليد جنگ افزار، ديدباني بر توانايي دروني براي برگرداندن کوتاگاه خط توليد رشته هاي گوناگون در خدمت اقتصاد همه سويه ي جنگي براي ويژهنگام ها، گسترش رشته هاي وابسته به توليد جنگ افزار، و نيز آزمايش شيوه هاي گوناگون مديريت يا سرکوب "پاييني" ها در صورت پيدايي جنبش هاي بزرگ اجتماعي

اين گونه آزمايش ها يا رزمايش ها با گذشت زمان بيشتر بکار مي آيند، چرا که بنا به داده هاي تاريخي، ميليتاريزه تر شدن اقتصاد، کوتاگاه يا درازگاه، پيامدهايي دارد چون افزايش چشمگير بدهي هاي دولتي، گسترش نوصنايع جنگي و نورشته هاي وابسته بدان، کاهش توليد رشته هاي نانظامي، افزايش هزينه هاي سپاهي همراه با کاهش سرمايه گذاري هاي ناسپاهي، فروافتي يا فروپاشي سامانه ي مالي و بانکي همراه با گريز سرمايه هاي خارجي و بخشي از سرمايه هاي داخلي، کاهش درآمدها و تقاضاهاي درون مرزي، ژرفش بحران و رکود اقتصادي، ناداري و تنگدستي گسترده ي توده ها (ويژگان، کارگران و مزدبگيران و رنحبران و خُردپيشه گان) در برابر دارامندتر شدن بزرگ-سرمايه دارانِ پيوسته و وابسته به کمپلکس هاي نظامي-صنعتي، تيزتر شدن پيکار کار و سرمايه، و در پي آن، گرايش بيشتر به سياست هاي رياضت کشانه و دردآورانه ي کوماندويي در درون مرز براي کاهش هزينه ها، و گراهش افزاتر به سياست هاي دست درازانه و ستيزه جويانه ميليتاريستي در برون مرز براي تامين هزينه هاي فزاينده ي اقتصاد جنگي-امنيتي

ميليتاريسم، بهره برداري گسترده از نيروهاي سپاهي-امنيتي در سياست درون و برون مرزي دولتِ سرمايه داران انحصارگر بويژه براي دستيابي به آماج هاي اقتصادي است. ميليتاريسم بخشي است از سياست روزمره ي پوپوليستي، پنداربافانه، تاختورانه، آدمي ستيزانه، آزادي زُدايانه و امنيتي بورژوازي بساانحصاري. در آستانه ي سده ي بيست و يک ميلادي بورژوازيِ بســـــاانحصاريِ ميليتاريستي، کمابيش هميشه، سخن نخستين را مي گويد و برز آغازين را مي ورزد

يادداشت
کتابي که خواندن آن را در هنگامه هاي پرتنش جهاني به خوانندگان پيشنهاد مي کنيم: "آژيرها براي که به ندا در مي آيند" – از پيش گفتار کتاب: آن چه از رويدادهاي آغازِ سده ي بيست و يک ميلادي برمي تابد، نمايگر آن است که جهان در آستانِ رده آرايي ها و کشاکش هاي نويني که ريشه در بحران هاي اقتصادي دارند، ايستاده است. تنش هاي تند و خونين اين واره ي گذار را مي توان آژيري دانست، براي بازخواني احتمالي بلاهاي سده ي پيشين. اگر چه اين آژيرها هنـوز از راه دور گوش مي رسند، باري بجاست که جدي شان گيريم
براي دانلود کتاب اينجا کليک کنيد
http://b-arman.com/html/pdf.html

click
پیش از سرکوب سخت و خونین نیروهای امنیتی ویژه ی ولاییان در اصفهان که به کشته و زخمی و نابینا شدن شماری از مردم ستم دیده انجامید، رئيس کميسيون حقوقي و قضايي مجلس شوراي اسلامي برای همراه کردن آن دسته از سپاهیان و بسیجیانی که ممکن بود از کشتار مردم خوددارند؛ گفته بود: "تيراندازي به معترضان مجوز شرعي و قانوني دارد و به جز نيروهاي امنيتي، فرد يا افرادي که مي بينند خطر و خسارتي در حال وقوع است يا رخ داده، مي توانند وارد عمل شوند که اين روند، هم مجوز شرعي دارد" و هم قانوني

تاریخ درباری شورش اصفهانی ها چه می گوید

شورش های مردمی در ستیز با خلافت صفوی بویژه از میانه ی سده ی هفده میلادی بالا گرفت. پایتخت صفویان میان سالهای 1666 تا 1670 میلادی بسیار تنش زده و پردرگیری می باشید. در کوران واخواهی ها و ناآرامی ها، مردم خشمگین و گرسنه چندین بار با نیروهای نظامی درگیر شدند. در سال 1714 میلادی ناآرامی ها در شهر اصفهان به جایی کشید که به درباریان توصیه شد، خود را مسلح کنند. در کوران شورش های این سال، نگهبانی از خانه های درباریان و دارایان پایتخت را به موسی خان تفنگچی واگذاردند

تنها پس از یک سال، همانا در فوریه ی 1715 میلادی (چند سال پیش از خیزش خاوری ها در بازه ی صفوی، همانا افغان ها) و در پی احتکار غله در اصفهان و افزایش بهای نان، مردم شوریده ی اصفهان "به شاه و وزیران ناسزا" می گفتند و "به کاخ شاهی عالی قاپو سنگ می پراندند و به مطبخ سلطنتی آسیب" می رساندند

همراهی لشکریان با شورشگران

این شورش که در آن سپاهیان نیز شرکت داشتند، تنها با سرکوب سختِ قوللر آغاسی فروکَشید. پس از فروکشاندنِ شورش، امیران صفوی سپاهیان شرکت کننده در خیزش را به چوب و فلک بستند و گوش هایشان را بریدند. سربازان ناخرسند باری، بدین سرکوب ها در زمان محاصره پایتخت بزودی پاسخ دادند. برای نمونه در تصرف فرح آباد اصفهان از سوی افغان ها، "خیانت" (یا همکاری های پنهان) دیده شد. گشودن آنجا "بدون شلیک گلوله ای" رخ داد. سپاهیان ناخرسند حتی توپ های توپخانه را برای سپاهیان خاوری برجای گذاشتند

با وجود سرکوب شورش در فوریه ی 1715 میلادی، در شان÷زده ژوئن همان سال و در پی افزایش بهای کالاهای عمومی، مردم اصفهان دوباره به خیابان ها ریختند و در کوران خیزش می خواستند کاخ سلطان حسین را به آتش کشانند. در روز هفده ژوئن، مردم شوریده ی پایتخت "در جلو کاخ شاهی گرد آمدند و تهدید نمودند که کاخ را آتش زده، غارت خواهند کرد ... شاه بر آن شد که از شهر بیرون برود و با اینکه سپاهی او را همراهی می کردند، و اعتمادالدوله کوشید مردم را آرام کند، اما زنان و کودکان، قاذورات (ناپاکی ها) و کثافات به ســوی شــاه پرتاپ کــردند و او ناچار به کاخ پادشاهی" بازگــردید

در کوران محاصره ی اصفهان در سال 1721 میلادی نیز ناآرامی های کوچک و بزرگ دیگری دیده شد که تلاشی بودند برای کنار گذاشتن سلطان حسین و پایان دادن به خلافت صفوی. در دوم آوریل "برای خلع شاه سلطان حسین به نفع عباس میرزا" در "پایین" و "بالا" کوشش هایی شد. کشاورزان گرسنه و گریخته از روستاهای کناره های اصفهان "برابر خانه های محمد حسین و رحیم خان دست به تظاهر گذاشته، با شکستن درها فریاد می زدند که این دو را باید، از لحاظ کلیه ی مصائب جاری ایران، گناهکار دانست". کوشش مردم شورشی برای پایین کشاندن سلطان حسین باری، به کمک "قوای شاه" سرکوب شد

شورش در ولایت ها

همزمان با شورش ها در پایتحت، در پاره ای مناطق، از آن میان در بلوچستان و کردستان و فارس، ناآرامی ها بالا گرفت. بویژه شورش های دهقانی در کردستان در همراهی با شورشیان پایتخت، درباریان را واداشت تا برای ترساندن مردم اصفهان، سرهای بریده ی پانصد تا ششصد شورشی کرد را در اصفهان بگردانند. برجسته ترین شورش های منطقه ای، در مرکز ایران چون کــرمان و یــزد (برای نمونه از سوی زرتشتی ها)، و در فــارس و لــرستان (برای نمونه از سوی لرها و بختیاری ها)، دیده شد

سرفرمانده گبر

نوشته اند که سلطان حسین فرمانی داده بود برای مسلمان کردن زورمندانه ی زرتشتیان. برای نمونه این فرمان در اصفهان و در محله ی زرتشتی نشین حسن آباد به زور پیاده می شد. در پی آن، شمار زیادی از زرتشتیان به ناچار به اسلام گرویدند. پرستشگاه های آنان ویران، و به جای آنان مدرسه و مسجد ساخته شد. گبران با کوشش فراوان، آتش ورجاوند خود را برای پرهیز از بی احترامی روحانیون شیعه، به کرمان بردند تا گزند کمتری بیند

زرتشتیان در خیزش خاوران و نبرد افغان ها با اشرافیت کاتوزی صفوی، ویژگون نقش آفریدند. «نصرالله سلطان گور (گبر)» زرتشتی ای که در گشودن شیراز زخمی و سپس کشته شد، ســــرفرمانــــده ارتــــش خاوریــــان بود و یکی از نزدیکان محمود. هانوی پیرامون وی می نویسد: «از پرستندگان آتش بود، زیرا که گبر دو نفر هیربد استخدام کرده بود تا در جوار مرقدش شعله ی مقدس» را افراشته نگاهدارند
click

چند نشان گذاری تاریخی در سده های گذشته

برای دریابیدن «بـــرخـــی» از ریشه های شورش های پیاپی اجتماعی

نشان گذاری کاتوزیان یا روحانیان در انقلاب بهمن

اصل دوم قانون اساسی جمهوری اسلامی: "جمهوری اسلامی نظامی است بر پایه ایمان به خدای یکتا (لا اله الا الله) و اختصاص حاکمیت و تشریع به او و لزوم تسلیم در برابر امر او، وحی الهی و نفش بنیادی آن در بیان قوانین، معاد و نقش سازنده آن در سیر تکاملی انسان به سوی خدا، عدل خدا در خلقت و تشریع، امامت و رهبری مستمر و نقش اساسی آن در تداوم انقلاب اسلامی" ... اصل چهارم: "کلیه قوانین و مقررات مدنی، جزایی، مالی، اقتصادی، اداری، فرهنگی، نظامی، سیاسی و غیر اینها باید بر اساس موازین اسلامی باشد. این اصل بر اطلاق یا عموم همه اصول قانون اساسی و قوانین و مقررات دیگر حاکم است و تشخیص این امر بر عهده ی فقهای شورای نگهبان است" ... اصل پنجم: "در زمان غیبت حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه)، در جمهوری اسلامی ایران ولایت امر و امامت امت بر عهده فقیه عادل و با تقوی، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبر است که طبق اصل یک صد و هفتم عهده دار آن می گردد" ... اصل دوازدهم: "دین رسمی ایران، اسلام و مذهب جعفری اثنی عشری است و این اصل غیر قابل تغییر است" ... اصل شانزدهم: "از آنجا که زبان قران و علوم و معارف اسلامی عربی است ... این زبان باید پس از دوره ابتدایی تا پایان دوره متوسطه در همه کلاس ها و در همه رشته ها تدریس شود" ... اصل یک صد و هفت: "خبرگان رهبری درباره همه فقهای واجد شرایط اصل پنجم و یک صد و نهم بررسی و مشورت می کنند هرگاه یکی از آنان را اعلم به احکام و موضوعات فقهی یا مسائل سیاسی و اجتماعی یا اداری مقبولیت عامه یا واجد برجستگی خاص در یکی از صفات مذکور در اصل یک صد و نهم تشخیص دهند او را به رهبری انتخاب می کنند و در غیر این صورت یکی از آنان را به عنوان رهبر انتخاب و معرفی می نمایند. رهبر منتخب خبرگان، ولایت امر و همه مسئولیت های ناشی از آن را بر عهده خواهد داشت" ... اصل یک صد و نهم: "شرایط و صفات رهبر: صلاحیت علمی لازم برای افتاء در ابواب مختلف فقه" ... اصل یک صد و ده: "وظایف و اختیارات رهبر: تعیین سیاست های کلی نظام ...، نظارت بر حسن اجرای سیاست های کلی نطام ... فرماندهی کل نیروهای مسلح ... نصب و عزل و قبول استعفا  ... امضا حکم ریاست جمهوری ... عزل ریاست جمهوری" ... اصل یک صد و هفتاد و هفت درباره بازنگری قانون اساسی در همه پرسی: "محتوای اصول مربوط به اسلامی بودن نظام و ابتنای کلیه قوانین بر اساس موازین اسلامی و پایه های ایمانی و اهداف جمهوری اسلامی ایران و جمهوری بودن حکومت و «ولایت امر و امامت امت» و نیز اداره امور کشور با اتکا به آرا عمومی و «دین و مذهب رسمی» ایران تغییر ناپذیر" است

نشان گذاری کاتوزیان در انقلاب مشروطه

اصل دوم قانون اساسی مشروطه: "مجلس مقدس شورای ملی که به توجه و تایید حصرت امام عصر عجل الله فرجه و بذل مرحمت اعلیحضرت شاهنشاه اسلام خلدالله سلطانه و مراقبت حجج اسلامیه کثرالله امثالهم و عامه ی ملت ایران تاسیس شده است باید در هیچ عصری از اعصار مواد قانونیه ی آن مخالفتی با قواعد مقدسه ی اسلام و قوانین موضوعه ی حضرت خیرالانام صلی الله علیه و آله و سلم نداشته باشد و معین است که تشخیص مخالفت قوانین موضوعه با قواعد اسلامیه بر عهده ی علمای اعلام ادام الله برکات وجودهم بوده و هست. لهذا رسما مقرر است در هر عصری از اعصار هیئتی که کمتر از پنج نفر نباشد از مجتهدین و فقهای متدین که مطلع از مقتضیات زمان هم باشند، به این طریق که علمای اعلام و حجج اسلام مرجع تقلید شیعه، اسامی بیست نفر از علماء که دارای صفات مذکوره باشند معرفی به مجلس شورای ملی بنمایند، پنج نفر از آن ها را یا بیشتر به مقتضای عصر اعضای شورای ملی بالاتفاق یا به حکم قرعه تعیین نموده به سمت عضویت بشناسند تا موادی که در مجلسین عنوان می شود به دقت مذاکره و غوررسی نموده هر یک از آن مواد معنونه که مخالفت با قواعد مقدسه ی اسلام داشته باشد طرح و رد نمایند که عنوان قانونیت پیدا نکند و رای این هیئت علما در این باب مطاع و متبع خواهد بود و این ماده تا زمان ظهور حضرت حجه عصر عجل الله فرجه تغییرپذیر نخواهد بود". از پیامدهای آن: "قوه قضاییه به دادگاه های مدنی و محاکم شرعیِ دارای صلاحیت وسیع در قوانین شرع، تقسیم شد. مذهب شیعه ی اثنی عشری مذهب رسمی ایران اعلام شد. فقط مسمانان می توانستند وزیر کابینه شوند. وظیفه ممنوع ساختن سازمان ها و نشریات «ملحد» به قوه مجریه محول شد و «شورای عالی» مجتهدین هر لایحه ای را که به مجلس تقدیم می شد، از لحاظ عدم مغایرت با قوانین شرع مورد مداقه قرار" می داد

نشان گذاری دیوانبانان در دولت افشار

اصلاحات آیینی، از اصـل سنـد شورای قوریلتای مغان: "اهالی ایران آن چه در این مدت به روزگار خود دیده، «از گل بوستان دولت صفویه» بود که در عهد ایشان آتش فتنه و نقاضت افروخته گشته، همگی اطراف را به دشمن، و ما را به دست انواع بلایا و محن داده، از عهده ی ضبط و محافظت ما برنیامدند  ... همگی ... شرط و اقرار و اعتراف کردیم که نسلا بعد نسل (آیین) مبدعه ی صفویه را متروک ... (و آیین) حنیف جعفری که همیشه ... متبوع امت احدی بوده معمول، ... (و) از سلسله ی صفویه ذکورا و اناثا احدی را تابع و مطیع نشویم و در هر ملک و شهر که باشند، ایشان را اعانت و متابعت نکنیم و از هر یک کمترینان که نسلا بعد نسل خلاف عهد و قول ظاهر شود، مردود درگاه الهی و مستحق سخط و غضب حضرت رسالت پناهی بوده، خون ما هدر و غرض و نفس ما مستوجب عقوبت و خطر باشد".  بخشی از این سند از میان رفته و خواندنی نیست. دیگر اصلاحات آیینی: "در قوریلتای مغان، نادر قلی خان به اشراف شرکت کننده در این شورا اعلام نمود که شاه شدن او سه شرط دارد. طبق دو شرط اول، می بایست سلطنت برای فرزندان نادر موروثی باشد و فئودال ها نیز از ادعای شاهزادگان صفوی نسبت به تاج و تخت حمایت نکنند. شرط سوم نادر این بود که شیعیان تحت تابعیت او از مذهب شیعه دست بردارند ... در شرط سوم او گفته شده بود که علت جنگ های خونین بین مسلمانان، به خصوص بین ایران و ترکیه (عثمانی) نفاق های مذهبی است. نادر پیشنهاد کرد که برای اجتناب از نزاع ها و خونریزی های بعدی، شیعیان تبعه ی او از «لعنت کردن» که به وسیله ی شاه اسماعیل اول صفوی مقرر شده بود، ممانعت کنند و هواخواه امام جعفر صادق شوند. «دستور شاه درباره ی اتحاد هر دو فرقه سنی و شیعه که وجودشان بین فارس و ترک تخم نفاق افکنده بود» منتشر شد. در دستور یاد شده، آمده بود که هر کس از اجرای این قانون کوتاهی کند، باید منتظر «بی مهری شاه» باشد ... نادر در قوریلتای مغان از زیردستان خود خواسته «که در تمام دولت از جشنی که به خاطر مرتضی علی گرفته می شد چشم بپوشند و دین ترکیه را لعنت» نکنند". نادرشاه در بیست و پنج مه هزار و هفتصد و چهل اسقف ارمنی، اسقف کاتولیک ملاوخاخام را پیش خود می خواند و به آن ها دستور می دهد که انجیل حواریون و تلمود را ترجمه کنند. (نادر می گوید) قادر متعال به او عظمت، قدرت و شهرت داده و در «قلب ما بینش به وجود آورده که اختلاف بین این همه آیین ها را ببینیم، از میان آن ها انتخاب کنیم و ایمان نوی بسازیم که هم خدا از آن خشنود شود و هم برای ما وسیله ی نجاتی باشد. برای همین است که این قدر در جهان آیین های مختلف وجود دارد، آیین هایی که یکی دیگری را لغو می کند و هر یکی فقط خودش را ارزشمند می داند. این آیین ها یکی نیستند، در صورتی که خدا یکی است و آیین هم باید یکی باشد». نادر در حالی که به ترجمه ی تورات-انجیل و قران گوش می داد، گاه گاه به پیغمبران یهود و محمد و علی" می خندد

نشان گذاری شورشیان در خیزش خاوران

برگرفته از دوسرسو، نویسنده ی فرانسوی سده ی هیجده میلادی درباره رده بندی آیینی و اجتماعی-اقتصادی در دولت اشرف: "در مرتبه ی بالا افغان ها (ایرانیان خاوری در بازه ی صفوی) هستند، چون بر کشور مسلط گردیده اند. در مرتبه ی دوم ارامنه اند که تعداد آن ها در کشور زیاد است و پراکنده می باشند. در مرتبه ی سوم درگزینی ها هستند که افغان ها برای پر جمعیت تر کردن اصفهان یک گروه صد هزار نفری از آنان را از باختر کشور به اصفهان کوچ داده اند و آن ها همانند افغان ها سنی مذهبند. در مرتبه ی چهارم مولتانی ها یا هندوهای بانیان (یا به گفته ی پاره ای از پژوهشگران، پارسیان هند که شماری شان از زرتشتی هایی بودند که در پی تندروی های صفویان از جنوب ایران به هندوستان گریخته بودند) هستند. آنان را مولتانی می نامند که به نام شهر بزرگی در هند منتسب می شوند و آن شهری است که از دیگر شهرها به قندهار نزدیک تر است (به گمان بسیار از تامین کنندگان مالی ارتش محمود و اشرف. بازرگانان ایرانی بزرگی در هند و قندهار و مرزهای خاوری می زیستند) و نخستین هندوهایی که به ایران آمده بودند، از این شهر بودند. این هندوها (یا پارسیان) بازرگانی اصفهان را در دست دارند. آن ها رباخواران بزرگی هستند و تقریبا همه ی امور پولی اصفهان در دست آن هاست. گروه پنجم زردتشتیان اند که دین باستانی ایران را حفظ کرده اند. بزرگترین دشمن کنونی «ایرانیان اصلی» (آمازه و اشاره به شیعیان) همین گروه است. شاه سلیمان آن ها را به زور وادار به گرویدن به اسلام می کرد و سپس شاه سلطان حسین با شدت و زور بیشتر کار پدر را ادامه می داد (شمار زرتشتیان در آغاز برش صفوی و در آستان زمامداری شاه اسماعیل را نزدیک به یک میلیون تن گمانه می زنند، که با نگرش به جمعیت ده میلیونی در آنگاه، چیزی بود نزدیک به ده درصد از جمعیت ایران. در درازای خلافت صفوی، ویژگان در پایان کار آن، و با افزایش تندروی های آیینی، شمار آنان شتابان کاهید، تا جایی که در واره ی قاجار جمعیت آنان به سی و دو هزار تن فروکاست). این سیاست باعث دشمنی آنان با ایرانیان مسلمان شده است، ولی افغان ها به آن ها آزادی کامل دینی را داده اند. در مرتبه ی ششم یهودی ها هستند. در مرتبه ی هفتم و آخر" شیعیان می باشند

نشان گذاری کاتوزیان در خلافت صفوی

فصل اول از باب نخست تذکره الملوک، جایگاه نخست، ملاباشی: "مشارالیه سرکرده ی تمام ملاها و در ازمنه ی سابقه ی سلاطین صفویه، ملاباشی گری منصب معینی نبود، بلکه افضل فضلای هر عصری در معنی ملاباشی، در مجلس پادشاهان نزدیک به مسند، مکان معینی داشته، احدی از فضلا و سادات، نزدیک تر از ایشان در خدمت پادشاهان نمی نشستند ... (در اواخر زمان شاه سلطان حسین) ملا محمد حسین نامی ملاباشی شده، و به غیر از تدریس مدرسه ی مذکور (مدرسه ی چهار باغ اصفهان) به سایر اموری که ملاباشیان آن را مرتکب بودند، قیـــام و اقدام" داشت. جایگاه دوم، شغل صدرات خاصه و عامه: "مجملا لازمه ی منصب صدارت، تعیین حکام شرع و مباشرین اوقاف تفویضی و ریش سفیدی جمیع سادات و علما و مدرسان و شیخ الاسلامان و پیش نمازان و قضات و متولیان و حفاظ و سایر خدمه ی مزارات و مدارس و مساجد و بقاع الخیر و وزرای اوقاف و نظار و مستوفیان و سایر عمله ی سرکار موقوفات و محرران و غسالان و حفاران" با اوست. جایگاه سوم، شغل قاضی دارالسلطنه ی اصفهان: (برای) "دعاویه شرعیه مردم، موافق قانون" شریعت
جایگاه چهارم، شغل شیخ الاسلام دارالسلطنه اصفهان: (برای) "دعواهای شرعی و امر به معروف و نهی از منکرات ... و طلاق و ضبط مال غایب" و یتیم. جایگاه پنجم، شغل قاضی عسکر: (در آغاز و میانه ی برش صفوی) رسیدگی " به حکم شرعی عساکر ... در اواخر زمان سلاطین صفوی منحصر به آن شد که عساکر نصرت مآثر سواد ارقام تنخواه مواجب خود را که به ممالک می فرستادند، به مهر قاضی عسکر" می رساندند. رده بندی های آیینی بازتابی بودند از جایگاه اجتماعی-اقتصادی لایه های گوناگون در بالای هرم زمامداری. جای گرفتن "شغل ملاباشی گری و اهالی شرع" در فصل اول از باب نخست تذکره الملوک، و پیش از امرا غیردولتخانه و دولتخانه و "درگاه جهان پناه شاهی"، بدان روی بود که در پایان سده ی هفده و آغاز سده ی هیجده میلادی روحانیون شیعه بزرگترین زمینداران فلات ایران بودند و "ارباب مناصب" را در دربار فئودالی صفوی کمابیش زیر کنترل داشتند. تذکره که در برش افغان ها نگاشته شده، بیشتر برش سلطان حسین یا ملاحسین را بازمی گوید

نشان گذاری کاتوزیان در خلافت اموی و عباسی

برگرفته از عطار نيشابوري در تذکره الاوليا: «در قرن اول معاملت به دين کردند چون برفتند آن هم برفت، در قرن دوم معاملت به وفا کردند چون برفتند آن هم برفت، در قرن سوم معاملت به مروت کردند چون برفتند مروت نماند، در قرن ديگر معاملت به حيا کردند چون برفتند آن حيا نماند، و اکنون مردمان چنان شده اند که معاملت خود به هيئت و هيبت (بزرگ نمايي و زورگويي)» کنند. طبری از زبان یکی از بزرگان ایرانی رو به امیر عرب خراسان، درباره ی ناخرسندی از خلافت اموی و عباسی: "ما ایرانیان در پرتو حزم و خرد و رفتار شایسته چهارصد سال (آمازه و اشاره به برش ساسانی) از دنیا خراج گرفتیم و حال آن که نه کتاب فصیح و «مقدس» داشتیم و نه رسولی که «فرستاده» ی خدا" باشد
click

click


پان اسلاميسم مذهب نيست، بلکه يک سياست معين طبقاتي است. پان اسلاميسم چنانکه طرفداران آن مي خواهند وانمود کنند، اتحاد "خلق هاي شرق" در مبارزه با امپرياليسم نيست، بلکه يک جريان ايدئولوژيک و سياسي است که هدف آن تقويت محافل ارتجاعي-تئوکراتيک خلق هاي مسلمان بر ضد جنبش ضدفئودالي و حاکميت عرفي، بر ضد ترقي اجتماعي و دمکراسي است. نيروهاي پيشرو و مترقي کشورهاي مسلمان با پان اسلاميسم در دو جبهه مبارزه مي کنند که يکي بر ضد جريان هاي ارتجاعي-شوينيستي ناسيوناليسم بورژوازي بزرگ و فئودال هاي سازشکار با امپرياليسم به رياست سلاطين نفت عربستان (افزوده ي ما: و خلفاي نفت ايران) است، و ديگري بر ضد تلاش آنان براي احتکار اسلام به منظور استفاده ي غرض آلود از تاثير مذهب بر مردم به منزله ي آلت مقاصد طبقاتي و سياسي
از کتاب مسائل معاصر آسيا و افريقا

پاره اي از كارشناسان، كشورهاي بالنده (رو به رشد) را كه در آنان گرايش هاي استعمارستيز برجسته است به چهار گروه بخش مي كنند. گروه نخست كشورهائي كه در آنان سرمايه داري ملي راهبري دارد و اين رهبري هنوز داراي ويژگي هاي استعمارستيز است، گروه دوم كشورهائي كه در آنان دمكرات هاي انقلابي - دربرگيرنده ي خرده بورژوايان و دهقانان و كارگران - رهبري همه سويه را در دست دارند، گروه سوم كه در آن چپ ها و دمكرات هاي انقلابي نيروي سنگين جبهه و رهبري را مي سازند، و گروه چهارم كه زمام كارها در دست چپ هاست.
نمونه هاي ناچپگرا در رهبري كشورهاي بالنده (رو به رشد) كه در «راه رشد غيرسرمايه داري» پاگذاردند، پيش و پس از فروپاشي اردوگاه سوسياليسم سنگر جابجا كردند، به راه رشد سرمايه داري استعماري بازگرديدند، و به پيروي از کنسرن هاي جهاني و پيگيري پيوندارهاي نابرابر پيشين تن دادند.
چه در كشورهائي كه در آغاز راه سرمايه داري استعماري گزيدند و چه در كشورهائي كه سپس به سيستم جهاني سرمايه داري پيوستند، ويژگي هاي ناسيوناليستي بورژوازي بومي که بيشتر درون مايه اي انگلي-وارداتي دارد و بر درآمدهاي برآييده از مواد خام درون مرزي مي آسايد، آشكار است. ناسيوناليسم پاره اي از كشورهاي مستعمره كه پايه ي بورژوا- زمينداري دارد، به دين مي گرايد و با گسترش منافع عشيره اي، قبيله اي، مسلكي و نفرت و تعصب ديني-تيره اي-نژادي پايه هاي خود را مي استوارد.
جنبش پان اسلاميسم كه پيش از زمامداري کاتوزيان (روحانيان) در ايران به رهبري عربستان سعودي و پاره اي از كشورهاي ديگر كارش كماكم بالاگرفت، تا پيش از فروپاشي اتحاد شوروي بيشتر سرشتي چپ ستيز داشت و در چند دهه ي گذشته عليرغم پاسداري از گرايش هاي چپ ستيزانه، رياکارانه رويه اي (و نه زيره اي) دادخواهانه گزيد. اين سان سوگيري ها در خاورزمين، به ويژه پس از گسترش اسلام، تاريخي درازگاه دارد. پيکارها در باختر آسيا در سده هاي پيشين، نخست در برابر صليبي ها، سپس در برابر عثماني ها و سپسا در رويارويي با بيگانگاني از انگلستان، فرانسه و اسپانيا در بازه هايي زير پرچم اسلام فراروييدند.
در سياست كشورهاي سرمايه داري در برابر كشورهاي بالنده (رو به رشد) بويژه در باختر آسيا، گرايش به پاسداري ناآشکار و آشکار از بازمانده هاي فرهنگ بنيادگرا و دست و پا گير و پيشرفت ستيز، از آن ميان آييني، در نبرد با چپ ها و دمکرات ها، نگريستني است. نه تنها در آغاز سده ي بيست و يک ميلادي، بلکه در سده هاي نوزده و بيست ميلادي نيز جنبش هاي واپسگرا را استعمارگران پشت مي داشتند. در سده ي بيست ميلادي برنامه ي شرکت هاي فراملي باختري «براي مايه گذاري روي اسلام در شرق» (به زبان زبيگنيو برژينسکي) عبارت بود از پشتيباني واپسگرايان «دارالاسلام» در اندونزي، «اخوان المسليمن» در خاور عربي، و «جماعت الاسلامي» در شبه جزيره هندوستان.  سعودي هاي عربستان، از همبستان درازبُرد يا «متحدين استراتژيک» سوداگران باختري، ميان سال هاي 1960 تا 2015 ميلادي به تنهايي چيزي نزديک به صد ميليارد دلار براي «کودتاي فرهنگي» در ستيز با چپ ها و دمکرات ها هزينه کردند. همتايان آنان در منطقه، همانا بنيادگرايان ايران و ترکيه و پاکستان و مصر و اسراييل نيز، کمابيش در همين گدار نورديدند. از پيامدهاي آن: در سال 1956 ميلادي 244 مکتب آييني در پاکستان مي بود، در سال 2015 ميلادي 24 هــــــزار مکتب
سياست بُرنده ي «قيصران جهان» در پشتيباني از نيروهاي بنيادگرا که لبه ي تيزتر آن به سوي چپ هاست، با دشواري هاي بازه ي گذار از پيوستارهاي كهن به سامانه هاي نوين درهم آميزد، و بالش و فرايش نهادهاي اجتماعي-اقتصادي پيشرفته را با چالش هاي بيشتري روبرو مي سازد.

دشواري هاي تاريخي-مرحله اي کشورهاي بالنده (رو به رشد

اين دشواري ها را مي توان، از آن ميان، در آيينه ي دگرديسي هاي زير درنگريست:
نخست اينكه
گسترش مناسبات استعماري به ژرفش بسابيشتر نابرابرهاي اقتصادي و بي چيزي بخش بزرگتري از توده ها مي انجامد كه واكنش فرهنگي لايه هاي خرده بورژوازي و دهقانان در برابر پديده ي نو با رويه اي آييني و زيره اي دادورانه، آشناترين شيوه ي پيکار براي آنان است. بورژوازي درون و برون مرزي، از اين گرايش ها ابزاري بهره مي گيرد.
دوم اينکه
بورژوازي بزرگ بازرگاني در کشورهاي بالنده که مي توانست در هنگامه ي ديگرگون جهاني پيشاهنگ بورژوازي صنعتي باشد، همزمان با انباشت گام به گام سرمايه و گسترش مناسبات کالا-پولي، و بويژه «خلع مالکيت» خشن توده هاي دهقاني-پيشه وري و توليد کنندگان کوچک-ميانه براي دستيابي به نيروي کار ارزان در يکان هاي انحصاري خويش – که به ناخرسندي ها و خيزش هاي پياپي توده اي مي انجامد -، پس از آزمون هاي چند، «بُرنده ترين ابزار» براي آراماندن و بسيجاندن مردم را، در بهره برداري از نهادهايي که ريشه در سده هاي مياني دارند، بازيابيده است: هم براي پيشبرد منافع در درون مرز، و هم براي گسترش بازار در برون مرز. در اروپاي صنعتي سده بيست و يک ميلادي نيز عليرغم مدرنيزاسيون همه سويه ي نهادهاي روبنايي، به انگيزه ي بحران هاي ساختاري اقتصادي و اعتصاب هاي پياپي کارگري، هنوز بنيادهايي که ريشه در سده هاي مياني دارند، از آن ميان نهادهاي پادشاهي-پرستشگاهي، به سانه ي بخشي از «ستون فقرات» سامانه ي سرمايه داري به آراماندن يا بسيجاندن توده ها در راستاي منافع سرمايه هاي بزرگ مي پردازند، و بدينگون پايه هاي نظام را مي استوارند: حتي در کشورهاي بسيار صنعتي شمال اروپا چون انگلستان، هلند، سوئد و دانمارک. ناآرامي هاي اجتماعي آغاز سده ي بيست و يک ميلادي، گرايش آشکار و ناآشکار سرمايه داري به اين نهادهاي ميرنده را - از راه سرمايه گذاري هاي آماجمند دولتي و خصوصي - فزوده است. افزايش شمار بنيادگرايان تندرو يا ميانه رو در اروپا و امريکا، برآيندي است از اين گرايش نوين. بنيادگرايان تندرو، هم چون فاشيست هاي کهنه يا نو و اوباش هاي مزدور يا نامزدور، «نيروي ذخيره» ي سرکوب يا «نيروي توجيه کننده» ي رويکردهاي نادمکراتيک، در ستيز با جنبش کارگري-مردمي در اين گروه کشورها هستند. بدين باريکه بجاست درنگريست که، بخشي از هزينه ي نهادهاي وابسته به بنيادگرايان در کشــــــــــــورهاي صنعتـــــــــي را، ريزه خواران محلي انحصارهاي جهاني (بويژه سعودي هاي عربستان و ولايي هاي ايران) فراهم مي آورند، و بدينگونه نه تنها دلارهاي نفتي آشکار و ناآشـــــــــکار سرمايه گذاري شده ي خويش در اين کشورها را پاس مي دارند، بلکه کمابيش «تباني شده» به «يک درصدي ها» در رويارويي با جنبش فرازمند «نود و نه درصدي ها» در متروپل هاي باختري ياري مي رسانند .
سوم اينکه
بهره گيري از نهادهاي سده هاي ميانه و باورهاي وابسته بدان، بويژه در آن دسته از کشورهاي خاوري برمي جهد که مناسبات سرمايه داري پيشتر و بيشتر روي نماييده است، چون هندوستان و ايران و مصر و ترکيه (با همه ي نشيب و فرازهاي آن). بورژوازي بويژه بازاري کهنه کار و آزموده ي اين کشورها، از امکان هاي بازرگاني-مالي-ربايي خويش و همتايان درون مرزي اش (از آن ميان نهادهاي اقتصادي پرستشگاهي-پادشاهي-پدرشاهي)، و نيز همه ي ابزارهاي قانوني-ناقانوني بهره مي گيرد، تا سرمايه ي سترگ دولتي-ملي انباشته نشود، مالکيت هاي گسترده ي دولتي-تعاوني پديد نيايد، يکان هاي بزرگ و «سودآور» دولتي (و نه يکان هاي «زيان ده» يا در خدمت سرمايه هاي بزرگ) پهنه را بر آنان در بازار دروني تنگ نکند، گلوگاه هاي برجسته ي اقتصادي از آن ميان بازرگاني خارجي و پهنه هاي مالي و بخش هاي سود آور وابسته به موادخام و کاني در چنگ آنان بماند، و ديوانباني يا دولتمندي کاراي و نويني که در خدمت لايه هاي پاييني و مياني شهري-روستايي و سرمايه هاي کوچک توليد کننده باشد، خود ننمايد.   
چهارم اينكه
در كشورهاي بالنده ي (رو به رشد) خاوري ايدئولوژي ويژه و همه گير ناآييني در بيشتر نمونه ها خواست يا توان آن را نداشته است – گذشته از برش هايي چون دهه ي سي خورشيدي در ايران و نيز بازه هايي از تاريخ کنوني کشورهايي چون هند و الجزاير و سوريه و عراق و مصر - كه با شتاب فراوان پهنه را بر ايدئولوژي سنتي-خرافي-مذهبي بربندد. بدين گونه درگيري ديدگاه ها و جهان بيني ها ميان نيروهاي واپسگرا و پيشرو در تاره اي از تاريکي ها وامي ماند و ويرايي (اصلاح) جهان بيني آييني مانند اروپا در پيکره هاي تازه ي خود همانا پروتستانيسم، دئيسم و دگره رخ نمي گشايد. برآيند آن اينكه، ايدئولوژي بورژوازي به سانه ي يك سيستم انديشه ها و روش هاي روشن نه تنها در افريقا و آسيا، بلكه در ژاپن پيشرفته نيز به گونه اي همه سويه نمي آشکارد. بي جا نيست كه نهرو، مهاتما گاندي رهبر جنبش هندوستان را، با مقدسين مسيحيت سده هاي مياني درمي سنجيد. راست اين است كه هيچ يك از آيين هاي خاوري از اسلام تا بودائي و بويژه هندوگري به ويرايي (اصلاح) بنيادي بورژوائي تن نداده اند.
پنجم اينکه
بخش بزرگي از سازمان ها و نهادهاي برخاسته از روشنگران نابنيادگرا، چه انديشه پردازان بورژوايي و چه انقلابي-دمکرات ها و چه چپ ها، در پيوند با بخش بزرگي از توده هاي رنجبر كارگران و دهقانان و پيشه وران و لايه هاي گوناگون توده هاي شهري كه در باورهاي سنتي شناورند و بيشتر ريشه ي روستايي دارند، با دشواري روبرو بوده و هستند. بيجا نيست كه در هندوستان نهرو بزرگترين انديشمند كشورهاي بالنده ي زمان خود، كمتر از گاندي مي توانست با توده ها درپيوندد. در ايران نيز بخش بزرگي از نمايندگان بورژوازي نابنيادگراي بومي و جنبش کارگري چپگرا، در برپايي پيوند با توده ها از توانائي بايسته برخوردار نبوده اند. پاره اي از اين ناکامي ها بازمي گردد به سرکوب و کشتار بي گسست روشنگران و کنشگران کارگري-توده اي از سوي تندروان ديني در درون مرز، و پشتيباني پنهان و ناپنهان اين گونه بنيادگرايان در برون مرز. در پيوند با بورژوازي بومي، بخشي از ناکامي ها و نارسايي ها بازتابي است از چيرگي بازاريان بزرگ بر بخش بزرگتري از اقتصاد، و پيوستگي تاريخي آنان با نهادهاي پرستشگاهي پارينه گرا. 
انگيزه ي ششم
در پيوند بوده و هست با شكل ويژه ي رشد سرمايه داري در كشورهاي خاورزمين. براي پرداختن بدان مي توان نمونه ي كلاسيك هندوستان را درکاويد. در نيمه دوم سده ي نوزدهم ميلادي پس از يك رشته شورش ها، رژيم بريتانيا در برابر دهقانان واپس نشست، دستگاه كهنه ي بازرگاني هندوستان را به خود وابست، و بخشي از سرمايه داران بومي را كه سپس بر فراز سرمايه ي صنعتي هندوستان جاگرفتند، پشتيبان خويش ساخت. اين سياست بازتاب هاي چندي داشت؛ نخست اينكه بازرگانانِ وابسته به سيستم استعماري، بدون اينكه از سياست هاي انگلي خود دست شويند به سرمايه دار صنعتي فراروييدند، دوم اينكه رباخواران و محتكران و بازرگانان با خريد سهام شركت هاي انگليسي و هندي به صورت سهامدار درآمدند، و سوم و بويژه آنكه، زمينداران بدون اينكه پيوند خود را با مناسبات فئودالي-نيمه فئودالي ببُرند، كارفرماي صنعتي شدند. اين فرايند با روندي كه در اروپا به دگرگوني در جهان بيني هاي كهنه و واپس مانده انجاميد، متفاوت بود. در كشورهاي سرمايه داري اروپا فرايند پيکرگيري بورژوازي صنعتي عبارت بود از اينكه بازرگانان، بي واسطه توليد را به پيروي از خود درآورند، و يا، توليد كنندگان به بازرگانان و سرمايه داران فراروييدند. اين راهِ راديكالِ دگرگوني هاي اقتصادي و چيرگي بر اقتصاد چندساختاري بازه ي گذار، دگرديسي سترگ در جهان بيني هاي ديني و پاريني را درمي خواهيد. در هندوستان و نيز در ايران و بسياري از كشورهاي خاور، سرمايه داران با شركت در كار بازرگاني و صنعتي، زميندار بازماندند و از منافع گسترده ي بهره كشي فئودالي-نيمه فئودالي دست نکشيدند. بدين باريکه مي بايست درنگريست که، بزرگترين زمينداران خاور و نيز باختر در آستانه ي پيدايي مناسبات سرمايه داري، بلندپايگان نهادهاي پرستشگاهي يا اشرافيت کاتوزي (روحاني) بودند. با چيرگي مناسبات اقتصادي نوين در اروپا (و نيز چين، در سده ي بيست ميلادي)، بخش چشمگيري از کاتوزيان و همتايان زميندارشان خلع مالکيت شدند. در شمال قاره ي امريکا که از کاتوزيان توانمند فئودال چندان نشاني نبود نيز گسترش پيوستارهاي نوين سرمايه داري شتابي يافت سرسام آور. در هندوستان و ايران و دگرکشورهاي خاوري اما، مالکيت هاي فئودالي پرستشگاهي و ناپرستشگاهي به چالش جدي کشانده نشدند و با «سازشي تاريخي» ميان زميندار-سرمايه داران و بورژوازي بازرگاني-ربايي-مونتاژي، اقتصاد انگلي-استعماري توان گرفت. انگيزه ي بزرگ پرهيز بورژوازي كشورهاي خاور از جمله هندوستان و ايران در پياده سازي اصلاحات ارضي، بر خلاف آنچه در فرانسه پس از انقلاب روي نماييد، همين فرايش ديگرگون اقتصادي و پيدايش دگرسان سرمايه داري بوده وهست.
هفتم اينکه
روند جهاني ليبراليزه کردن اقتصاد در چند دهه ي گذشته بر ساختار اقتصادي-اجتماعي-فرهنگي کشورهاي بالنده تاثير منفي روزافزوني نهاده است. بدين معنا که با خصوصي سازي برجسته ترين بخش هاي اقتصادي و واگذاري آشکار و ناآشکار گلوگاه هاي اقتصادي کشورهاي بالنده (رو به رشد) به شرکت هاي فراملي، توان بورژوازي بومي ناتوليدي، بازار سنتي-ناسنتي، و نهادهاي انگلي اي که ريشه در سده هاي مياني دارند، افزاييده است. فشار همه سويه به آن نيروهاي اجتماعي که در برابر اين سياست هاي استعماري مي ايستند – چه در آسيا و افريقا، و چه در امريکاي لاتين – بالا گرفته و به تنش هاي تندي انجاميده است. بخشي از تنش ها باري، درگيري "بالايي ها" است بر سر سهم. در باختر آسيا، آماج هاي برجسته ي شرکت هاي فراملي عبارت است از چيرگي بر برجسته ترين کانون هاي انرژي-کاني، تحميل اقتصاد تک محصولي، جلوگيري از انقلاب شتابان صنعتي، آنهم بيشتر از راه جاسازي ريزه خواران بنيادگراي بازاري-کاتوزي: شايد بدان روي که سوداگران جهاني-منطقه اي، آلترناتيو چپ ستيز جاسازي شدني و زورمند ديگري که بتواند هم چون گذشته سودشان رساند، تاکنون نيابيده اند.
هشتم اينکه
 دشواري هاي اقتصادي دهه ي هشتاد ميلادي و بحران مالي-ارزي در کشورهاي سوسياليستي که به فروپاشي بازار مشترک اروپاي خاوري انجاميد و در آن شرکت هاي فراملي نفتي و دست پروردگان محلي آنان - چون سعودي هاي عربستان - نقشي ويژه داشتند، برجسته ترين و توانمندترين رقيبان بنيادگرايان در کشورهاي بالنده (رو به رشد)، همانا نيروهاي ملي-دمکرات نابنيادگرا را، از امکان مانور در اقتصاد درون و برون مرزي و انباشت سترگ سرمايه در دست نهادهاي دولتي-تعاوني-خصوصي توليدگرا و آينده ساز بازداريده است. پيامد آن اينکه، دولت هاي ملي (کنسرن ستيز در پهنه ي برون مرزي) و مردمي (سرمايه داري ستير در گستره ي درون مرزي) يا فروپاشانده شدند، و يا دگرگردانده شدند. پيدايي کشورهاي «بريکس» دربرگيرنده ي برزيل، افريقاي جنوبي، هند، چين و روسيه، افزايش شتابان سهم آنان در اقتصاد جهاني، و بالاگيري رقابت پذيري شان با نهادهاي مالي توانمندي چون بانک جهاني و صندوق بين المللي پول، در آستانه ي سده ي بيست و يک ميلادي مي توانست تا «اندازه ي کمي» جاي خالي بازار مشترک اروپاي خاوري در اقتصاد جهاني را پر کند، و بدينگون به بالش و فرايش سترساي (محسوس) نيروهاي ملي-مردمي سکولار در پاره اي از کشورهاي بالنده - بويژه در امريکاي لاتين – بيانجامد، که کمابيش انجاميد. يورش هاي تازه ي شرکت هاي فراملي با آماج چيرگي بر بازارهاي امروز و فرداي جهان، از آن ميان، «جنگ قيمت ها» با کشورهاي «سرکش»، کوششي هايي هستند براي درهم شکاندن هماوردان کنوني و آينده ي اقتصادي در چارسوي سپهر، جلوگرفتن از انباشت سرمايه در دست آنان، و ويژگان، مهار کردن انقلاب علمي-فني-صنعتي در اين دسته کشورها. کاهش «برنامه ريزي شده» و چشمگير بهاي موادخام صادراتي – آنهم در چندين بازه ي زماني - به سود صنايع تبديلي-صادراتي کشورهاي پيشرفته که انقلاب چهارم صنعتي خود را پشت سر مي نهند، شمار چشمگيري از کشورهاي وابسته به مواد خام، از آن ميان سه کشور عضو «بريکس» - برزيل، افريقاي جنوبي، روسيه - را با دشواري هاي بسيار مالي-ارزي روبرو سازيده بود. در اين «جنگ قيمت ها»، بنيادگرايان و نابنيادگرايان ريزه خوار کشورهاي بالنده از راه فروش ارزان مواد خام، از آن ميان، فروش ارزان نفت و فراورده هاي آن در بازارهاي سياه، خواسته و گاه ناخواسته، به ميلياردرهاي بزرگ-سهامدار کنسرن هاي جهاني سود بسيار رساندند.
واپسين انگيزه ها در پيوندند با چند و چون «انباشت آغازين سرمايه» ي وابسته به مواد خام صادراتي، پيدايي «سرمايه و سرمايه داري بازاري-ربايي-صنعتي» استعماري، پديداري «سرمايه و سرمايه داري بوروکراتيک» در کشورهاي بالنده، و نيز جايگاه بورژوازي انگلي در اقتصاد داخلي و بخش-بندي کار جهاني همزمان با فرمانروايي شرکت هاي فراملي بر بازارهاي بين المللي، که آنان را جداگانه ارزيابيده ايم.
اين نوشتار را با سروده ي "سنگاب" مي انجامانيم، که آيينه اي ست بر سوداهاي رنگارنگ "طبقاتي" زمامداران کاتوزي-بازاري خاوري، آنهم براي چنبره بر گنجينه هاي نفتي-گازي-کاني گرانسنگ باختر آسيا: سوداهايي که نه دهه ها، بلکه سده هاست در خاور "بر زمينِ ورز، سرنوشت تلخ" فروبيزيده اند (بيزيدن يا بيختن: الک کردن).

سنگاب، يا سنگابه «ظرفي بزرگ که از سنگ سازند و در حياط تکايا جاي دهند و در آن آب ريزند تا تشنگان از آن آب" نوشند

به تشنگان
چکه چکه
سوداي سرنوشت نوشاندن

خواهندگان، واخواستگان
گام گام
به خرابات تار خراماندن

بر دوش شکستگان، خم شدگان
بار بار
جادوي جهنم آواراندن

خوشه هاي جان به خـــــورها
تکه تکه
بر تبرهاي ترس ساياندن

اين سان بوده و هست
سحر ِ سنگ آبه اي
و نه چشمه اي
که دانه ها و دانش ها
به زهر ظلمات آلوده ست
تا آسمانيان
بر زمينِ ورز
سرنوشت تلخ فروبيزند

چه دريغ
نه به جوي ها جاني
نه به آب ها کامي
نه به دارها بالي

واخواستگان: معترضان، خور: خورشيد، ورز: ورزنده، بارآور، بيزيدن: الک کردن، دار: درخت، نوشاندن و خراماندن و آواراندن و ساياندن برگرفته از نوشيدن و خراميدن و آواريدن و ساييدن

يادداشت: دري يا فارسي يا تاجيکي، زباني ست آسان و رسا – باري آسيب ديده - که بايدش درپردازيد، نوگردانيد، بازآموزيد. براي داده هاي بيشتر بنگريد به کتاب "کارواژها در زبان ما" که پژوهشي تاريخي-دستوري ست، برآييده از کنکاشي ده ساله. براي دانلود کتاب، لينک زير را کارگيريد. خواهشمنديم آن را به دست آموزگاران، دانشجويان، دانش آموزان، دست اندرکاران، دوستداران و دانشکده هاي درون و برون مرز رسانيد
www.b-arman.com

از پيش گفتار کتاب
نخست به رده آراستنِ  دوپايه اي و  سه پايه ايِ (رده آرايي سه پايه اي، بيشتر براي دانش واژه ها) پايواژه هايِ ساده بر بنيانِ ماده ي آينده، و نه گذشته، پرداخته ايم، و سپس  ساختارهايِ گوناگونِ پارين و نوينِ  واژه سازي به کمک پايواژه ها يا مصدرها را کاويده ايم. افزون بر آن، هنجاره ها  و نمونه هايي براي  فشردنوديسيِ پايواژه هايِ آميزده و  مرکب، يا فراروياندنِ  آن ها به پايواژه هاي ساده نيز درانداخته ايم. در بخش دوم کوشيده ايم روش ها و  راهکارهاي  کمابيش  نويني براي واژه سازي بر بنيان پايواژه ها، ويژگان  در پهنه ي دانش واژه ها و دانش نوشتارها، دست رسانيم. در هر دو پاره ي اين  پژوهش، نزديکا همه ي واژه ها  يا  نوواژه ها روشمندانه و با آغازيدن از پايواژه ها يا مصدرهايِ ساده ي پاريني يا کنوني يا ساختگي، رده آراسته  يا  ساخته شده اند. از  آنجا  که  نمايه ها و فهرست ها بويژه بر ارزيابي هايِ  آوريده در بخشِ "يادداشت ها (بيست و شش يادداشت) استوارند ، خواندن آنان را پيش از پرداختن به نمايه ها و  فهرست ها  درخور مي دانيم. نگريستن به پانويس ها  نيز مي تواند در اين زمينه يارمند باشد.
 

سيتاتي از بخش نخست کتاب
در "برهان قاطع" و "حاشيه" يا "مقدمه ي برهان معين" به ديدگاه هايِ چندي پيرامونِ چگونگيِ پيداييِ زبان دري در خاورزمين پرداخته اند. از ميان آن ديدگاه ها، اين نگرش مي تواند با روندهاي اقتصادي-اجتماعي و داده هاي تاريخي برابري بيشتري داشته باشد: "گروهي گويند که در زمان بهمن اسفنديار چون مردم از اطراف عالم به درگاه او مي آمدند و زبان يکديگر را نمي فهميدند، بهمن فرمود تا دانشمندان زبان فارسي را وضع کردند و آن را دري نام نهادند، يعني زباني که در درگاه پادشاهان تکلم کنند ... جماعتي برآنند که وضع اين زبان در زمان جمشيد شده و بعضي ديگر گويند در زمان بهرام  ... دري منسوب است به در به معني دربار، چنانکه ابن مقفع و حمزه و خوارزمي و ديگران تصريح کرده اند  ... لغتِ اهل شهرهاي «مداين» است و کساني که در دربار شاه بودند، بدان سخن مي گفتند. پس اين کلمه منسوب به حاضران دربار است، و از بين لغات اهل مشرق (بلخ، بخارا، بدخشان، مرو)، لغت مردم بلخ بر آن غالب" مي باشد. در واره ي سامانيان، و نه طاهريان و آل بويه، زبان دري ساختارهاي کمابيش پايداري يافت و "از زماني که بخارا پايتخت سامانيان مرکز ادبيات فارسي شد و امراي آل سامان در رواج اين زبان هيچ فرونگذاشتند، بخارا معروفترين مرکز زبان" دري در خاورزمين گرديد.   زبانِ دريِ فراپراکنده در واره ي سامانيان مي تواند ريشه در بازه ي اشکانيان (که از آسياي ميانه برخاستند) و ساسانيان داشته باشد. "بهار" در يکي از نوشته هاي خود به کهن ترين سندهايِ پهلويِ اشکانيِ در دسترس اش اشاره مي کند، و از آن ميان به "دو قباله ملکي" از اورامان کردستان "که يکي از آن" ها را خوانده  مي پردازد، و مي نويسد، اين قباله ها و ديگر سندها و "اوراقِ" کهنِ بازمانده از کتاب ها و آيين ماني، همگي "از خط پهلوي و نوع ديگر (است) که از خط پهلوي گرفته شده ... مطالب آن ها ديني و اخلاقي است و لغات دري که در پهلوي جنوبي ديده نمي شود، در اين اوراق ديده مي شود و با پهلوي جنوبي    بسيار تفاوت دارد و آن اوراق به زباني است که بلاشک پايه ي زبان مردم سمرقند و بخارا، و بنيان زبان قديم مردم خراسان شرقي محسوب مي شود و پايه و اصل زبان دري را نيز بايستي در اين زبان جست و جو کرد".  انگيزه ي گسترشِ زبانِ دري در باختر ايران از واره ي ساماني، از آن ميان، ماندگاريِ نهادهايِ پرستشگاهيِ زرتشتي که به زبان پهلوي بکارِ آموزشِ آييني مي پرداختند، در بخش چشمگيري از فلات ايران بود تا سده ي پنجم و حتي کمابيش تا ميانه ي سده ي ششم هجري. نيمه ي دوم سده ي پنجم و سده ي ششم هجري، واره ي چيرگيِ گاماگامِ تندروانِ ديني و "قدرت فقها"، و نيز درآميزيِ گسترده ي زبان دري با واژه ها و دستورزبان عربي است.
click

رژه زنان پدافند روستايي در کابل - دهه ي هشتاد ميلادي

click

بنا به ارزيابي فردوسي در شاهنامه، پايان بازه ي چيرگي رستم ها بر نهادهاي زمامداري که از ديدگاه تاريخي مي بايست کمابيش همزمان باشد با فروپاشي ويس هاي دودماني و فرارويي دهکده هاي فئودالي، آغـــــــــاز بازه ي ورشکستگي گاماگام دودمان هاي ديواني-دهگاني، و آستانه ي برآيي زمامداري هاي کاتوزي-بازاري در خاورزمين است

از آغاز سده ي بيست ميلادي آرام آرام زمينه هاي اقتصادي-اجتماعي براي پديداري زمامداري هاي ناکاتوزي-نابازاري دادورانه در خاور فراهم گرديد، باري به انگيزه هاي گوناگون بروني و دروني، پديداري اش به فرداي افتاد

تلخ است سرنوشت کابلستاني ها و زاولستاني هاي دادورز در سده ي گذشته

در افغانستان رودابه و رستم هاي کم جوشن را زره دريدند

در ايران مزدک ها و بابک هاي بي جوشن را تير باراندند

اما هم ما مي دانيم

هم آنان نيک مي دانند

که رودابه ها، رستم ها، مزدک ها، بابک ها

هنوز در اين کهن کهسارند

کرانه نماي و گدار گشاي و فردا افراي

نيز مي دانيم

که رستم تباران را

هماره زايشي ست خونبار و دشخوار

بنگريم به چکه هايي از چامه هاي استاد سخن و خرد و داد، فردوسي، در اين راستاي

شه کابلستان گرفت آفرين

چه بر سام و بر زال زر هم چنين

نشست از بر باره ي تيزرو

چو از کوه ير برکشد ماه نو

به کابل رسيدند خندان و شاد

سخن هاي ديرينه کردند ياد

همه شهر زآواي هندي دراي

ز ناليدن بربط و چنگ و ناي

تو گفتي دد و دام رامشگرست

زمانه به آرايشي ديگر است

بدان جشن هر کس که آمد فراز

شد از خواسته يک به يک بي نياز

بخنديد و سيندخت را سام گفت

که رودابه را چند خواهي نهفت

برفتند تا خانه ي زرنگار

کجا اندرو بود خرم بهار

برفتند تا رفت مهراب پيش

ببستند عقدي بر آيين و کيش

بسي بر نيامد برين روزگار

که آزاده سرو اندر آمد به بار

شکم گشت فربه و تن شد گران

شد آن ارغواني رخش زعفران

چنان بد که يک روز ازو رفت هوش

از ايوان دستان برآمد خروش

خروشيد سيدخت و بشخود - خراشيد - روي

بکند آن سيه گيسوي مشک بوي

يکايک به دستان رسيد آگهي

که پژمرده شد برگ سرو سهي

به بالين رودابه شد زال زر

پر از آب رخسار و خسته جگر

همان پر سيمرغش آمد به ياد

بخنديد و سيندخت را مژده داد

هم اندر زمان تيره گون شد هوا

پديد آمد آن مرغ فرمان روا

چنين گفت با زال کين غم چراست

به چشم هژبر اندرون نم چراست

بياور يکي خنجر آبگون

يکي مرد بينا دل پر فسون

بيامد يکي موبدي چرب دست

مر آن ماهرخ را به مي کردد مست

بکافيد - شکافيد - بي رنج پهلوي ماه

بتابيد مر بچه را سر ز راه

چنان بي گزندش برون آوريد

که کس در جهان آن شگفتي نديد

چو از خواب بيدار شد سرو بن

به سيندخت بگشاد لب بر سخن

برَستم بگفتا غم آمد به سر

نهادند رستمش نام پسر

يکي جشن کردند در گلستان

ز زاولستان تا به کابلستان

به زاولستان از کزان تا کران

نشسته به هرجاي رامشگران

نبد کهتر از مهتران بر فرود

نشسته چنانچون بود تار و پود

چو رستم بپيمود بالاي هشت

به سان يکي سرو آزاد گشت

تو گفتي که سام يلستي به جاي

به بالا و ديدار و فرهنگ و راي

سام، پدر زال دستان و پدربزرگ رستم

مهراب و سيندخت کابلستاني، پدر و مادر رودابه همسر زال زاولستاني

سيمرغ، مرغ افسانه اي يا "نام حکيمي که زال در خدمت او کسب کمال" کرد

click
click

جنبش کارگری کشورمان که با یکان های کلیدی و گلوگاه های اقتصادی در پیوند است، می تواند با سوی دهی به خیزش های خیابانی ای که ریشه در نادارترین محله ها دارند، کار بسیار دشوار اما شدنیِ پرچمداری پویش مردمی را گردن گیرد، و استوار بر تجربه ی بالا در "کار سازمانی" و پایبند به"سنن انقلابی" و مرزبند در "گستره ی اقتصادی" (و پیشاپیش آن، پافشاری بر پیاده سازی بی کم و کاستِ اصل چهل و چهار قانون اساسی که نتیجه صد سال نبرد سخت و خونبار "پایینی" هاست)، بازه ی گذار از "خلافت نفتی" را، از درون و نه برون مرز، گردانندگی کند

واگذاری کار "مدیریت گذار" به سوداگران رنگارنگ بنیادگرا یا نابنیادگرا، دیر یا زود، برآیندی نخواهد داشت جز بازخوانی شکست های تلخ صد سال گذشته، همانا ناکامی انقلاب مشروطه، سرکوبی جنبش ملی شدن نفت، کجراهی انقلاب مردمی بهمن. رویکردهای کمابیش خودایستایِ کارگران و رنجبران در بازه ی گذار، به معنای شکل دادن موزاییک سیاسی آینده ی ایران است به سود طبقه ها و لایه های پایین اجتماعی، پیش از پایانِ کار "نظام" ولایی

تاریخ چه می گوید: "در انقلاب بهمن طبقه ی متوسط می توانست موجب نگرانی رژیم شود، ولی ضربه ی نهایی را نمی توانست وارد کند. این بن بست با مداخله ی طبقه ی کارگر صنعتی در نیمه ی دوم سال پنجاه و هفت شکسته" شد

اگر بابکیان سخنگوی "پایینی" ها، از بازخوانی اشتباه های پیش و پس از انقلاب بهمن خودداری کنند، به گمان بسیار هیچ نیروی درون و برون مرزی نخواهد توانست درفش توده های درد و کار و پیکار را به زیر کَشد
click

درباریگری کاتوزی

گزیده ای از یک پژوهش تاریخی، به بهانه ی انتخابات نمایشی در خلافت نفتی ایران

click

فشرده ای از نوشتار: دوسرسو، نویسنده ی فرانسوی سده ی هیجده میلادی درباره  ی "انقلاب" در کشور به کمک ایرانیان خاوری و در ستیز با خلافت صفوی می نویسد: "در مرتبه ی بالا افغان ها هستند، چون بر کشور مسلط گردیده اند. در مرتبه ی دوم ارامنه اند که تعداد آن ها در کشور زیاد است و پراکنده می باشند. (افغان ها فرمانی صادر کرده اند که ارامنه –"بزرگترین بازرگانان آسیا"- می باید اختلافات خود را در برابر یک قاضی ارمنی حل و فصل نمایند و در صورت رجوع به قاضی مسلمان، جریمه ی بزرگی به آن ها تعلق خواهد گرفت. در زمان پادشاهی شاه سلطان حسین، شبانگاه مردم برای دزدی و چپاول ارامنه به جلفا می رفتند و اگر یک فرد ارمنی در دفاع از جان و مال خود کوچکترین زخمی به یک مسلمان وارد می آورد، محکوم به اعدام می شد. ولی پس از سقوط اصفهان، به ارمنیان اجازه داده شد که از جان و مال خود دفاع و دزد شبانه را خود مجازات کنند. این فرمان پس از صادر شدن به خوبی اجرا می شود. دزد یا جنایتکار را به دار می زنند یا بر حسب جرم او، گوش و بینی اش را قطع می کنند. در یک روز هفت نفر دزد مجازات شده اند. این دزدان نه تنها یکی از خانه های جلفا را شبانه غارت کرده بودند، بلکه پدر خانواده را نیز کشته بودند). در مرتبه ی سوم درگزینی ها هستند که افغان ها (با یاری نصرالله "زرتشتی"، سرفرمانده ارتش محمود) برای پر جمعیت تر کردن اصفهان یک گروه صد هزار نفری از آنان را از باختر کشور به اصفهان کوچ داده اند و آن ها همانند افغان ها سنی مذهبند. در مرتبه ی چهارم مولتانی ها یا هندوهای بانیان (یا به گفته ی پاره ای از پژوهشگران، پارسیان هند هستند. آنان را مولتانی می نامند که به نام شهر بزرگی در هند منتسب می شوند و آن شهری است که از دیگر شهرها به قندهار نزدیک تر است (به گمان بسیار از تامین کنندگان مالی ارتش محمود و اشرف. بازرگانان ایرانی بزرگی از تبار علیمردان خان در هند و قندهار و مرزهای خاوری می زیستند) و نخستین هندوهایی که به ایران آمده بودند، از این شهر بودند. این هندوها بازرگانی اصفهان را در دست دارند. آن ها رباخواران بزرگی هستند و تقریبا همه ی امور پولی اصفهان در دست آن هاست. گروه پنجم زردتشتیان اند که دین باستانی ایران را حفظ کرده اند. بزرگتـــــرین دشمـــــن کنـــــونی «ایرانیان اصلی» (منظور شیعیان) همین گروه است. شاه سلیمان آن ها را به زور وادار به گرویدن به اسلام می کرد و سپس شاه سلطان حسین با شدت و زور بیشتر کار پدر را ادامه می داد (شمار زرتشتیان در آغاز زمامداری شاه اسماعیل را نزدیک به یک میلیون تن گمانه می زنند، که با توجه به جمعیت ده میلیونی در آن گاه، چیزی بود در حدود ده درصد از جمعیت ایران. در درازای برش صفوی، و بویژه در پایان کار آنان و با افزایش تندروی های آیینی، شمار آنان به شدت کاهش یافت، تا جایی که در دوره ی قاجار جمعیت آنان به سی و دو هزار تن فروکاهید). این سیاست باعث دشمنی آنان با ایرانیان مسلمان شده است، ولی افغان ها به آن ها آزادی کامل دینی را داده اند. در مرتبه ی ششم یهودی ها هستند. در مرتبه ی هفتم و آخر "ایرانیان اصلی" (شیعیان) می باشند که اکنون با آنان رفتار بندگانه" می شود. دوسرسو نویسنده ی فرانسوی سده ی هیجده میلادی، مانند کروسینسکی و پاره ای از دیگر نویسندگان اروپایی (و شوربختانه دسته ای از پژوهشگران امروزی)، شیعیان را ایرانیان "اصلی" می خوانند، وهواخواهان دیگر آیین ها را "دشمن" ایرانیان
 

درباریگری کاتوزی در آینه ی تاریخ ایران


در هزاره ی گذشته اشرافیت توانمند و مال دار روحانی یا کاتوزی، سه بار بلند خیمه برافراخته است. از پیوند میان لشکریان چادرنشین خاوری-باختری با روحانیان موقوفه دار، اشرافیت روحانی سنی یا «صنف متشرعین و فقها» در سده ی دهم میلادی فرارویید، از همکاری میان لشکریان کوچ نشین آناتولی و صوفیان فئودال شمال، اشرافیت روحانی شیعه در سده های هفده و هیجده میلادی سربرآورد، و از همراهی آشکار و ناآشکار استعمارگران اروپایی-امریکایی و روحانیون موقوفه دار-بازاری، اشرافیت روحانی «ولایی» در پایان سده ی بیست میلادی خود نمود
در این نوشتار نیم-نگاهی انداخته ایم به نوخلافت صفوی. پرداختن به برش صفوی، تنها به معنای کنکاش آکادمیک در دالان های تار تاریخی نیست، بلکه جستاری است اجتماعی-اقتصادی برای برتاباندن ریشه های واپس ماندگی امروزمان، و کوششی برای برون رفت از بن بست های تاریخی مان
در پرده ی پارینه می توان صفویان را به چشم تراژدی عباسیان، و قاجاریان را به چشم کمدی صفویان نگرید. پدیداری ولاییان در پایان سده ی بیست میلادی را باری، می بایست به مثابه ی گامی بلند به سوی تاریک خانه های سده های میانه ارزیابید، و آن را "خواری تاریخی" ای نامید که آیندگان در دفتر خویش درشت خواهند نگاشت، و نسل ما را برای داشتن سهم و بهرا در برآمدن آنان، خواهند نکوهید
این نوشتار، بخش هایی از پژوهش "سه سده ی سرنوشت ساز" (سده های شانزده، هفده و هیجده میلادی یا برش برآمدن و فروفتادن مناسبات نوین سرمایه داری در تاریخ ایران) را دربرمی گیرد. این پاره های برگزیده، کوششی هستند برای یابیدن پاسخ به چرایی و چگونگی فرارویی روحانیون شیعه به بزرگترین فئودال ایران، و نقش آنان در شکست جنبش های ضدفئودالی-بورژوایی باختر آسیا در آستانه ی سده ی هیجده میلادی
پدیداری نهادهای سامانیده و پیچیده ی پرستشگاهی-فئودالی در این برش، همگاه است با آغاز روند واپس ماندگی اجتماعی-اقتصادی ایران و به درازا انجامیدن پروسه ی گذار از مناسبات کهن فئودالی به پیوندارهای نوین سرمایه داری. به دگرگفت، در پایان سده ی هفده و آغاز سده ی هیجده میلادی بود که یکی از بزرگترین راهبندها در گدار شکوفایی فرهنگی و اجتماعی-اقتصادی ایران آفریده شد: "هیولایی خرافی" با توان بالای اقتصادی و نیروی چشمگیر آشکارو ناآشکار سازمانی
این "هیولای خرافی" دستادست نیروهای گوناگون بازدارنده ی درون و برون مرزی، در پنج سده ی گذشته در برابر بیشتر نوزایی ها و نوسازی های بایای اجتماعی، قلدرمنشانه و گستاخانه بالا برافراخته است
حساب این اشراف روحانی یا مهتران کاتوزی، از توده ی شیعیان ایران که بخش کوچکی بوده و هستند از ساکنان فلات بزرگ ایران، و نیز جنبش های فئودال-ستیز آنان، جداست. نگارنده در این زمینه دیدگاه" بارتولد" که شیعه گری را در همه ی "اشکال و صور" آن پوشش "عقیدتی" شورش های روستائی بخش هایی از ایران در برش چیرگی عرب ها می خواند، درست می داند. این پدیده با جنبش های اروپای باختری نیز همخوانی هایی داشت. خیزش های دهقانی و پادفئودالی (ضدفئودالی) در ایران مانند اروپا، بسته به هنگامه، گاه رنگ عرفان، گاه نمای بی دینی، گاه رویه ی آیینی به خود می گرفتند و در برش هایی از تاریخ به نبرد جنگجویانه فرامی روییدند
بی چیزان روستایی و شهری شیعه ی ایران، نه تنها در کوران پیکار با خلافت عباسی به سندباد نیشابوری که آشکارا باورهای زرتشتی داشت، پیوستند، بلکه خیزش بزرگ "خرم دینان" را که از "خلافت و مبدا آن متنفر بودند" (برگرفته از "یاکوبوسکی") نیز پشت داشتند، و شماری از آنان به آیین بابکیان گرویدند. در برش فروریزی خلافت صفوی نیز، چون برش کنونی فروپاشی "نظام" ولایی، حتی در اصفهان که ملاباشی ها و صدرها و شیخ الاسلام ها سال ها در آن سرمایه گذارده بودند، گروهی از ایرانیان اصلاح ها و ویرایی های آیینی محمود را پشتیبان شدند و شماری به آیین های پیشین خویش بازگشتند. بیهوده نیست که "فریزر" درباره ی سپاهیان نادر که بخش چشمگیری از آنان روستاییان تهی دست بودند، یادآور می شود که در کوران تاوانگیری و مصادره ی دارایی های موقوفه داران شیعه با "رقبات نادری"، اعتراض ها و واخواست های ملاها "فقط با پوزخند جنگجویان نادر" روبرو می شد
 

چهارمین برش تاریخی
در پایان سده ی پانزده میلادی، باختر آسیا زیر نفوذ روزافزون زمینداران و بازرگانان بزرگ، و در آستان پایان دادن به عصر ملوک الطوایفی و برپایی دیوان سالاری نوین جای داشت. کوشش برای پایه گذاری زمامداری متمرکز را تیموری ها، و در پی آنان، قراقویونلو ها و آق قویونلوها آغازیدند، ولی نیانجاماندند. این کار در آغاز سده ی شانزده میلادی، بویژه با همکاری میان زمینداران و بازرگانان شمال و کوچ نشینان قزلباش، در بخشی از فلات بزرگ ایران پی گرفته شد و به بنیان گذاری دودمان صفوی انجامید. شالوده ی ایدئولوژیک دولت متمرکز و نوین فئودالی، بر آیین شیعه ی دوازده امامی استوار بود، و از پاره ای جهات روبنای خلفای عباسی را بازمی خواند. کامیابی این دولت بیش از دیوان سالاری قراقویونلو ها و آق قویونلوها و دگره بود. روی کار آمدن دولت صفوی آغاز برشی بود تازه در تاریخ ایران، که نگارنده آن را چهارمین برش در تاریخ چند هزار ساله ی فلات ایران ارزیابی می کند. بازتاب های این جنبش فئودالی-بازرگانی هنوز درنگریستنی است
پژوهش کنونی کنکاشی است اجتماعی-اقتصادی در این سده های پر افت و خیز و پر پیامد. پیرامون دگردیسی های این برش تاریخی ارزیابی های زیادی انجام گرفته، که در آن از چشم اندازهای گوناگون به رویدادهای سده های شانزده وهفده و هیجده میلادی نگریسته شده است. در این پژوهش ها اما، یا به مسائل اجتماعی-اقتصادی پرداخته نشده، و یا این گونه مسائل تنها به صورت کناری مورد توجه قرار گرفته اند. از میان پژوهشگران ارزنده ای که بدین برش پرداخته اند، می توان به مینورسکی و پتروشفسکی، و از نگاه ویژه، به براون اشاره نمود. نویسندگانِ پس از این پژوهشگران یا کمابیش از آنان مایه گرفته و ارزیابی های آن ها را دامنه و ژرفا داده اند، و یا اگر در پهنه های اجتماعی-اقتصادی جستار نموده اند، نه کل، بلکه جزء را با دقت ویژه و موشکافانه ای در نمونه های مشخص به ارزیابی سپرده اند. در هیچ یک از ارزیابی های در دسترس، انگیزه های اجتماعی اقتصادی که به پیدایش گام به گام دیوان-آیین سالاری صفویان انجامید، و تمایز آشکار اقتصادی (پیدایش خالصجات گسترده ی شاهی-دیوانی و یکان های اقتصادی کمابیش توانمند مرکزی-ولایتی) را میان ایرانیان و دو همسایه ی بزرگ، عثمانیان آناتولی در باختر و مغولان هند در خاور، پدید آورد، موشکافی نشده است. پتروشفسکی که بیش از دیگر پژوهشگران به مسائل اجتماعی-اقتصادی این برش پرداخته، و نکات کلی ولی ارزنده ای را برجسته نموده، در این زمینه به درستی می نویسد؛ "(در سده ی هفدهم میلادی، همانا صد سال پس از روی کار آمدن قزلباشان صفوی) زمام امور سیاست در دولت صفوی از دست بزرگان نظامی چادرنشین بدر رفت و به دست ماموران کشوری ایرانی که به روحانیون و تجار بزرگ متکی بودند، افتاد. محققان هنوز علل این تبدیل و تغییر را کشف نکرده اند، زیرا بر روی هم تاریخ اقتصاد ایران چنانکه باید و شاید مورد مطالعه قرار نگرفته" است
برای پاسخ به این دسته پرسش ها در سده های شانزده و هفده میلادی، و دستیابی به انگیزه های دگردیسی های سده ی هیجده و نوزده میلادی، و بویژه، روشن نمودن ریشه های اجتماعی-اقتصادی واپس ماندگی باختر آسیا و ایران، نگارنده نه تنها از سرچشمه های دست اول و دوم آن برش (که در مورد پاره ای از آنان، ادوارد براون به درستی می نویسد؛ "به زحمت می توان یک موضوع عمومی گران بهایی از آن ها استخراج کرد و فقط پس از رنج فراوان و صبر بی پایان می توانیم نکاتی از آن ها بیرون بیاوریم که نور ضعیفی بر اوضاع و مسائل مذهبی و سیاسی و اجتماعی بیافکند") بهره گرفته، بلکه از پژوهش های پایه ای و کناری داخلی، و نیز خارجی تا حد مقدور استفاده کرده است
 

نخستین انقلاب بورژوایی ایران
بر پایه ی پژوهش کنونی، ایران از سده ی هفده میلادی، و پس از صد سال کشاکش میان کوچندگان و آرمندگان، و علیرغم حضور مناسبات فئودالی در جای جای کشور، بویژه در مراکز شهری بزرگی چون اصفهان و شیراز و کرمان و یزد، وارد مناسبات بورژوایی با وزن سنگین سرمایه داری بازرگانی-مالی شد که برآیندهای آن، از جمله عبارت بودند از افزایش تولیدات کالایی، رشد روابط پولی، افزایش داد و ستدهای داخلی و خارجی، و گسترش مالکیت های نوین کشاورزی. متاثر از این مناسبات اقتصادی، انباشت انبوه سرمایه در دست لایه های نوین بورژوایی (یا بورژوا-زمیندارها)، آرام آرام زمینه را برای به تبعیت در آوردن دستگاه دیوانی-شاهی مرکزی، و از گدار آن، به تبعیت در آوردن دیوان خانه های نوین ایالتی یا "ایالات خاصه"، در پایان سده ی هفده و آغاز سده هیجده میلادی، از سوی آنان فراهم ساخت
خیزش خاوران یا جنبش قندهاری ها به رهبری محمود، که هم از پشتیبانی آشکار و نهان "بزرگترین بازرگانان آسیا" و ایران (و از آن میان ارمنی ها)، هم از حمایت گروهی از بازرگانان و کارگاه داران کرمان و یزد (و از آن میان زرتشتی ها)، و هم از جانبداری صرافان ایران و هند (و از آن میان پارسیان هند) برخوردار بود، در حقیقت امر انقلابی بود بورژوایی بر علیه سه لایه ی توانمند فئودال ایران؛ نخست، اشرافیت درباری یا خواجه ها و امیرها، دوم، اشرافیت روحانی یا ملاباشی ها و کشیش ها، و سوم، خان های توانمند کوچنده و آرمنده ی محلی. این انقلاب بورژوایی که پس از انقلاب هلند و انگلستان، و پیش از انقلاب فرانسه با "نمایی خاوری" (نه تنها در گذشته، بلکه امروز نیز بر دگردیسی های اقتصادی، و از آن میان بر سیاست های  "نولیبرالی" جامه ای "خاوری-اسلامی" پوشانده اند) رخ نمود، در مراحل نخستین اش از پشتیبانی تهی دستان شهری و روستایی برخوردار شد و کمابیش خصلتی دمکراتیک به خود گرفت، و بدین گونه، نه تنها تمایلات ضدفئودالی، بلکه گرایش های ضدسرمایه داری از خود بروز داد و "راسپوتین" های خود را به پهنه ی سیاسی آورد. اگر "ایوان مخوف" ایران یا شاه صفی به اشرافیت فئودال کوچ نشین ایران ضربه ای تاریخی وارد کرد و در کوران کشتارهایش به گفته ی شاردن "طبقه ای موقتا نابود شد"، راسپوتین سده ی هیجده ایران یا "ملازعفران" مغز متفکر دربار محمود و اشرف با پشتیبانی بازرگانان و صرافان و کارگاه داران قندهار و جلفای اصفهان و کرمان و یزد، اشرافیت درباری-روحانی را به خاک و خون کشید و "رقبات" (یا دفتر دارایی های فئودالی ملایان و خواجگان) را که "در چهل ستون بود به زاینده رود افکند" و آنان را خلع سلاح اقتصادی نمود
انقلاب ضدفئودالی-بورژوایی ایران، چون انقلاب فرانسه، از یک سو، با دشمنان درونی یا اشرافیت روحانی و غیرروحانی فئودالی، و از دیگرسو، با دشمن توانمند بیرونی یا اشرافیت فئودالی عثمانی در جنگ بود. در کوران این نبرد که همه ی باختر آسیا را زیر تاثیر خود گرفته بود، "دولت موقت نخستین" یا دولت "انقلابی" محمود، جای خود را به "دولت موقت دومین" یا دولت بورژوا-فئودال و "محافظه کار" اشرف سپرد، و از درون "دولت موقت دوم"، دولت بورژوا-فئودال نادر (یا به گفته ی درست کرزن، "ناپلئون خاور") با وظایفی کمابیش همسان با "نابغه ی جنگی اروپا" و با "نمایی خاوری"، و با وجه سنگین سرمایه داری دولتی و استوار بر خالصجات گسترده ی دیوانی و انحصار دولتی بازرگانی خارجی، پا به پهنه ی زندگی نهاد
 

رویکردهای ناپلئون خاور
یکی از برجسته ترین رویکردهای نادر "سیاست ارضی او بود که هدفش تحکیم حکومت مرکزی و سرکوبی تجزیه طلبی فئودالی بود. به طور کلی او مقدار زمین های دولتی و زمین های خاصه را توسعه داد و سبب تضعیف موقعیت سیاسی و اقتصادی فئودال های مستقل (و از آن میان زمینداران روحانی) گردید. بسیاری از نمایندگان بوروکراسی کشوری، اقدامات حکومت شاه را از قبیل کوشش برای تحدید نفوذ اشراف نظامی-فئودالی برخی قبایل و سیاست توسعه و تحکیم زمینداری دولتی تایید می نمودند. انباشتن دستگاه رهبری از تعداد زیادی کارمند و بازسازی سازمان پیچیده و عظیم حکومت مرکزی و محلی، که در زمان صفویان انجام پذیرفت، به نفع بوروکراسی تمام شد. این سازمان در زمان نادر نه تنها به علت افزوده شدن ایالات مفتوحه بدین امپراتوری صدپارچه، بلکه در نتیجه ی افزایش زمین های دولتی، باز هم پیچیده تر" شد
نادر می رفت تا با "شمشیری آخته" وظیفه ای "تاریخی" را به انجام رساند و فلات بزرگ ایران را از نفوذ بزرگترین زمینداران فئودال، و در گام نخست، اشرافیت زمیندار شیعه رها سازد. وی راهی پر سنگلاخ را برای پیدایی مناسبات نوین سرمایه داری با "نمایی خاوری" و با وزن سنگین بوروکراسی دیوانی هموار می ساخت. در پهنه ی برون مرزی نادر برای بازگشایی و شکوفایی راه های زمینی بازرگانی به هند و چین و عثمانی از یک سو (وی پس از گشودن راه های بازرگانی ایران به هند، در تدارک گشودن راه های بازرگانی زمینی ایران تا مدیترانه، و نیز آسیای مرکزی تا چین بود)، و چیرگی بر راه های بازرگانی آبی جنوب و شمال ایران خیز برداشته بود. این رویکردها از پشتیباتی بخشی از بورژوازی بازرگانی-مالی-تولیدی و بویژه دیوان سالاران ایرانی برخوردار بود. هر دو فراز اقتصادی-سیاسی-نظامی پنج سده ی گذشته در راه رشد سرمایه داری، همانا برش شاه عباس و دوره ی نادرشاه، بر سازمان پیچیده ی اداری و خالصه های گسترده ی دیوانی و انحصار دولتی برجسته ترین بخش های بازرگانی برون مرزی استوار بوده اند. اصل چهل و چهار قانون اساسی، در حقیقت از درون این آزمون های تاریخی چند سده ای بیرون زده است. در تاریح سرمایه داری معاصر ایران، از دیدگاه اقتصادی-اجتماعی می توان رضا شاه را تراژدی نادرشاه، و محمدرضاشاه (پس از افزایش بهای نفت در دهه ی پنجاه خورشیدی) را کمدی رضاشاه ارزیابی کرد. "پینوشه ی ریشدار" پس از کودتای ناآشکار هشتاد و چهار به کمک "رهبر"، و بویژه بعد از کودتای آشکار سال هشتاد و هشت، لنگان لنگان در گدار اقتصادی پهلوی دوم گام برمی داشت
بر پایه ی پژوهش کنونی، پایان کار دولت نادر را می توان در حقیقت به معنی شکست نهایی انقلاب بورژوایی در ایران و باختر آسیا در سده ی هیجده میلادی، و چیرگی دوباره ی اشرافیت روحانی و غیرروحانی فئودالی بر نهادهای روبنایی ارزیابی کرد. پس از صد سال کشاکش خونین در سده ی هیجده میلادی، به گفته ی ژرف "ر.ی. پری"، قاجارها یا "آخرین قزلباش ها میراث سلطنت مستبدانه صفویه را تحت نامی جدید احیا کردند"، و در برابر نخستین انقلاب بورژوایی ایران و باختر آسیا، راهبندی تاریخی آفریدند. شالوده ی این دودمان نوین که بر این خاک به چشم "ملکی استیجاری" فرمان می راند، بویژه استوار بود بر دو فئودال بسیار توانمند فلات ایران؛ اشرافیت کوچنده و آرمنده ی زمیندار، و اشرافیت روحانی فئودال. پروسه ای که در پایان برش صفوی و با "منصب فروشی ها" و دادن امتیازهای اقتصادی-سیاسی به بازرگانان و صرافان در پایان سده ی هفده میلادی آغازید و به "خیزش خاوران" انجامید، در ابعادی گسترده تر و در شرایط منطقه ای و جهانی نامساعدتر، با دویست سال تاخیر در پایان سده نوزده ی میلادی دوباره برتابید و انقلاب مشروطه را آفرید
 

واپسین قزلباش ها و ولایی ها در یک گدار گام نهادند
در "پاره ای" از زمینه ها، انقلاب مشروطه از "خیزش خاوران" ناتوان تر و واپس مانده تر بود. برای آشنایی با گوشه هایی از این واپسگرایی ها، در پایان این نوشتار، از کتاب دوسرسو که از نوشته های کروسینسکی کشیش لهستانی و گزارش روزنامه های وقت اروپایی مایه گرفته، و در برش زمامداری اشرف و پیش از برآمدن نادر، نگاشته شده، به رده بندی طبقاتی یا سیاسی-آیینی دولت بورژوا-فئودال اشرف نگاهی می اندازیم. این رده بندی بازتابی بود از خواست های اقتصادی-سیاسی-فرهنگی بخش چشمگیری از بورژوا-زمینداران و ساکنان فلات گسترده و چند آیینی-تیره ای ساکن ایرانشهر
شوربختانه اشرافیت نخستین و واپسینِ قزلباش (صفوی ها و قاجارها) دست در دست اشرافیت روحانی شیعه، و برای پاسداری از منافع اقتصادی خویش، این خواست های تاریخی را نادیده گرفتند، و عملا زمینه را برای به بند کشیدن نیروهای تولیدی از یک سو، و جدایی قفقاز و بخش های بزرگی از خاور و باختر از دگرسو، و نیز فروپاشی گام به گام "استان های همبسته ی باختر آسیا" فراهم ساختند
ولایی ها در پایان سده بیست میلادی کمابیش در گدار "آخرین قزلباشان" (قاجارها)، گام برداشتند، با این تفاوت که در سده های شانزده تا نوزده میلادی (نزدیک به چهـــــارصــــد ســــال)، ائتلاف میان "سادات" (یا اشرافیت روحانی) و "قزلباشان" هسته ی مرکزی زمامداری فئودالی را تشکیل داد و ایران را دچار ایستی تاریخی نمود، و در پایان سده ی بیست و آغاز سده ی بیست و یک میلادی، ائتلاف ناآشکار و آشکار میان "سادات" و "استعمارگران" شالوده ی مناسبات بازرگانی-وارداتی سرمایه داری را زیر پوشش ایدئولوژی های سده ی میانه استوار ساخت و کشورمان را برای چند دهه به سراشیبی تاریخی انداخت. در صورت اجرای خواست های ملی-مکراتیک مردم مان و عدم چیرگی "اشرافیت روحانی" و همدستان و همداستانان آنان بر انقلاب بهمن، به گمان بسیار کشور ما  می توانست به یکی از قدرت های اقتصادی جهانی فرارویید
برای آگاهی بیشتر از همسانی های ولایی ها و صفوی ها، و نیز نشیب و فرازهای ایران در این "سه سده ی سرنوشت ساز"، برگرفته از اسنـــــاد تاریخـــــی، نمایی از رده بندی های آیینی-اداری در سه برش صفوی و افغان و افشار را با پاره ای افزوده ها، در زیر به نمایش درآورده ایم. این رده بندی ها نمایی هستند از لایه بندی های اقتصادی-اجتماعی در نهادهای زمامداری
بدان آرزوی که در خیزشِ های در پیش بر خلاف سده ی هیجده میلادی، نه "دولت های موقت"، بلکه "دولت های پایدار و دمکرات و دادخواه" و رها از هر گونه وابستگی آیینی، پا به پهنه ی تاریخ نوین ایران و باختر آسیا نهند. برای دستیابی بدان، «خیزش اندیشه ها» که پیش درآمدی است برای «خیزش های بلند تاریخی»، گریزناپذیر است. آری، می بایست در این بازه ها، کار فرهنگی را هزار چندان نمود
 

نگاهی به سازمان اداری-آیینی نوخلافت صفوی
جایگاه نخست، ملاباشی: "مشارالیه سرکرده ی تمام ملاها و در ازمنه ی سابقه ی سلاطین صفویه، ملاباشی گری منصب معینی نبود، بلکه افضل فضلای هر عصری در معنی ملاباشی، در مجلس پادشاهان نزدیک به مسند، مکان معینی داشته، احدی از فضلا و سادات، نزدیک تر از ایشان در خدمت پادشاهان نمی نشستند. .... (در اواخر زمان شاه سلطان حسین) ملا محمد حسین نامی ملاباشی شده، و به غیر از تدریس مدرسه ی مذکور (مدرسه ی چهار باغ اصفهان) به سایر اموری که ملاباشیان آن را مرتکب بودند، قیــــــــــــــــام و اقدام" داشت
جایگاه دوم، شغل صدرات خاصه و عامه: "مجملا لازمه ی منصب صدارت، تعیین حکام شرع و مباشرین اوقاف تفویضی و ریش سفیدی جمیع سادات و علما و مدرسان و شیخ الاسلامان و پیش نمازان و قضات و متولیان و حفاظ و سایر خدمه ی مزارات و مدارس و مساجد و بقاع الخیر و وزرای اوقاف و نظار و مستوفیان و سایر عمله ی سرکار موقوفات و محرران و غسالان و حفاران" با اوست
جایگاه سوم، شغل قاضی دارالسلطنه ی اصفهان: (برای) "دعاویه شرعیه مردم، موافق قانون" شریعت
جایگاه چهارم، شغل شیخ الاسلام دارالسلطنه اصفهان: (برای) "دعواهای شرعی و امر به معروف و نهی از منکرات ... و طلاق و ضبط مال غایب" و یتیم
جایگاه پنجم، شغل قاضی عسکر: (در آغاز و میانه ی برش صفوی) رسیدگی " به حکم شرعی عساکر ... در اواخر زمان سلاطین صفوی منحصر به آن شد که عساکر نصرت مآثر سواد ارقام تنخواه مواجب خود را که به ممالک می فرستادند، به مهر قاشی عسکر" می رساندند
 

نگاهی به رده بندی آیییی و اجتماعی-اقتصادی در "دولت موقت" اشرف
برگرفته از دوسرسو، نویسنده ی فرانسوی سده ی هیجده میلادی: "در مرتبه ی بالا افغان ها هستند، چون بر کشور مسلط گردیده اند. در مرتبه ی دوم ارامنه اند که تعداد آن ها در کشور زیاد است و پراکنده می باشند. (افغان ها فرمانی صادر کرده اند که ارامنه –"بزرگترین بازرگانان آسیا"- می باید اختلافات خود را در برابر یک قاضی ارمنی حل و فصل نمایند و در صورت رجوع به قاضی مسلمان، جریمه ی بزرگی به آن ها تعلق خواهد گرفت. در زمان پادشاهی شاه سلطان حسین، شبانگاه مردم برای دزدی و چپاول ارامنه به جلفا می رفتند و اگر یک فرد ارمنی در دفاع از جان و مال خود کوچکترین زخمی به یک مسلمان وارد می آورد، محکوم به اعدام می شد. ولی پس از سقوط اصفهان، به ارمنیان اجازه داده شد که از جان و مال خود دفاع و دزد شبانه را خود مجازات کنند. این فرمان پس از صادر شدن به خوبی اجرا می شود. دزد یا جنایتکار را به دار می زنند یا بر حسب جرم او، گوش و بینی اش را قطع می کنند. در یک روز هفت نفر دزد مجازات شده اند. این دزدان نه تنها یکی از خانه های جلفا را شبانه غارت کرده بودند، بلکه پدر خانواده را نیز کشته بودند). در مرتبه ی سوم درگزینی ها هستند که افغان ها (با یاری نصرالله "زرتشتی"، سرفرمانده ارتش محمود) برای پر جمعیت تر کردن اصفهان یک گروه صد هزار نفری از آنان را از باختر کشور به اصفهان کوچ داده اند و آن ها همانند افغان ها سنی مذهبند. در مرتبه ی چهارم مولتانی ها یا هندوهای بانیان (یا به گفته ی پاره ای از پژوهشگران، پارسیان هند هستند. آنان را مولتانی می نامند که به نام شهر بزرگی در هند منتسب می شوند و آن شهری است که از دیگر شهرها به قندهار نزدیک تر است (به گمان بسیار از تامین کنندگان مالی ارتش محمود و اشرف. بازرگانان ایرانی بزرگی از تبار علیمردان خان در هند و قندهار و مرزهای خاوری می زیستند) و نخستین هندوهایی که به ایران آمده بودند، از این شهر بودند. این هندوها بازرگانی اصفهان را در دست دارند. آن ها رباخواران بزرگی هستند و تقریبا همه ی امور پولی اصفهان در دست آن هاست. گروه پنجم زردتشتیان اند که دین باستانی ایران را حفظ کرده اند. بزرگترین دشمن کنونی «ایرانیان اصلی» (منظور شیعیان) همین گروه است. شاه سلیمان آن ها را به زور وادار به گرویدن به اسلام می کرد و سپس شاه سلطان حسین با شدت و زور بیشتر کار پدر را ادامه می داد (شمار زرتشتیان در آغاز برش صفوی و در آغاز زمامداری شاه اسماعیل را نزدیک به یک میلیون تن گمانه می زنند، که با توجه به جمعیت ده میلیونی در آن گاه، چیزی بود در حدود ده درصد از جمعیت ایران. در درازای برش صفوی، و بویژه در پایان کار آنان و با افزایش تندروی های آیینی، شمار آنان به شدت کاهش یافت، تا جایی که در دوره ی قاجار جمعیت آنان به سی و دو هزار تن فروکاهید). این سیاست باعث دشمنی آنان با ایرانیان مسلمان شده است، ولی افغان ها به آن ها آزادی کامل دینی را داده اند. در مرتبه ی ششم یهودی ها هستند. در مرتبه ی هفتم و آخر "ایرانیان اصلی" (شیعیان) می باشند که اکتانون با آنان رفر بندگانه" می شود
 

نگاهی به اصلاحات آیینی نادر
اصلاحات آیینی، از اصـــــــــل سنـــــــد شورای قوریلتای مغان: "اهالی ایران آن چه در این مدت به روزگار خود دیده، «از گل بوستان دولت صفویه» بود که در عهد ایشان آتش فتنه و نقاضت افروخته گشته، همگی اطراف را به دشمن، و ما را به دست انواع بلایا و محن داده، از عهده ی ضبط و محافظت ما برنیامدند  ... همگی ... شرط و اقرار و اعتراف کردیم که نسلا بعد نسل (آیین) مبدعه ی صفویه را متروک ... (و آیین) حنیف جعفری که همیشه ... متبوع امت احدی بوده معمول، ... (و) از سلسله ی صفویه ذکورا و اناثا احدی را تابع و مطیع نشویم و در هر ملک و شهر که باشند، ایشان را اعانت و متابعت نکنیم و از هر یک کمترینان که نسلا بعد نسل خلاف عهد و قول ظاهر شود، مردود درگاه الهی و مستحق سخط و غضب حضرت رسالت پناهی بوده، خون ما هدر و غرض و نفس ما مستوجب عقوبت و خطر باشد". بخشی از این سند از میان رفته و خواندنی نیست
اصلاحات آیینی: "در قوریلتای مغان، نادر قلی خان به اشراف شرکت کننده در این شورا اعلام نمود که شاه شدن او سه شرط دارد. طبق دو شرط اول، می بایست سلطنت برای فرزندان نادر موروثی باشد و فئودال ها نیز از ادعای شاهزادگان صفوی نسبت به تاج و تخت حمایت نکنند. شرط سوم نادر این بود که شیعیان تحت تابعیت او از مذهب شیعه دست بردارند ... در شرط سوم او گفته شده بود که علت جنگ های خونین بین مسلمانان، به خصوص بین ایران و ترکیه (عثمانی) نفاق های مذهبی است. نادر پیشنهاد کرد که برای اجتناب از نزاع ها و خونریزی های بعدی، شیعیان تبعه ی او از «لعنت کردن» که به وسیله ی شاه اسماعیل اول صفوی مقرر شده بود، ممانعت کنند و هواخواه امام جعفر صادق شوند. «دستور شاه درباره ی اتحاد هر دو فرقه سنی و شیعه که وجودشان بین فارس و ترک تخم نفاق افکنده بود» منتشر شد. در دستور یاد شده، آمده بود که هر کس از اجرای این قانون کوتاهی کند، باید منتظر «بی مهری شاه» باشد ... نادر در قوریلتای مغان از زیردستان خود خواسته «که در تمام دولت از جشنی که به خاطر مرتضی علی گرفته می شد چشم بپوشند و دین ترکیه را لعنت» نکنند". نادرشاه در بیست و پنج مه هزار و هفتصد و چهل اسقف ارمنی، اسقف کاتولیک ملاوخاخام را پیش خود می خواند و به آن ها دستور می دهد که انجیل حواریون و تلمود را ترجمه کنند. (نادر می گوید) قادر متعال به او عظمت، قدرت و شهرت داده و در «قلب ما بینش به وجود آورده که اختلاف بین این همه آیین ها را ببینیم، از میان آن ها انتخاب کنیم و ایمان نوی بسازیم که هم خدا از آن خشنود شود و هم برای ما وسیله ی نجاتی باشد. برای همین است که این قدر در جهان آیین های مختلف وجود دارد، آیین هایی که یکی دیگری را لغو می کند و هر یکی فقط خودش را ارزشمند می داند. این آیین ها یکی نیستند، در صورتی که خدا یکی است و آیین هم باید یکی باشد». نادر در حالی که به ترجمه ی تورات-انجیل و قران گوش می داد، گاه گاه
به پیغمبران یهود و محمد و علی" می خندد



یادداشت ها

یکم: عبدی بیگ شیرازی در تکلمه الاخبار که در برش تهماسب نگاشته شده، به بخشی از واقعیت – بازسازی خلافت عباسی به نام خلافت صفوی - نگریسته است، آنگاه که می نویسد؛ "و این خبر حق است. چه همچنان که بنی عباس را ملک به آسانی به وسیله ی ابومسلم مروزی روزی شد، و به سعی ترکان سلجوقی و دیالمه و جهد سلطان محمود غزنوی فرمانروای سند و هند و غیر ایشان زوال ملک بنی عباس صورت نبست، و عاقبه الامر به تسلط هلاکوخان ترک به اهتمام ابن العلقمی وزیر مستعصم عباسی و دیگر اعیان دولت عباسیان زایل شد، و بعد از آن ظفر از سلسله ی هلاکویه، به هیچکس از عترت امیرالمومنین منتقل نگشت، الا به سلسه صفویه که شاه جنت مکان (اسماعیل نخستین) جهان را مسخر" کرد

دوم: نویسنده ی این نوشتار تاریخ ایران را، برخلاف ارزیابی بیشتر پژوهشگرانِ درون و برون مرزی، به چهار برش بخش نموده و در کتاب "در بستر تاریخ ایران" شکافته است (تاریخ نگاران، تاریخ ایران را اغلب به پیش و پس از اسلام تقسیم کرده اند): بخش نخست، برش ایلامی تا روی کار آمدن مادها، بخش دوم، برش شاهنشاهی ها تا فرارسیدن عرب ها، بخش سوم، برش کوچ نشینان تا روی کار آمدن صفوی ها. برش چهارم از خلافت صفوی آغازیده و تا "نطام" ولایی دنبالیده است. از دیدگاه نگارنده این برش پانصد ساله رو به پایان است، و در حقیقت ایران در آستان پنجمین برش تاریخی اش ایستاده است

سوم: از میان پژوهشگرانی خارجی که بیشتر به سده های شانزده و هفده میلادی پرداخته اند، می توان به سیوری اشاره کرد، ودر میان کاوشگرانی که به پایان برش صفوی و دگردیسی های سده ی هیجده میلادی نگریسته اند، می شود لاکهارت را برجسته نمود. ارزیابی های هر دو نویسنده پیرامون انگیزه های فراز و فرود صفویان، به دیدگاه های مینورسکی همسانی های شگفت انگیزی دارند. بیشتر نویسندگان ایرانی نیز همین ارزیابی ها را پایه ی موشکافی های خود قرار داده اند

چهارم: انقلاب های ملی-دمکراتیک و بورژوایی ایران در سده بیست میلادی، همانا انقلاب مشروطه و انقلاب بهمن، نیز "نمایی خاوری" (و کمابیش سنتی) داشتند. تنها خیزشی که چندان رنگ و بوی "خاوری" نداشت، بلکه پوسته ای جهانی و مدرن (برگرفته از رنسانس اروپا) به خود گرفت و با کارشکنی سنت گرایان روحانی و درباری، و نیز پشتیبانی سازمان "سیا"، به شکست انجامید، جنبش ملی شدن نفت بود به رهبری محمد مصدق پس از جنگ جهانی دوم

پنجم: رده بندی های آیینی بازتابی بودند از جایگاه اجتماعی-اقتصادی لایه های گوناگون در بالای هرم زمامداری. جای گرفتن "شغل ملاباشی گری و اهالی شرع" در فصل اول از باب نخست تذکره الملوک، و پیش از امرا غیردولتخانه و دولتخانه و "درگاه جهان پناه شاهی"، بدان روی بود که در پایان سده ی هفده و آغاز سده ی هیجده میلادی روحانیون شیعه بزرگترین زمینداران فلات ایران بودند و "ارباب مناصب" را در دربار فئودالی صفوی کمابیش زیر کنترل داشتند. تذکره که در برش افغان ها نگاشته شده، بیشتر برش سلطان حسین یا ملاحسین را بازمی گوید

ششم: لاکهارت برگرفته از سندهای برش صفوی، پیرامون این رده بندی ها می نویسد: "اشرف در این فرمان مردم را از حیث نژاد به هفت گروه طبقه بندی کرد. او غلزایی ها را بالطبع در گروه اول، و ارامنه را که «البته محل اعجاب است» به دنبال آنان آورد (که جای "اعجاب" ندارد، چرا که دولت وی تا حدود زیادی خواست های سرمایه داری نوین بازرگانی-مالی را در آغاز سده ی هیجده میلادی بازمی تاباند). بعد درگزینی ها که ایشان هم مانند افاغنه پیرو تسنن بوده و موجب تقویت قدرت نظامی آنان شده یودند، قرار داشتند. هندهای مولتایی که مدت ها میان آنان و غلزایی ها (و ابذالی ها نیز) رابطه ی نزدیک وجود داشت، در ردیف چهارم جا داشتند. به این علت مولتایی های بسیاری به دنبال غلزایی ها پس از هجوم پیروزمندانه ی آنان به ایران، به سال 1722 راه افتادند. زرتشتیان در این جدول در ردیف پنجم قرار داشتند. آنان در ایام سلطه ی دو غاصب افغانی لااقل در عالم تصور از آزادی مذهبی بهره مند بودند ... یهودیان در ردیف ششم بودند. آخر از همه ایرانیان" نگون بخت

هفتم: دوسرسو نویسنده ی فرانسوی، مانند کروسینسکی و پاره ای از دیگر نویسندگان اروپایی (و شوربختانه دسته ای از پژوهشگران امروزی)، شیعیان را ایرانیان "اصلی" می خوانند، وهواخواهان دیگر آیین ها را "دشمن" ایرانیان

هشتم: رده بندی برش محمود نیز کمابیش همسان بود با دوره ی اشرف. بنا به داده های کروسینسکی، این لایه بندی بدین گونه بود: "افاغنه اعلی و اقدم باشند، دوم جماعت درگزینی که از سنیانند. سیم ارامنه و نصاری، چهارم ملقانیان که از هندیانند، پنجم آتش پرستان (زرتشتیان)، ششم یهودان، هفتم جماعت رافضی" یا شیعیان

نهم: اگر ارمنی ها در پایان برش صفوی بازار اروپا و عثمانی را زیر کنترل خود گرفته و به بزرگترین و شناخته شده ترین بازرگانان آسیا فراروییده بودند، ایرانی-هندی ها، بازار هند را گشوده و به تولید ارزان کالاها و فروش آن در آسیا و اروپا پرداخته بودند. آنان در بازار عثمانی نیز جایگاه ویژه ای داشتند. افزون بر آن، شمار زیادی از آنان در بازرگانی درون و برون مرزی ایران شرکت داشتند. برای نمونه در سال 1647 ده هزار هندی-ایرانی در ایران، و بویژه در قلب اقتصادی کشور اصفهان که جمعیتی برابر با لندن پرجمعیت ترین شهر اروپا داشت، می زیست
click

لگدمالی اصل چهل و چهار در نمونه ی صنایع پتروشیمی
پتروشیمی ها پس از خصوصی سازی ها "بـــــرادری خود را ‏به نظام" ثابت کرده اند

دبیر‌کل انجمن صنفی کارفرمایی پتروشیمی، که به دروغ خام فروشی های نهان را تولیدات صنعتی کشور و صادرات غیرنفتی می نامید، در کوران تحریم ها گفت، "در تولید و صادرات (پتروشیمی ها) نه تنها توقف نداشتیم که پیشرفت هم ثبت شده" بود. بخوان: تحریم ها و تنش ها، نکبت بوده و هستند برای پایینی ها، باری نعمت بوده و هستند برای بالایی ها
click
مدیرعامل هلدینگ خلیج فارس، در همایشی گفته بود، صنایع وابسته به خوراک ارزان پتروشیمی که بیشتر بالادستی هستند (و نه پاییـــــن دستـــــی که تکنولوژی بَرند و کارزای و ارزش افزای)، پس از خصوصی سازی ها "بـــــرادری خود را ‏به نظام" ثابت کرده اند. چرایی این "برادری" را می توانیم در میان این داده های اقتصادی نیز درنگریم: "در کشاکش نوسانات شدید ارزی در ایران، مدیران دولتی و نمایندگان مجلس گفتند شرکت‌ های پتروشیمی (و مافیاهای پشت آنان) با اینکه از امکانات دولتی و تخفیف ‌های خاص و امتیاز‌های ویژه ‌ای مثل ارز ۴۲۰۰ تومانی برای تولید بهره می ‌گیرند، حاضر نیستند ارز حاصل از فروش و صادرات محصولات ‌شان را از طریق سامانه تحت کنترل بانک مرکزی به چرخه داخلی اقتصاد تزریق کنند و ترجیح می ‌دهند در خارج از کشور نگهداری ‌اش کنند یا در بازار آزاد بفروشند و از اختلاف قیمت ناشی از نوسانات ارزی که در دورانی به ۱۰ هزار تومان برای هر دلار رسید، سود" کناری نیز ببرند.   ســـــود بنیــــادی باری، از راه دسترسی به خـــــوراک ارزان پتروشیمی ها و نیز بهـــــره کشی ددمنشانه از کارگران و مزدبگیران به جیب های گشاد "برادران نظام" می ریزد. بی گمان بخشی از صـــــد میلیارد دلاری که در درازای چند ماه از کشور به برون مرز بُرده شدند، می بایست به حساب این "برادران" و همپالگی های نفتخوار آنان نوشت 
بر سر چگونگی پخش دلارهای نفتی-گازی، همواره درگیری هایی بوده است میان ولاییان: از "برادران" بازاری-کاتوزی گرفته تا "برادران" سپاهی-مالی. بنگریم به داده هایی پیرامون کشاکش نودارایان و کهنه دارایان "نظام" در این پهنه ی بسیار نان و آب دار اقتصادی، که به راهنمایی صندوق بین المللی پول و در چارچوب تقسیم کار جهانی کنسرن ها، افزایش تولید آن در بالادست، و نه پاییـــــن دست، در دستور کار ولاییان ایران و وهابیان عربستان و دیگر ریزه خواران محلی نهاده شده است. به گفته ی دبیر‌کل انجمن صنفی کارفرمایی پتروشیمی، که به دروغ خام فروشی های نهان را تولیدات صنعتی کشور و صادرات غیـــــرنفتی می نامید، در کوران تحـــــریم ها "در تولید و صادرات (پتروشیمی ها) نه تنها توقف نداشتیم که پیشـــــرفت هم ثبت شده" بود
بخـــــوان: تحریم ها و تنش ها، نکبـــــت بوده و هستند برای "پایینی" ها، باری نعمـــــــت "ارزی و ناارزی" بوده و هستند برای "بالایی" ها

ستیز ولاییان بر سر"سهـــــم" از دلارهای نفتی-گازی
یک کنشگر سیاسی اصلاح‌ طلب در ویدئویی که چندی پیش منتشر شده بود، گفت: «اینکه دولت برای کوچک ‌سازی خودش، پتروشیمی را به مؤتـــــلفه بدهد، یا به بازاری ‌های محترم بدهد، اسمش خصوصی‌ سازی» نیست (بخوان: پتروشیمی ها را به جای آنان، به ما اصلاح طلبان و دگره) بدهید
داستان حضور حزب مؤتلفه در پتروشیمی ایران، تازه نیست. ماجرا از تأسیس شرکت سرمایه ‌گذاری ایران به شماره ثبت ۲۸۶۵۹۳ شروع شد. این شرکت در تاریخ ۲۹ مرداد ۱۳۸۵ تأسیس شده و هدف از تأسیس آن، «تحقق سیاست‌های اصل ۴۴ قانون اساسی» اعلام شده است. این سیاست‌ ها سال ۱۳۸۴ توسط خامنه‌ای کمابیش در کوران جاسازی پینوشه ی ریشدار (احمدی نژاد)، ابلاغ و از آن به عنوان یک انقلاب اقتصادی نام برده شد. رئیس هیئت مدیره «شرکت سرمایه‌ گذاری ایران»، علی ‌نقی خاموشی است. این شرکت در حوزه‌ های انرژی، حمل ‌و نقل، فناوری و بازرگانی فعال است و سهامدار بانک گردشگری است ولی مهم‌ ترین حوزه سرمایه‌ گذاری‌ اش، پتروشیمی است. این شرکت، سهام‌دار اصلی «شرکت بازرگانی پتروشیمی ایران» است که چهار شرکت در داخل و پنج شرکت در خارج از کشور دارد و در هند، چین، آلمان، انگلستان و سنگاپور دفاتر بازرگانی تأسیس کرده است
شرکت سرمایه‌ گذاری ایران همچنین سهامدار «شرکت صنایع پتروشیمی تخت جمشید» و «شرکت پتروشیمی پردیس» است و سرمایه‌گذار اصلی «شرکت پتروشیمی سرمایه‌گذاری ایرانیان». در زیرمجموعه شرکت سوم، ۱۳ شرکت پتروشیمی قرار دارد: «جم، کرمانشاه، شیراز، زاگرس، دهدشت، گچساران، صدف عسلویه، ایلام، کازرون، ممسنی، بروجن و ارومیه». رئیس هیئت مدیره این شرکت،‌ سید ابوالحسن خاموشی است؛ برادر کوچک‌تر علی‌نقی که از مدیران باسابقه نفت و پتروشیمی و چهره‌های نزدیک به بیژن زنگنه، وزیر نفت ایران است.
علی ‌نقی خاموشی که به روایت حبیب ‌الله عسگراولادی، «در بحبوحه انقلاب در مجموعه نساجی آقای مقدم کار می‌کرد و حقوق می‌گرفت»، اکنون یکی از مشهورترین میلیاردهای ایران و «پدرخوانده پتروشیمی ایران» لقب گرفته و همراه برادرش در رأس شرکت «سرمایه‌ گذاری ایران» و ۲۴ شرکت بزرگ پتروشیمی و ۲۰ شرکت مرتبط با بازرگانی، حمل و نقل و انبارداری پتروشیمی ایستاده‌‌‌ است

خاموشی و هفت بازاری، «در کمیته منتخب امـــــام» چه می کردند
خاموشی در بهمن ۵۷، به همراه هفت بازاری دیگر از سوی خمینی به عنوان «کمیته منتخب امام در اتاق بازرگانی» انتخاب شدند، چهره‌ هایی عمدتاً نزدیک به حزب مؤتلفه مانند حبیب ‌الله عسگراولادی، علاءالدین میرمحمدصادقی و محمود میرفندرسکی. او از آن تاریخ به مدت ۲۷ سال رئیس اتاق بازرگانی ایران بود، با همراهی بازاری ‌های مؤتلفه ‌ای‌
علی‌ نقی‌ خاموشی در آن دوران یک مسئولیت دیگر را هم بر عهده داشت؛ سرپرستی بنیاد مستضعفان، نهادی که مهم‌ترین دستورکارش مصادره اموال شاه،‌ خانواده شاه و وابستگان به رژیم شاه بود و انگشت بر حدود ۸۰۰ کارخانه مهم ایران گذاشته بود
همراهی خاموشی‌ با حزب مؤتلفه، ریشه خانوادگی داشت. خانواده خاموشی، شش برادر بودند: سیدتقی خاموشی، از اعضای هیئت مؤسس حزب مؤتلفه اسلامی بود. سیدتقی خاموشی در ابتدای انقلاب هم از اعضای ارشد «سازمان اقتصاد اسلامی» شد که پدرخوانده صندوق‌های قرض‌الحسنه محسوب می‌شود. دو برادر دیگر یعنی محسن و مرتضی عضو سازمان مجاهدین خلق شدند و سرنوشت‌ شان مرگ در راه سیاست بود و محمدعلی در بازار به کار خود مشغول است و ابوالحسن و علی‌نقی در سطح کلان تجارت
نقش برجسته این دو، نخستین بار سال ۹۱ مورد توجه قرار گرفت. ۳۰ بهمن آن سال، سایت بازتاب در گزارشی نوشت «شرکت سرمایه‌ گذاری ایرانیان که متعلق به تعدادی از اعضای مؤتلفه و فعالان اقتصادی همسو با آن بود، شرکت بازرگانی پتروشمی را خارج از بورس حدود ۱۱۰ میلیارد تومان خرید، در حالی که این مبلغ حتی یک دهم ارزش واقعی شرکت مذکور نیز» نبود
شرکت بازرگانی پتروشیمی، نقطه ثقل تجارت پتروشیمی در ایران بود و ۹۰ درصد محصولات پتروشیمی ایران از طریق این شرکت صادر می ‌شدند و گردش مالی ‌اش به ۱۰ میلیارد دلار در سال می‌رسید. در آن زمان، کمیسیون اصل ۴۴ مجلس و بسیاری از مدیران دولتی هم مخالف واگذاری ‌اش بودند ولی زور خاموشی در دولت احمدی ‌نژاد به اندازه ‌ای بود که بتواند این گلوگاه مهم را تصرف کند
در این گزارش با اشاره به اینکه «جناح بازار و مؤتلفه که فاقد تخصص‌های لازم برای حضور در حوزه پیچیده بازرگانی پتروشیمی بودند، با کمترین هزینه بیشترین درآمد را به چنگ آوردند»، آمده بود که شرکت سرمایه ‌گذاری ایرانیان، «بزرگترین مافیا در صنعت پتروشیمی را در دولت دهم» شکل داده است
با اوج گرفتن این شایعات، حزب مؤتلفه ۸ اسفند ۹۱ بیانیه‌ای صادر کرد و نوشت «مالکیت شرکت سرمایه ‌گذاری ایرانیان، هیچ ارتباط اقتصادی با حزب مؤتلفه اسلامی ندارد» ولی تأیید کرد که «علی ‌نقی خاموشی در یک دوره عضو شورای مرکزی حزب مؤتلفه اسلامی بوده» است

سلطان های پتروشیمی ها
در ادامه این ماجراها، سایت بازتاب ۱۰ فروردین ۹۲ در گزارشی نوشت «با قاطعیت می‌ توان گفت رئیس ‌جمهوران واقعی کشور، امثال بابک زنجانی مافیای نفتی و یا علی‌نقی خاموشی، پدرخوانده پتروشیمی» هستند
جنگ مافیای پتروشیمی در همان دوران یک پیچ جالب توجه هم داشت. خبرگزاری فارس که وابسته به سپاه است و بیشتر خواست های اقتصادی نهادهای کاتوزی-لشکری را سخنگویی می کند، پنج روز بعد از افشاگری سایت بازتاب -که به طیف هاشمی رفسنجانی نزدیک بود-، در یک گزارش افشاگرانه با تیتر «بازداشت سلطان پتروشیمی»، نوشت: «یکی از نهادهای امنیتی با حکم دستگاه قضایی،‌ یکی از مدیران ارشد تجارت محصولات پتروشیمی را به اتهام سوءاستفاده گسترده مالی بازداشت کرده» است
اندکی بعد مقام‌ های قضایی هم عنوان «سلطان پتروشیمی» را تکرار کردند و رسانه‌ ها نوشتند این فرد، «محسن احمدیان» است که از مدیران دولتی شرکت بازرگانی پتروشیمی بوده،‌ همان شرکتی که بخش اعظم سهامش در اختیار علی ‌نقی خاموشی بوده است
فارسِ وابسته و پیوسته به نهادهای اقتصادی کاتوزی-لشکری نوشت، تنها یکی از پرونده‌های این فرد «۴۲۰ ‌میلیون دلار معادل دو هزار میلیارد تومان» است و «ابعاد این پرونده از پرونده فساد سه هزار میلیارد تومانی گروه آریا بسیار وسیع‌تر» است و گزارش‌های تکمیلی منتشر می‌ کنیم ولی بعداً مشخص شد که پرونده مطرح ‌شده یک ‌پنجم اعداد و ارقام فارس بوده است. می ‌توان با احتیاط گفت که بخشی از مانور رسانه ‌ای خبرگزاری فارس و مقام‌ های قضایی و برجسته‌ کردن «سلطان پتروشیمی» برای به حاشیه بردن اتهامات مطرح ‌شده علیه حزب مؤتلفه و علی ‌نقی خاموشی بود
ابهامات پرونده «محسن احمدیان» از این نظر هم مهم بود که او به عنوان یک مدیر باتجربه و بانفوذ پس از خروج از شرکت علی‌ نقی خاموشی به یک شرکت مهم وابسته به سازمان تأمین اجتماعی نیروهای مسلح (ساتا) رفت که از رقبای اصلی در حوزه پتروشیمی برای باند خاموشی محسوب می ‌شد
خبرگزاری فارس، ۶ اسفند۹۱ در گزارشی نوشت این فرد برای «از دور خارج کردن» شرکت علی‌ نقی خاموشی از عرصه تجارت بین‌المللی محصولات پتروشیمی، «قصد داشت تجارت محصولات پتروشیمی را در شرکت جدیدی متمرکز و سازماندهی کند.» در واقع، طرح پرونده فساد محسن احمدیان، یک رقیب مهم را از سر راه علی ‌نقی خاموشی و برادرش برداشت
باند خاموشی به همین اکتفا نکرد. روز شش اسفند ۹۱ همچنین خبر رسید که با حکم وزیر دفاع، حسین دقیقی، مدیرعامل سازمان تأمین اجتماعی نیروهای مسلح برکنار شده است. فارس نوشت علت این برکناری، همکاری دقیقی با محسن احمدیان بوده است
محسن احمدیان پس از ۱۸ ماه بازداشت آزاد شد و رسانه ‌ها خبر دادند «جمعی از مدیران فعلی صنعت پتروشیمی به دیدار او رفته‌اند». سرنوشت پرونده فساد سنگینش هم مشخص نشد به کجا رسید تا گمانه ‌زنی ‌ها درباره جنگ داخلی مافیای پتروشیمی قوی‌ تر شود

جنگ درونی میان مافیاهای گوناگون
جنگ درونی میان مافیای های پتروشیمی، در سال نود و هفت بالاتر گرفت، و این بار میان بورژوازی بوروکراتیک و "برادران" نو و کهنه ی "نظام" در بخش خصوصی. در کشاکش نوسانات شدید ارزی در ایران، مدیران دولتی و نمایندگان مجلس گفتند شرکت ‌های پتروشیمی با اینکه از امکانات دولتی و تخفیف‌های خاص و امتیاز‌های ویژه‌ای مثل ارز ۴۲۰۰ تومانی برای تولید بهره می‌گیرند، حاضر نیستند ارز حاصل از فروش و صادرات محصولات‌ شان را از طریق سامانه تحت کنترل بانک مرکزی به چرخه داخلی اقتصاد تزریق کنند و ترجیح می‌دهند در خارج از کشور نگهداری ‌اش کنند یا در بازار آزاد بفروشند و از اختلاف قیمت ناشی از نوسانات ارزی در دورانی به ۱۰ هزار تومان برای هر دلار رسید، سود" کناری نیز ببرند.  
همانگونه که جداگانه آوردیم، ســـــود بنیــــادی باری، از راه دسترسی به خـــــوراک ارزان پتروشیمی ها و نیز بهـــــره کشی ددمنشانه از کارگران و مزدبگیران به جیب های گشاد "برادران نظام" می ریزد، و بی گمان بخشی از صـــــد میلیارد دلاری که در درازای چند ماه از کشور به برون مرز کشانده شدند، می بایست به حساب این "برادران" و همپالگی های نفتخوار آنان نوشت  
بر اساس گزارش وب ‌سایت مشرق‌نیوز، حدفاصل فروردین تا شهریورماه این شرکت‌ ها، ۱۷میلیارد یورو صادرات داشتند ولی تنها چهار میلیارد یوروی آن را به اقتصاد داخلی بازگردانده بودند. درباره این اعداد و ارقام اختلاف‌ نظر زیاد بود ولی وقتی ۱۷شهریور نود و هفت، حسن روحانی، رئیس‌جمهور ایران با اشاره به این موضوع گفت بازنگرداندن ارز حاصل از صادرات خیانت است، مشخص بود که جنگ مالی بزرگی در جریان است
با افزایش فشارهای سیاسی و رسانه ‌ای، شرکت‌ های پتروشیمی حجم بیشتری از درآمدهای ارزی خود را به بازار تزریق کردند ولی همین جنگ اقتصادی به خوبی از قدرت ویژه مافیای پتروشیمی و مهره‌ هایی چون خاموشی در تعیین معادلات مالی اقتصاد ایران حکایت داشت. قدرتی که سال ۹۱ سایت بازتاب از آن به عنوان رئیس‌جمهور واقعی ایران یاد کرد، تعبیری که اغراق‌آمیز بود ولی رگه ‌هایی از واقعیت با خود داشت
علی‌ نقی خاموشی، چندی پیش مدعی شد که ابلاغ سیاست‌ های اصل‌۴۴ (از سوی "ولی فقیه" در کوران جاسازی احمدی نژاد، پینوشه ی ریشدار) و خصوصی کردن (بیش از پیش) اقتصاد ایران که واگذاری پتروشیمی ‌ها یکی از دستاوردهای آن بود، نتیجه ۲۶سال دوندگی او بوده است

با ولاییان به کدام سوی می رویم
برآیند این رویکردها اینکه، دولت "بدهکار" و "دولت در دولت" وزارت نفت، به منظور تامین نیازهای مالی برای بهره برداری و فراورش و فروش نفت و گاز، و چرخاندن "نظام"، دست گدایی به سوی همین "صاحبان سرمایه" یا همتایان برون مرزی شان دراز می کند، و با پیــــــــــش فروش نفت و گاز به آنان با شیوه های گوناگون و ترفندهای جوراجور، بدهــــــــــی های نجومـــــــــــی به گردن تبارهای آینده می اندازد
به دگرگفـت، با بودن این سامانه های نفتخوار "سرمایه سِتای"، هیچ گونه نشانی نیست از انباشت کلان سرمایه در دست دولت ملی-مردمی برای زمینه چینی انقلاب شتابان صنعتی و تامین هزینه ی خدمات اجتماعی رایگان یا بساارزان همگانی
click

سرمایه دارِی، آسيابی كه دروغ های ناآشکار و آشکار آرد می كند

بخشی از برنامه ی چپ ها، پبش از انقلاب مردمی بهمن: "تمرکز رشته های کلیدی صنعت، بانکداری، بیمه و بازرگانی خارجی در دست دولت، فرار دادن بخش دولتی در خدمت خلق و تامین رشد پیگیر آن در کلیه ی رشته های" اقتصاد: بویژه به ســـــــــه یادداشت پایان نوشتار بنگرید
click
سیاست چیزی نیست جز گویش فشرده ی اقتصاد، و حقوق چیزی نیست جز نویسش فشرده ی سیاست. در سامانه های بهره کشانه ی پارینه و کنونه، هر سه بخش فراچنگ "دارایان" بوده و هست. آنان که به نام پشتیبانی از "ناداران" بر دریافت ژرف روندهای اقتصادی چشم می پوشند، پهنه ی نبرد سیاسی-فرهنگی با بیدادگری های سرمایه را به "دارایان" سپرده اند. در کشورهای بالنده یا رو به رشد، نخستین و برجسته ترین پهنه ی نبرد با بیدادگری های زراندوزان جهانی و ریزه خواران محلی شان، گستره ی نیرد است برای به کنترل مردمی درآوردن مواد خام، و در کشورهای نفتخیر بویژه چیرگی بر بخش های نفتی-گازی. آنان که به نام پشتیبانی از "پایینی" ها، از درآمدن به پهنه ی نبرد بنیادی در این بخش گرهی اقتصادی خود می دارند، دانست یا نادانست، به آسیاب "بالایی" ها آب می ریزند، چه سیاست برز باشند و چه "خمیر" ورز: "پایینی" ها، و پیشاپیش آنان پرپیشینه ترین کارگران صنعتی ایران، بجاست که از هم اکنون برای به میدان آوردن بسیار حساب شده ی "مورالس" های آینده در درون کشورمان، بر گرد خواست سیاسی-اقتصادی پیاده سازی بی کم و کاست اصل چهل و چهار قانون اساسی که برآیند صد سال نبرد دشخوار و خونبار مردم ماست - و نه "توقف" نولیبرالیسم و "توقف" خصوصی سازی که بخشی از سوسیال دمکرات ها پرجمش را می افرازند - نیرو بسیجند و با گرایش های ناآشکار و آشکار رفرمیستی و ناسیونالیستی در رده های خود، زیر هـــــــــــــر نامی یا نشانی، هشیارانه و پیگیرانه برزمند

خميری بساورز می دهيد، باری تکه ای از آن نمی چشيد

اشتباه می نگرید
درست ديدن هم هنر است
درست انديشيدن هم هنر است
دستان هنر آفرين تان
گاه دشمنِ جان تان می شود

خميری بساورز می دهيد، باری تکه ای از آن نمی چشيد
برای ديگران بردگی و بيگاری می كنيد و می گمانید آزاديد
دارای را داراتر می سازيد
و اين را آزادی می ناميد

از دمِ چشم گشودنتان
بر گِردتان آسيابی می افرازند كه دروغ آرد می كند
دروغ هايی که تا پايان زیست با شماست
می گمانید وجدان-آزاديد، باری وجدان تان را خريده اند
پيوسته رو به پذیرش و کُرنش ايد
با سرهای فرودآمده، گويی از كمر دو نيم شده
و بازوان فتاده، هرز می گَرديد
با آزادی بيكاری و آزادی کارگزینی
 
باری اين آزادی
آن روی سكه ی آزادی است
از ناظم حکمت

یادداشت یکم
بخشی از برنامه ی چپ ها، پبش از انقلاب مردمی بهمن: "تمرکز رشته های کلیدی صنعت، بانکداری، بیمه و بازرگانی خارجی در دست دولت، فرار دادن بخش دولتی در خدمت خلق و تامین رشد پیگیر آن در کلیه ی رشته های اقتصاد ... ملی کردن بانک ها و موسسات بیمه، مصادره ی اموال خاندان پهلوی (و اینک، خاندان ها و نهادهای گوناگون ولایی) و سایر خائنین به خلق و میهن. اجرای تمام و کمال قانون ملی کردن صنعت نفت – که در ایران خلافت زده، همه ی آن آشکار و ناآشکار خصوصی شده است – در سراسر کشور ..." : در گنجاندن اصل بسیار مردمی چهل و چهار در قانون اساسی کنونی، چپ ها باری سنگین بر دوش کشیدند، و در این راه فراوان خون خوردند. اصلی در خدمت "پایینی" ها که ولاییان، بویژه پس از کشتار دلخراش زندانیان سیاسی در سال شصت و هفت، گستاخانه لگد مالیدند

یادداشت دوم
از برنامه ی چند سال پیش چپ ها برای دگرگونی های ریشه ای در روسیه، که الیگارش های روس، کنسرن های جهانی، و بنیادگرایان کشورهای نفت خیز را نگران کرده بود: "ما ثروت روسیه، منابع طبیعی، صنعتی و مالی آن را در خدمت مردم قرار می دهیم. رشته های استراتژیکی مهم و صنایع مادر، برق، راه، مخابرات، بانک های بزرگ را ملی خواهیم نمود. دولت فروش و انحصار الکل اتیلیک را بخود برمی گرداند. این انگیزه ای برای پیشرفت می شود و سالانه تریلیون ها روبل وارد خرانه می کند؛ موجب ایجاد بودجه برای توسعه مناطق، حل فقر و مانع تخریب کشور" می گردد

یادداشت سوم
از کتاب "کنکاشی در خیزش هشتاد و هشت": یادآوریم که "استعمارنو" درمی پیوست با این گون انگیزان ها و عامل ها: یکم، واکنشی بود از سوی بورژوازی جهانی در برابر سیاست اقتصادی کشورهای سوسیالیستی در آسیا و افریقا و امریکای لاتین (هم چون واکنشِ اقتصادیِ کینزی در اروپای باختری برابر سیاست اقتصادی توده ای در اروپای خاوری)، دوم، پاسخی بود به دگردیسی های اجتماعی-طبقاتی در کشورهای بالنده برای جاسازی سرمایه داری به مثابه ی "یک سیتسم" و بورژوازی بومی به منزله ی "یک طبقه"، و سوم، شیوه و ابزاری بود برای کشانش این بورژوازی نوین بومی به ارابه ی سرمایه داری جهانی با کمی پارکاری ها یا تقسیم کارهای تازه، اما هنوز استعماری. پیامدهای آن نیز کمابیش روشن بوده و هست: بالاگرفتن ناخرسندی توده ها، تیزتر شدن ستیزارهای طبقاتی، زیر فشار رفتن فزونتر نهادهای اقتصادی-اجتماعی، پیاده سازی "تشویق" ها و "تحریم" های ناآشکار و آشکار، دنبالیدنِ اقتصاد تک مجصولی و انگلی-وارداتی، جلوگیری از انقلاب صنعتی، و نیز رشوه دهی، مغزشویی ایدئولوژیک، خصوصی سازی، "تعدیل اقتصادی" و درتَپانی و تحمیل بازارها و بازارکارهای استعماری در آسیا و افریقا و امریکای لاتین. بدین باریکه می بایست ژرف درنگریست که، گذشتن از پیوندارهای کهنه ی بازدارنده، و درآمدن به پیوستارهای نوین پیشرونده و نابهرکشانه در سامانه ی جهانی، بویژه از گُدار پیکار برای دسترسی دادورانه به مواد خام و در گامِ نخست "بخش انرژی"، و واپس نشاندن کنسرن های نفتی-نظامی-مالی و دست نشاندگان محلی آنان، می گذرد. این گُدار یکی از پرسنگلاخ ترین گذرگاه های تاریخی است. مالکیت خصوصی بنا به بُن مایه ی بهرکشانه ی خود نمی تواند برابری راستین اقتصادی انبازشگران و شرکت کنندگان در پهنه ی جهانی را دراندازد و استعمار کهنه یا نو بخشی است ناگسستنی از هستی آن. برابری راستین اقتصادی، با درون مایه ی سوداگرانه و سودجویانه ی این پیوندارها نمی خواند. برای دستیابی به برابری در پیوندارهای اقتصادی جهانی، و از آن میان، اندوزش یا تامین دادورانه ی انرژی و مواد خام و کانی برای همگان، می بایست جبهه ای آفرید جهانی، چرا که گفتمان انرژی با همه ی کشورها و مردمان درمی پیوندد. همه ی صلح دوستان، و بویژه کارگران و مزدبگیران، می خواهند که این گفتمان گره ای اقتصادی را آشتی جویانه بگزیرند و بگشایند. نبرد برای اندوزش و تامین دادورانه ی انرژی و مواد خام نه تنها نبردی اقتصادی، بلکه پیکاری است سیاسی برای رهایی از نابرابری و بیدادگری در سنجای و مقیاس کشوری-منطقه ای-جهانی، و رزمی است طبقاتی برای رسیدن به سامانه ای مردمی-اجتماعی و رها از هرگونه بهرکشی. در نمونه ی کشورهای نفت خیز، نه تنها پیروزی انقلاب ملی-دمکراتیک بدون ملی شدن "راستین" نفت و صنایع وابسته ناشدنی است، بلکه گره گشایی دادورانه ی گفتمان نفت در گستره ی برون و درون مرزی نیز بدون چیرگی نیروهای ملی-دمکراتیک "راستین" بر انقلاب و سوگیری مردمی-اجتماعی، ناشدنی است. به دگرگفت، جنبش های ملی شدن مواد خام در کشورهای بالنده را، که در آغاز سده ی بیست و یک میلادی بویژه در امریکای لاتین بازگسترده اند، تنها نمایندگان "پایینی ها"، و بویژه نهادها و سازمان ها و سخنگوهای "راستین" کارگران و مزدبگیران، می توانند به پیروزی پایانی رسانند (شوربختانه در خیزش هشتاد و هشت نیز چون انقلاب بهمن، بودایی و پیدایی فروزانی نبود از نمایندگان راستین کارگران و مزدبگیران در رهبــــــــری جنبش توده ای). این است «گفتمان گرهی» در انقلاب ملی-دمکراتیک کشورهای نفت خیزی هم چون ایران که اقتصادی دارند تک محصولی-استعماری: نه تنها ملی-مردمی شدن نفت بدون پیروزی انقلاب ملی-دمکراتیک شدنی نیست، بلکه کامیابی انقلاب ملی-دمکراتیک نیز بدون گزیردن و چاریدن بنیادی گفتمان نفت (و در کشورهای بالنده، مواد خام به گونه ای فراگیرانه) به سود "پایینی ها" ناشدنی است. نیروهای ملی-دمکرات "راستین" و "دروغین"، درست در این پهنه است که خودمی نمایانند. در کوران ملی شدن نفت در دهه ی سی خورشیدی، با ژرفش جنبش، مصدق و فاطمی و شایگان از خود گرایش های ملی-دمکرات "راستین" نشان دادند، اما شمار فراوانی از جبهه ملی های راست و میانه و "چپ" به "پایینی ها" پشت انداختند و با غلتیدن به سوی بورژوازی انگلی-وارداتی برای کودتاچیان زمینه چیدند. پس از پیروزی انقلاب بهمن و کنترل بر صنعت نفت در ایران نیز کودتاهای ناآشکار و آشکار ولاییان در ستیز با اصل چهل و چهار قانون اساسی و "خودی سازی" صنایع نفتی-گازی-کانی-مونتاژی را، همین "نیروهای دروغین ملی-دمکرات بنیادگرا و نابنیادگرا"، به توده های درد و کار و پیکار درتپَانیدند. اقتصاد تک محصولی-نفتی و انگلی-وارداتی استعماری برآیندی بوده و هست از رویکردهای همین نیروهای درون زمامداری و دستیاران نهان و نانهان "کناری" آن. این دستیاران "کناریِ" ذوب شده در سامانه ی بیدادگرانه ی اقتصاد جهانی، که در "اپوزیسیون" (افزوده ی گاهنامه ی داد: ناچپ یا "چپ") نیز به شیوه های گوناگون جاسازی شده اند، در ستیز با رقیبان بر سر بهرا و "سهم"، گاها از "پایینی ها" به گونه ی "ابزاری" بهرمی گیرند. فشردگون می شود، از آندست، آماج های کوتاگاه اقتصادی زیر را برای گردآوری نیروهای ملی-دمکرات "راستین" به منظور دگرانیدن های "ریشه ای" در کشورمان برجهاند: بازپس گرفتن دارایی های ملی زیردستِ "خودی ها" با پایوری و اتکا بر قانون اساسی، باشاندن و ایجاد کردن شرایط برابر مالی برای همه ی آیین ها و تامین مالی آنان تنها از راه باورمندانشان، آمادن "فهرستی از دارایی های ملی تاراج شده" از سوی دست اندرکاران رژیم و دستیاران درون و برون مرز آنان برای بردن به دادگاه های درمرزی و فرامرزی (همانند "رَقبات نادری" که کاربردی سیصد ساله داشت و جایگاه اقتصادی-اجتماعی دین سالاران را درازگاه فروکاست)، از میان برداشتن "دولت در دولت" هایی مانند "شورای نگهبان" و "مجمع تشخیص مصلحت" و جلوگرفتن از دستداشتِ و ناخنکِ ارگان های همگون شان در فرایندهای اقتصادی، کاهش توان بازار و دست اندرکاران بازرگانی انگلی-وارداتی، پیاده سازی "بی کم و کاست" اصل چهل و چهار قانون اساسی، آزاد گذاشتن سازمان ها و نهادهای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی برای رسیدگیِ ارگان های دولتی و قانون گذاری و دادگستری به منظور بالا بردن کارایی و جلوگرفتن از فساد و برباد رفتن درآمدهای ملی، و بنیانگذاری نهادی "رسیدگی شده" برای دستیابی به اندوخته ی ارزی صدها و بلکه هزارها میلیارد دلاری دولتی در راستای تدارک درشماریده و حساب شده ی انقلاب شتابان صنعتی همزمان با فرازش انباشت بر برداشت در سنجه ی کلان اقتصادی طی یک برش گذار
click

click
پیش فروش نفت، پیام روشنی دارد

برنامه ی "پیش فروش" نفت پیام روشنی دارد. برجسته ترین بخش های  نفتی-گازی و  یکان های  وابسته بدان خصوصی شده اند، و دلارهای نجومی  تاکنونی از سوی  بخش های  خصوصی-انحصاری گوناگون به تاراج رفته اند. راه نبرد با اینگون سیاست های نامردمی را کارگران رزمنده ی ایران، بویژه در مناطق نفنی-گازی جنوب، نشان داده اند: پیکار برای پیاده سازی اصل چهل و چهار قانون اساسی که با خون رزمندگان مردمی چکه چکه نگاشته شده است. این اصل پایه ی اقتصادی درخوری است برای دراندازی جبهه ای سراسرکشوری و به "راستی" ملی-دمکراتیک. هم در راستای نیازهای کارگران و رنجبران است با درافکنی بازارکاری مردمی و یکان هایی ارزش افزا، هم در چارچوب خواست های لایه های میانی است با فراهم سازی خدمات اجتماعی رایگان یا ارزان همگانی، و هم در راستای نیازهای کارفرمایان کوچک و میانه ی نارانتخوار و ناانگلی است با برکناری انحصــــــــارگران سازنده ی اقتصاد انگلی-وارداتی و تک-محصولی-نفتی. برای به شکست کشاندن جنبش کارگری آگاه تر شده به منافع طبقاتی خود، و توانمندتر شده در پیشبرد خواست های سیاسی خویش، که عمـلا پیشاپیش توده ها پرچم پیکار را برافراشته است، آنهم در کوران یکی از بزرگترین بحران های