گفتــــــمانی گـــــــرهی: نه تنها ملی-مردمی شدن نفت بدون پیروزی انقلاب ملی-دمکراتیک شدنی نیست، بلکه کامیابی انقلاب ملی-دمکراتیک نیز بدون حل بنیادی گفتمان نفت به سود "پایینی ها" ناشدنی است. در ایران، پیاده سازی بی کم و کاست اصل چهل و چهار قانون اساسی و کنترل "به راستی" دمکراتیک و شورایی یکان های کلیدی از سوی کارگران و مزدبگیران می تواند زمینه ی این کامیابی را فراهم سازد: هم برای تامین هزینه ی خدمات اجتماعی رایگان یا بساارزان دولتی-تعاونی برای "پایینی ها"، و هم برای انباشت کلان سرمایه به منظور تدارک انقلاب صنعتی. بنا به آزمون های جهانی، دستیابی بدین خیزش صنعتی در درازی دو تا سه دهه شدنی است. سامانه های بهره کشانه ای که در کشورهای روبه رشد از سوی "یک درصدی" های جهان پشتیبانی می شوند (و در ایران: قاجارها و پهلوی ها و ولایی ها)، راهبند بزرگی بوده و هستند در گدار این گونه دگردیسی های شتابان و پایـــــــــــدار و مردمی
يادداشت هايي براي اين نوشتار
یادداشت بکم
سیاست، گویش فشرده ی اقتصاد، و قانون، نویسش سامانیده ی سیاست است. «قانون گرایی» ِ ولایت گرویدگان ِ ایران نیز تافته ایست از سیاست و اقتصاد ِ سوداگر ِ این "نظام آسمانی": نارسا و ناسامان، باری بسیار سودرسان
یادداشت دوم
در گفتمان ملی-مذهبی ها و دیگر نیروهای ملی-دمکرات پیرامون “توسعهٔ ملی و بورژوازیِ ملی در ایران”، دیدگاه هایی – از سحابی گرفته تا دیگران - آورده اند. در یک بررسی، پاره ای از نارسایی های دیدگاه اقتصادی این نیروها گشوده شده اند، که آگاهنده اند (علیرغم ِ پاره ای نارسایی ها و ناسازگاری ها): «نخست اینکه، در شرایط سلطه وسیطرهٔ سرمایه انحصاری بر سراسر جهان، و نبودِ اردوگاه کشورهای سوسیالیستی- به سان معارضِ اصلیِ نظامِ برخاسته از سرمایهٔ انحصاری- چگونه می توان درعرصهٔ رقابتِ جهانی با این سرمایهٔ انحصاری به پیکار برخاست، درخور پرسش است. به ویژه اینکه، ورودِ “کشورهای جهان سوم” به تقسیم کار اقتصادیِ سرمایهٔ انحصاریِ مالی و تجاری بینالمللیِ زیرِسیطرهٔ کشورهای سرمایه داریِ پیشرفته، یعنی نهادهایی همچون: بانک جهانی، صندوق بینالمللی ِپول، و سازمان تجارت جهانی، این “جهان سوم” ی ها را وادارمی کند تا در محدوده یی معین از مناسبات تجاری جهانی حرکت کنند. این نهادها تحکیم کنندهٔ اقتصادِ تک محصولی اند، و اقتصادِ تکمحصولی نیز عاملِ محدودکننده ای در برابر فعالیتِ بورژوازیِ ملی است. بنابراین، دولتمردانِ “کشورهای جهان سوم” با نخستین مسئله یی که در این زمینه روبرو می شوند این است که: آیا می خواهند به جَرگهٔ انحصارهای مالی و تجاریِ بین المللی بپیوندند یا نه. اگر بخواهند چنین کنند، خواه و ناخواه ناگزیر به پذیرش قوانین نهادهای اشاره شده در بالا هستند، و این نیز، بیتردید، به عاملی برای محدود کردن استقلالِ اقتصادیِ ”کشورهای جهان سوم” تبدیل خواهد شد. و اگر نخواهند چنین کنند، با انبوهی از دشواری های اقتصادی، ازجمله در زمینهٔ انباشتِ سرمایهٔ ملی در رقابت با اقتصادِ رانتی، فاسد، شبه دولتی و تجاری رودررو خواهند بود که این خود نیز عاملی بازدارنده در راهِ رشدِ بورژوازیِ ملی است. بنابراین، دراین زمینه، مسئلهٔ اصلی ای که پیشِ رویِ جامعه هایی مانند جامعهٔ ما قرار میگیرد، اقدامِ انقلابی در برابرِ این اقتصاد (اقتصادِ رانتی، فاسد، شبه دولتی و تجاری) است که جامعه، ازجمله سرمایه داریِ ملیِ را، بنا به ضرورت، به پهنهٔ حرکت انقلابی وامی دارد. دوم اینکه، تولیدگرا و مولد بودنِ بورژوازی ملی نیز خود درمعرض همین دشواری هاست و در نخستین گام هایش با حمله و آسیب بخش های اقتصادیِ پیش گفته روبهرو می شود، بخش های اقتصادی ای که، همزمان درعرصه های سیاسی نیز متحد و هم پیمان یکدیگرند، و حاصلِ این اتحاد نیز ناگفته پیداست. در شرایط جامعه هایی مانند ایران، که همه روزه دربارهٔ رانت خواریها و اختلاس های هزاران میلیارد تومانی خبر می شنویم و کسی هم سرِ بازداشتن جریان آن ها را ندارد و پاسخگویِ آن ها نیست، جز تحکیمِ ارادهٔ ملی برای مبارزه با وضع موجود به منظورِ یافتن راهِ برون رفت از سیطرهٔ این رانت خواری ها و اختلاس ها بر امور اقتصادی و مالی نمی توان کاری کرد. در زمانی که تاروپودِ سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، و فرهنگیِ سیستمِ سلطه چنان درهم بافته شده اند که تصمیم به برون رفتن از هرمولّفه ی این سیستم به ناگزیر با تعرضِ همهٔ مولّفه های دیگرش روبهرو میشود، جز با تغییرِ انقلابیِ وضع موجود و قوانین حاکم بر جامعه، که تداومِ چنین وضعی را اجازه میدهد، نمیتوان به حل مسئله پرداخت. در شرایطی که نظام حاکم همچنان بر پایهٔ تسلط اقتصادِ رانتی، فاسد، شبهدولتی و تجاری، و سیاست های مبتنی بر روش های "امنیتی" و "نظامی گرایانه" کشور را اداره می کند، امکانِ ارائهٔ طرح های سازنده- بهویژه پس از “اصلاحات و تغییرات و تتمیم قانون اساسی مصوب ۱۳۶۸”- از جمله اصلِ چهل و چهارم آن، تصوری غیر واقع بینانه است. سوم اینکه، این سخن که بورژوازیِ ملی، بنا به ضرورت، به سوی دلالی، تجارت، و رانت نمیرود، سخنی دقیق نیست. آیا میتوان برای بورژوازی یا هر قشر و طبقهٔ دیگر اجتماعی جنبه یی آرمانی قائل شد یا اینکه باید پذیرفت که هر طبقه یی بر پایهٔ منافع اقتصادی اجتماعی خود حرکت می کند و همواره این منافع را پاس می دارد. آرمان هرقشر و طبقه یی از منافع و نیازهایش سر برمی آورد و حرکتش تابع آن است؟ می توان پذیرفت که بورژوازیِ ملی به سوی تجارت خارجی نمی رود، اما پذیرفتنِ اینکه این بورژوازی همواره تولیدگرا است و از هرگونه اقتصادِ رانتی، تجاری، و دلالی به دور است، سوق دادن بحث به سوی نوعی آرمان گرایی ای فارغ از هدف سودجویی بورژوایی است، یا بهعبارتی دیگر، آرمان گرایی ای منهایِ ویژگیِ تفکیک ناپذیر طبقاتی بورژوازی، یعنی کسبِ سودِ بیشتر، است. بخشی از بورژوازیِ ملی نیز بهطورِ بالقوه میتواند به سمت توزیعِ محصولِ تولیدیِ ملی، یا به عبارت دیگر، دلالی حرکت کند، و سرمایه اش را در این عرصه به کار اندازد. یا اینکه در شرایط استقرارِ دولتی ملی، به طرف رانتخواری برود و امتیازهایی بیش از دیگر بخش های این بورژوازی برای خود دستوپا کند. بههرحال، بورژوازیِ ملی را نمی توان بر مبنایِ وابستگی به آرمانهای ملی تعریف کرد، بلکه باید برای آن جایگاهی اقتصادی قائل شد. چهارم اینکه، بورژوازیِ ملی مازادِ درآمدش از تولید را به سمت بازار نمیبرد نیز ... نمیتواند سخنی دقیق باشد. بر همین اساس، بازارایران، در شرایط پیش از انقلاب بهمن ۵۷، همیشه بخشی از بورژوازیِ ملی شمرده می شد ... پنجم اینکه، بورژوازیِ ملی سرمایه و درآمدش را به خارج انتقال نمی دهد، نکته یی دقیق، اما کامل نیست. بورژوازیِ ملی سرمایه اش را به خارج منتقل می کند تا با سودِ آن، به انباشتِ سرمایه یی که در داخل باید از آن استفاده شود، کمک کند. بورژوازیِ ملی می تواند درآمدش را، به سود سرمایه گذاری و انباشتِ سرمایه، به دو بخش تقسیم کند: بخشی را صرف انباشتِ سرمایه در داخل و سهم دیگر را صرف انباشت سرمایه در خارج کند، که دومی تابع اولی و اولی مقدم بر دومی است. این انتقالِ سرمایه، گاه در شرایط رکودِ اقتصادی داخلی و رونقِ اقتصادی در کشورهای دیگر رخ میدهد که برگشتِ سرمایه از خارج به داخل و افزایشِ تولیدِ اقتصادی می تواند همچون عاملی برای رونق و رشدِ اقتصادی وارد کار شود. آنچه مسلم است آن است که بورژوازیِ ملی، سرمایهٔ داخلی را تنها به هدف جذبِ سود و نگه داشتنِ آن در خارج به آنجا نمیبرد، بلکه هدفِ رشد اقتصادِ داخلی را همراه با افزایشِ سود و انباشتِ سرمایه پی می گیرد. ششم اینکه، بورژازی ملی، در عرصهٔ ارتباط با بورژوازی جهانی، راهِ تعامل و جذبِ مهارت های فنیِ تولید و انتقال تکنولوژی را بر خود نمی بندد، نظرگاهی درست است، اما لازم است بدانیم که هر رابطه دو طرف دارد و لازم است ببینیم آیا سرمایهٔ خارجی نیز به همان اندازه حاضر است راهِ انتقالِ مهارت های فنیِ تولید را بر کشوری در حال رشد» بگشاید
یادداشت سوم
«سنا» واژه ای بود که شماری از رسانه ی برون و درون مرزی – از آن میان «بی بی سی فارسی» – به جای «مجمع تشخیص مصلحت نظام»، کارمی بردند. سنا در ایران ِ پادشاهی پس از کودتای سیاه بیست و هشت مرداد به کار آغازید، و در ایران ِ ولایی همزمان با ریاست جمهوری خاتمی و زیر نام «مجمع تشخیص مصلحت» نظام
یادداشت چهارم
در کتاب «ایران بین دو انقلاب» پیرامون محافظه کاری روحانیون در دوران شاه – که به واره ی ولایی نیز کشانده شد - می خوانیم: در فاصله بین واقعه سیاهکل و مهرماه ۱٣۵۷ تعداد ٣۴۱ چریک و افراد وابسته به گروه های مسلح سیاسی طی مبارزه با رژیم شاه جانِ خود را از دست دادند که در میانِ آنها ٣۹ زن از جمله ۱٣ دانشجوی زن و تنها یک روحانی - احتمالاً شهید اندرزگو - وجود داشته است
یادداشت پنجم
بنا به نوشته های رسانه های اپوزیسیون، در آغاز انقلاب بنی صدر و قطب زاده نیز در شکل گیری انقلاب فرهنگی و سرکوب دگراندیشان نقش داشتند. داده هایی درباره ی صادق قطب زاده و دیگر همراهان پنهان و ناپنهان خمینی در کوران انقلاب بهمن: «بر پایهٔ اسناد و شواهد عینیای که در سالهای اخیر در دسترس قرار گرفته است، از کوشش های امپریالیسم آمریکا برای جلوگیری از تعمیق انقلاب و از جمله به ارتباط های وسیع سولیوان، سفیر آمریکا در ایران، با نمایندگان خمینی در ایران در سه ماههٔ آخری که به سقوط رژیم سلطنتی منجر شد و نقش ژنرال هایزر، معاون فرماندهٔ کل ناتو، که در یک ماه آخر حیات رژیم شاه عملا کنترل ارتش را به دست گرفته بود، و نیز در رابطه با سران ارتش شاهنشاهی، سخن (می رود) ... در این دوره، تمامی کوشش ایالات متحده و سران کشورهای قدرتمند غرب که واقعیتِ اجتنابناپذیر بودنِ سقوط رژیم شاه را پذیرفته بودند، به جلوگیری کردن از افتادن رهبری انقلاب به دست نیروهای چپ متوجه بود. هنگامی که به سرنوشت انقلاب ایران و شکست آن مینگریم، معنیِ واقعیِ این پیام محرمانهٔ صادق قطب زاده به دولت فرانسه مبنی بر اینکه رهبریِ ِ روحانیِ ِ انقلاب ضدکمونیست است و اینکه ما به چپ امکان به دست گرفتنِ قدرت را نخواهیم داد، روشنتر» می شود
یادداشت ششم
رشد بورژوازي تجاري و گسترش واسطه گري در رژیم ولایی را، می شد از جمله در شمار بالای فروشگاه ها نسبت به جمعیت کشور درنگریست. درآمدهاي بالاي واسطه گري نيز انگيزه اي گردیدند براي روي آوري به کارهاي دلالي و واسطه گري. بي دليل نبود که در بخش بازرگاني نزديک به بیست درصد از افراد متخصص مشغول به کار بودند و بازار خرید و فروش ارز که درآمدي بيش از کارکنان بلندپایه ی دستگاه دولتي همراه مي آورد، بخشي از نيروي کار را به سوي خود می کشاند. دستادستگری و واسطه گري ِ گسترده نه تنها در بخش اجناس وارداتي رسمي و نارسمي، بلکه در پهنه ی توليدات داخلي نيز افزايش يافت و بخش کشاورزي را نيز دربرگرفت. آزاد بودن از پرداخت هاي مالياتي نيز، يکي از انگيزه هاي کناري شرکت نيروي کار در اين بخش بود. عليرغم افزايش شمار فروشگاه هاي کوچک و بالش واسطه گري و دلالي هاي خُرد، گرايش های انحصاري بورژوازي بزرگ ایران، در اين زمينه نيز مانند دیگر بخش های اقتصادی برمی تافت. به اين معنا که کنترل بازارهاي سترگ تر، در چنگ بازرگانان بزرگ و ویژگروه هاي نزديک به دستگاه زمامداری بود
یادداشت هفتم
رفسنجانی و قوام همسانی هایی دارند. قوام هم چون رفسنجانی از زمینداران ایران بود. پس از سرنگونی دولت سه روزه ی قوام در سال سی و یک خورشیدی از سوی مردم، املاک قوام بنا به تصمیم مجلس مصادره شد، ولی پس از کودتای بیست و هشت مرداد و با میانجیگری امریکا و محمدرضا پهلوی، این دارایی ها به وی برگردانده شد. او میسیون میلیسپو را بازساخت و به او "اختیار تام" واگذاشت، پیمان بازرگانی با امریکا را امضا کرد، ژاندارمری را به دست ژنرال شوارتسکف سپرد، و جایگاه انحصارهای امریکایی را برای چند دهه در ایران استوار ساخت
یادداشت هشتم
در سال ها ی ِ میان ِ نود و دو تا دو هزار و یک میلادی (واره ی اصلاح طلبان)، دستادستگری و دلالی نزديك به هفت برابر فرافزود. بدين گونه در اين برش، جایگاه نخست در افزايش سهم در سنجش با ديگر زيربخش هاي گروه خدمات را، دستادستگری یا واسطه گری آن ِ خود ساخت
یادداشت نهم
یکی از پژوهشگران، پیرامون بازار درون و برون مرزی زمان شاه ارزیابی ای دارد که برای برش ولاییان نیز درست می نماید (اگر چه بنا بر اصل چهل و چهار قانون اساسی ِ برخاسته از انقلاب بهمن، بازرگانی خارجی می بایست «دولتی» باشد): «بازرگانی خارجی کشورما در دست سرمایه های بزرگ است، اما بازرگانی داخلی از هرم بزرگی تشکیل شده که در قاعده ی آن تعداد کثیری فروشندگان کوچک – در سال 1348 شمار خرده فروشی ها از دویست هزار بیشتر بود – قرار گرفته اند. هر چه به راس هرم نزدیک تر می شویم از تعداد سرمایه داران کاسته و بر میزان سرمایه فردی افزوده می شود. این شبکه در مجموع خویش وظیفه ساماندهی اضافه ارزش کالا و هم چنین وظیفه غارت تولیدکنندگان کوچک را بر عهده دارد، اما از این غارت به قشر فروشندگان کوچک سهمی نمی رسد. آن ها در تلاش معاش و به امید اینکه به سرمایه دار بزرگ بدل خواهند شد، چه بسا با ناشایسته ترین وسایل و شیوه ها به غارت مصرف کنندگان کم مایه – از کارگران تا دهقانان – می پردازند. اما سرمایه دارانی که در راس هرم نشسته اند، همه ی این اموال غارتی را از چنگ فروشندگان کوچک بیرون می آورند و حتی خود آنان را استثمار» می کنند
یادداشت دهم
در کشورهای بالنده ای (رو به رشدی) که سرمایه داری همه سویه جافتاده است، می توان بورژوازی بومی را جای بورژوازی ملی نشاند. برای داده های بیشتر در این زمینه، بنگرید به کتاب «پان اسلامیسم، سلاطین نفت عربستان و خلفای نفت ایران» از همین نویسنده
یادداشت یازدهم
بازاریان بزرگ افزون بر سهم سترگ در بازرگانی درون مرزی، بیش از سی در صد از بازرگانی برون مرزی – چیزی در مرز چهل و چهار میلیارد دلار - را زیر کنترل داشتند و از راه «انحصارهای تخصصی» برای کنترل بیشتر بخش های نفتی-گازی-پتروشیمی و مالی-معدنی-مونتاژی خیز برداشته برمی داشتند
یادداشت دوازدهم
تارنمای ملی-مذهبی ها و پاره ای از نشریه های «جنبش سبز» - از آن میان تارنمای «کلمه» - در کشاکش های پس از خیزش هشتاد و هشت به روشنی «چرخش به راست» کردند و در کنار پراگماتیست ها و اصلاح طلب های «گداخته در ولایت» جاگرفتند
یادداشت سیزدهم
بنا بر داده های تاریخی، «انجمن فتوت» آن روی ِ «انجمن سادات» بود. در کتاب انقلاب مشروطه ایران نیز در این زمینه می خوانیم: «مقارن کودتای ضدانقلابی در تهران – از سوی احمد شاه – مبارزه بین نیروهای انقلاب و ارتجاع در تبریز هم شدت یافت. مرتجعین به تکاپو افتاده بودند. انجمن ارتجاعی به نام «اسلامیه» که «روحانیون مرتجع و فئودال ها و تجار بزرگ» - کمابیش چون سال های آغاز انقلاب بهمن - را متحد می ساخت، تشکیل شد. مرتجعین در مقابل دسته های انقلابی فداییان به تشکیل دسته های مسلح اوباش و اراذل شهر پرداختند. (در آنزمان) در خیابان های تبریز بارها بین فداییان و دسته های ارتجاعی زد و خورد رخ داد
یادداشت چهاردهم
داده هایی پیرامون رده آرایی نیروها در کوران جنبش ملی شدن نفت: «دو اقدام قاطع مصدق – ایست رابطه با انگلستان و سرکوب سنای ارتجاعی - که نتیجه قوت گرفتن بخش رادیکال جبهه ملی مرکب از شهید حسین فاطمی و دکتر سید علی شایگان و محمود نریمان بود»، مایه ی نزدیکی ملی ها و چپ ها شد. پس از این رویکردهای مصدقی های ملی-دمکرات و در پی آن کودتای نظامی با سازماندهی سازمان سیا و اینتلیجنت سرویس، نخست وزیر انگلستان اقرار کرد که «منافع بین المللی ما ایجاب می کرد که به مصدق امان ندهیم و آسوده اش» نگذاریم.
یادداشت پانزدهم
در آغاز سده ي بيست و يک ميلادي، درگيري هاي نظامي در مرزهاي عراق و سوريه و نيز جنگ هاي جانشيني يا «نيابتي» ميان ايران، عربستان، ترکيه، اسراييل و شماري از ديگر کشورها، کشاکش هاي خونيني بوده و هستند براي چيرگي بر انباشته هاي «ارزشمند» خاورميانه، و نيز جاسازي زمامداران «مناسب» محلي، آن هم براي «چند دهه»: هم براي کنترل چاه هاي نفتي، و هم براي ديدباني و نظارت بر لوله هاي انتقالي. پيمان نامه هاي ِ نفتي-گازي-کاني ِ بيدادگرانه با غول هاي نفتي يا بسته شده و يا رو به بسته شدن بوده و هستند، و بدين روي جنگ بر سر گزيدن يا گزيناندن ژاندارم هاي مطمئن براي ِ پاسداري ِ درازگاه از سود ِ آينده ي ميلياردرها و کلان ميليونرهاي متروپل ها، بيشاپيش در دستورکار جاداشته و دارد. رويدادهاي باختر آسيا افزون بر کوشش استراتژيک کنسرن هاي جهاني براي چيرگي بر انباشته هاي نفتي-گازي-کاني ِ منطقه، آماج هاي تاکتيکي نيز داشته و دارند. اين رويکردها کوششي بوده و هستند براي دورکردن توده ها از نگريستن به نارسايي هاي اقتصادي-اجتماعي-سياسي ِ دروني در کشورهاي پيشرفته و بالنده (رو به رشد): آنهم در کوران يکي از بزرگترين بحران هاي ِ اقتصادي ِ هنـــــوز دنباليده ي سال ِ دوهزار و نوزده ميلادي ِ تاريخ ِ سرمايه داري، که به گمان بسيار، ژرف تر و گسترده تر است از بحران ِ افتصادي ِ بزرگ ِ آغاز ِ سده ي بيست ِ ميلادي که به جنگ جهاني انجاميد، چرا که بحران ِ ساختاری ِ مناسبات ِ سرمایه داری را با سررساندن ِ سیاست های ِ پانصد ساله ی استعماری ِ استوار بر کشتی های ِ توپدار درهم آمیخته است. تقريبا در همه ي کشورهايي که در گدار ِ سياست هاي ِ بانک جهاني و صندوق بين المللي گام نهادند، پيش بيني هاي امنيتي-انتظامي-نظامي براي رويارويي با خيزش هاي احتمالي توده اي، بيشابيش بالا گرفته است: از عربستان و ايران و ترکيه و اسراييل و فيليپين گرفته، تا امريکا و انگلستان و آلمان و فرانسه و اسپانيا. اين رويکردها همزمان بوده و هستند با دامن زدن هر چه بيشتر به «جنگ سرد و گرم» در برون مرزها. براي نمونه غرب از يک سوي - بنا بر داده هاي رسانه هاي گروهي جهان - سرمايه گذاري هاي خود را براي پياده سازي دکترين «نخستين ضربه ي اتمي» در ستيز با دشمن مفروض فرامي افزايد، و از دگرسو به ميليتاريسم لگام گسيخته در برون و درون مرز پهنايي تازه مي دهد. پياده سازي «الگوي ليبي» در ديگر کشورهاي منطقه، و نيز «اشغال نظامي يک شهر» (بوستون) در امريکا به بهانه نبرد با تروريسم، نمونه هايي بودند از اين رويکردهاي رياکارانه و جنگ افروزانه. برندگان اين دکترين ها در درجه ي نخست کنسرن هاي نفتي و کمپلکس هاي صنعتي-نظامي بوده و هستند، و بازندگان آن «پاييني» هاي کشورهاي پيشرفته و رو به رشد
یادداشت شانزدهم
نقشه ی فرابنگاه ها و کنسرن های جهانی برای فروپاشاندن دولت های بزرگ و کنترل اندوخته های نفتی-گازی خاورمیانه که در سال دو هزار و شش میلادی در گاهنامه ی ارتشی امریکایی «آرمد فورسس ژورنال» به چاپ رسید و در پردازش آن رایزنانی چون برژینسکی و رایس نقش آفریدند
یادداشت ههدهم
یکی از اندیشمندانی که بر انقلابیون فرانسه تاثیر ژرف نهاد، ژان ژاک روسو بود. «ربسپیر قهرمان انقلاب فرانسه، برخلاف الیور کرمول قهرمان انقلاب انگلیس که یک دهقان زاده ی انقلابی و نظامی گرا بود و دیکتاتوری فردی خود را متوجه کشورگشایی کرده بود (آمیزه ای از ربسپیر و ناپلئون)، به سختی تحت تاثیر این شخصیت جالب و انسانی قرار داشت و صادقانه در خط او عمل کرد». به گفته ی یکی از پژوهشگران «هر توصیفی از انقلاب فرانسه را – 1795 تا 1789 – با توصیف اندیشه های روسو که در دوران لویی پانزدهم درخشید» می توان آغازید، «زیرا نشان می دهد که انقلاب فرانسه در کدام فضای فلسفی بال های خونین سیمرغ نیرومند خود را گشود و چگونه این بال ها با شمشیر استبداد امپراتوری ژنرال بناپارت قطع گردید». بال های این سیمرغ باری، در سده ی نوزده میلادی بازرویید
یادداشت هجدهم
بورژوازی «انگلستان که اندیشه ورانش (مانند لاک) و نمونه تاریخی اش در اندیشه وران روشنگر انقلاب فرانسه (مانند ولتر) و حتی برخی رجال انقلاب (مانند دانتن) تاثیر داشته، به زودی به دشمن شماره یک انقلاب فرانسه بدل شد و با تمام نیرو کوشید آن را نابود کند و به نظر این جانب بسیاری از تحریکات نفاق افکنانه بین نیروهای مختلف کنوانسیون در دوران دیکتاتوری ژاکوبن ها که منجر به قتل دانتن، منفرد شدن گروه ربسپیر، اتحاد مخفی هواداران دانتن و ابریست ها علیه روبسپیر و قتل او و یارانش شد، سر نخی در لندن دارد و فراماسونرهای آنگلوفیل ژیروندیست و خود دانتون که دارای چنین تمایلاتی بود عملا زمینه ی کودتای ترمیدور و سقوط ژاکوبن ها و افول انقلاب و شکست نهایی آن را فراهم کردند. نقش سوداگران آنگلوساکسون علیه انقلاب های اروپا و امریکا مایه ی ننگ ابدی است. تاریخ آن چه را که افشا نکرده، خواهد» کرد
یادداشت نوزدهم
نگریستنی اینکه، همتایان بنیادگرای ایران - همانا وهابی های عربستان - پیش از ولاییان در گدار ِ گسترش ِ بنبادگرایی گام نهادند. به اعتراف یکی از سناتورهای امریکایی، «در سال 1956، 244 مکتب در پاکستان وجود داشت. امروز 24 هزار مکتب در اين کشور وجود دارد. اين مدارس، در سراسر جهان چندين برابر شده اند». تندروان آیینی که بویژه چپ ها و ملی های کشورهای نفت خیز را زیر یورش خود گرفتند، از درون چنین نهادهای ساخته و پرداخته ی کشورهای نفت خیز و اربابان نفتی شان برون می آمدند
یادداشت بیستم
بخشي از عملكردهاي ِ تنش زا-راديكال ِ بورژوازي ِ دست نشانده و فاسد ِ ناسيونال-سنتي، در خدمت منافع انحصارهاي نظامي و سياست هاي ميلياريستي كشورهاي سرمايه داري بوده و هست. رویدادهای چند دهه ی گذشته نشان داده، که سياست هاي ِميليتاريستي ِ جناح هايِ ِ هارِ سرمايه داری، به تقويت نيروهاي واپس مانده و سنتگرا در منطقه ی ثروتمند و نفت خيز خاورميانه انجامیده است. براي گسترش ميلتياريسم در منطقه و تقويت نيروهاي واپسگرا و راديكال و تنش زا، به نظر ميرسد كه دكترين ويژه اي از سوي امريكا و متحد درجة يك اش انگلستان، سال ها در دستورکار است. در اين دكترين می کوشند به كشورهاي بزرگ نفت خيز، كه توانايي مالي آن را دارند کوتاگاه، دستکم در پاره اي پهنه ها چون صنايع پتروشيمي، به يك کانون اقتصادي و رقيب بازرگاني در جهان فرارویند، هزينه هاي سنگين جنگی تحمیل کنند. نمونه هاي آن را می توان پيش و پس از روی کار آمدن جمهوری اسلامی در منطقه ی خليج فارس ديد. در دكترين كشورهاي سرمايه داري براي فروپاشي اردوگاه سوسیالیستی اروپای خاوری نیز، تحميل هزينههاي نظامي و گسترش جنگ سرد، سیاست پايه اي این کشورها را تشكيل مي داد. وزير دفاع پيشين آلمان فدرال در يك گفتگو پس از اتحاد آلمان به روشني اعتراف كرد كه سياست جنگ سرد و تحميل هزينه هاي سنگين به بودجه ي دولتي كشورهاي اروپاي خاوری هدفمند صورت می گرفت و "مهمترين" عاملي بود كه در پايان به فرو ريختن ديوار برلین انجاميد. اين سياست كه بویژه در كشورهاي نفت خيز منطقه ی خليج فارس در چند دهه ي گذشته پياده شده و ميتوان آن را "دكترين جنگ سرد و گرم" ناميد، یکی از مركزي ترین راهكارهاي انحصارهاي سرمايه داري، بويژه بخش هاي نظامي-نفتی آن را، بازمی تابد. مكمل این دکترین در بیشتر موارد پشتیبانی پنهان و ناپنهان و یا تحریک نیروهای تندروی مذهبی برای سرکوب خشن یا نابودی نه تنها نیروهای چپ گرا و دمکرات، بلکه تکنوکرات هایِ بورژواییِ به راستی استقلال طلب و هوادار رابطه ی غیرارباب-نوکری، در کشورهای خاورمیانه بوده است. بیهوده نیست که این منطقه عملا زیردست تندروان بنیادگرا جاگرفته و پهنه ی سیاسی برای دگراندیشان هر روز تنگ تر شده است
یادداشت بیست و یکم
درباره ی "دکترین تاراج" بنگرید به کتاب "بن بست های روبنایی در جامعه ایران" از همین نویسنده
یادداشت بیست و دوم
بارتولد درباره ی بازسازی ِ بی برآیند ِ خلافت ِ اسلامی در فلات ایران زیرِ پرچم ِ آیین ِ شیعه، به درستی می نویبسد: "ظهور دولت معظم در اوایل قرن شانزدهم در ایران یک واقعه ی محلی نبود، چه تقریبا در همان اوان، دول معظم دیگری در عالم اسلام ظهور کردند. کلیتا قدرت و استحکام دولت، یک فـــــــــــــــرق اساسی است که تاریخ دوره ی اخیر اسلام با تاریخ دوره ی قرون وسطی (برش ملوک الطوایفی عباسی و ایلخانی) دارد ... «احیای سیاسی اسلام» (یا بازسازی خلافت آنهم در آستان ِ پدیداری ِ مناسبات ِ سرمایه داری) از رکود و انحطاط جلوگیری نکرد. ایران در دوره ای که یک دولت معظم و شیعه بود، «هیچ چیز گرانبهایی» به عالم اسلام و به تمدن بشریت تقدیم نکرد، و حال آنکه به هر اندازه علم پیشرفت می کند، به همان درجه هم مقام خدماتی که ایران در قرون وسطی، با وجود ضعف سیاسی و اختلافات مذهبی، به اسلام و تمدن بشر کرده است، رفیعتر می شود ... زمانی که ادبیات ایران (در قرون وسطی یا پیش از صفویان) بوجود آمد، تنها ایرانیان از آن بهره مند نشدند، بلکه چه بسا مللی که از این ادبیات برخوردار گشتند. اگر زبان عربی برای عالم اسلام همان اهمیت را داشت که زبان لاتین در اروپا دارا بود، پس اهمیت زبان فارسی را می توان با اهمیت زبان فرانسه، و یا به عقیده ی یکی از محققین، با اهمیت فرانسه و ایتالیایی بروی هم، مقایسه نمود. در عهد ممالیک مصر که در آن دوره مصر هیچ گونه بستگی سیاسی به ایران نداشت، در اداره ی امور مملکت به تدریج به جای اصطلاحات عربی، اصطلاحات فارسی معمول می شد. در دوره ی ممالیک مثل ادوار گذشته، نفوذ صنایع ایران در صنایع مصر دیده می شود. ایران بیش از سایر ممالک اسلامی مثل یک مملکتی در نظر اروپایی ها جلوه می نمود که دارای تمدن عالی بود و می توانست تا انداره ای با اروپا طرف مقایسه واقع بشود ... شرق اسلامی بهترین آثار خود را رهین منت یونانیان و ایرانیان است. معارف دوره ی اسلام با معارف یونان فرق متمایزی دارد که معارف دوره ی اسلام را به معارف معاصر اروپا نزدیک می سارد، و آن این است که، علمای اسلام نسبت به سابق، علوم اثبـــــــــــــــاتی و تجـــــــــــــــربی را بیش از علوم ادبی و اخلاقی مورد توجه قرار دادند، و علـــــــــــــــت این فرق را فقط ممکن است اثر نفوذ هند و ایران» دانست
یادداشت بیست و سوم
و این هم برگردان بخشی از نوشته ی نیچه در کتاب ِ چنین گفت زرتشت: "این کاتوزی ِ کهنسال در جنگل اش هنوز نشنیده که خدا مرده است ... می گویند «زرتشت بی خداست». آری! منم زرتشت، بی خدایی که می سُخند (سخن می گوید)". داده هایی در پیوند با انگاره های ِ از ویس های ِ دودمانی برخیزیده ی «این جهانی» ِ زرتشت، که هنوز آموزنده است برای گیتی ِ کنونی مان: "سه بوخت" یا "سه بُخت" یا "سبخُت" یا "سه نجات دهیده" (برگرفته از بُختن یا بوختن همبر ِ نجات دادن)، همانا "هومت" یا اندیشه نیک و "هوخت" یا گفتار نیک و "هورشت" یا کردار نیک
Der alte Heilige: „Damals trugst du deine Asche zu Berge, willst du heute dein Feuer in die Tنler tragen? Fürchtest du nicht des Brandstifters Strafen?“ Zarathustra antwortete: „Ich liebe die Menschen. Was sprach ich von Liebe! Ich bringe den Menschen ein Geschenk! Ich gebe kein Almosen, dazu bin ich nicht arm genug.“ Als Zarathustra allein war, sprach er also zu seinem Herzen: „Sollte es denn mِglich sein! Dieser alte Heilige hat in seinem Walde noch nichts davon gehِrt, dass GOTT TOT IST“. Und wenn ich rufe: Flucht allen feigen Teufeln in euch, die gerne winseln und Hنnde falten und anbeten mِchten, so rufen sie: „Zarathustra ist gottlos“. Ja! Ich bin Zarathustra, der Gottlose, der da spricht. Wer ist gottloser denn ich, dass ich mich seiner Unterweisung freue? Wo finde ich meinesgleichen? Und alle die sind meinesgleichen, die sich selber ihren WILLEN geben und alle Ergebung von sich abtun? O gesegnete Stunde des Blitzes! O Geheimnis vor Mittag! Laufende Feuer will ich einst noch aus ihnen machen und Verkünder mit Flammen-Zungen: Er kommt, er ist nahe, der groكe Mittag! Also sprach Zarathustra.
 |
|