داد

نشريه اجتماعي-اقتصادي

و پژوهشي-تاريخي

click
click
click
click
click
click

ایمانول کانت میگفت: "هر عمل غیر انسانی که در حق کسی صورت می گیرد، انسانیت را در من از بین می برد." این امر اخلاقی موتور حرکت جامعه مدنی نوین است که دیگر نمی خواهد دنیایی را، که در آن هر پنج ثانیه یک کودک از گرسنگی می میرد، تحمل کند

کتاب پيشنهادي

????
?????? ??
???? ????? ? ???
click

گفتــــــمانی گـــــــرهی: نه تنها ملی-مردمی شدن نفت بدون پیروزی انقلاب ملی-دمکراتیک شدنی نیست، بلکه کامیابی انقلاب ملی-دمکراتیک نیز بدون حل بنیادی گفتمان نفت به سود "پایینی ها" ناشدنی است. در ایران، پیاده سازی بی کم و کاست اصل چهل و چهار قانون اساسی و کنترل "به راستی" دمکراتیک و شورایی یکان های کلیدی از سوی کارگران و مزدبگیران می تواند زمینه ی این کامیابی را فراهم سازد: هم برای تامین هزینه ی خدمات اجتماعی رایگان یا بساارزان دولتی-تعاونی برای "پایینی ها"، و هم برای انباشت کلان سرمایه به منظور تدارک انقلاب صنعتی. بنا به آزمون های جهانی، دستیابی بدین خیزش صنعتی در درازی دو تا سه دهه شدنی است. سامانه های بهره کشانه ای که در کشورهای روبه رشد از سوی "یک درصدی" های جهان پشتیبانی می شوند (و در ایران: قاجارها و پهلوی ها و ولایی ها)، راهبند بزرگی بوده و هستند در گدار این گونه دگردیسی های شتابان و پایـــــــــــدار و مردمی

نگاهي به جايگاه زنان در جنبش مردمي

فشرده ی نوشتار

شرکت مؤثر زنان کارگر و زحمتکش ايران در اعتراضهاي گوناگون معيشتي و خواستهاي برحقي که رژيم ناتوان از پاسخ بدانهاست (مثل خواستهاي معلمان و پرستاران)، تحريم بيسابقه انتخابات نمايشي  بهويژه از طرف زنان، همگي، نشانههايي بارز از آن است که زنان با ادامه دادن به جنبش پرتوان زن زندگي آزادي نه تنها سنگرهاي فتح شده را رها نخواهند کرد بلکه بههمراه توده هاي زحمتکش براي فتح سنگرهاي بعدي خيز برداشته اند تا ديو استبداد را از خانه و جامعه برون رانند. به همين سبب جنگ ددمنشانه جمهوري اسلامي عليه زنان و دختران ايران در عرصه هاي گوناگون شدت يافته و آنان با جسارتي بي نظير هزينه هاي سنگين عبور از خط قرمزهاي نظام را -حتي با از دست دادن جان خويش- مي پردازند

.............

جنبش “زن رندگي آزادي”  بر بستر جنبش هاي اعتراضي پيش از آن (به ويژه خيزشهاي مردمي سالهای نود و شش، و نود و هفت) و دههها تلاش پيگيرزنان شجاع ايران عليه قوانين تبعيض آميز شکل گرفت و سرآغاز تحولي برگشتناپذير در ميهن ما گرديد. تحولي که رژيم ولايي با تمام توان حکومتي و با به کاربردن انواع ابزارهاي اهريمني سرکوبگري اش از کشتار صدها معترض خياباني، کورکردنها، مسموم ساختن دانش آموزان دختر مدارس، اعتراف گرفتن هاي اجباري در شکنجه گاه ها، اعدام مبارزان دلير اسير گرفتار در بند رژيم، و جز اين ها، نتوانسته و نخواهد توانست وضعيت مطلوب اجتماعي و سياسيو مورد نظرش را به قالب گذشته بازگرداند

بهچالش طلبيدن اسلام سياسي و عبور از انواع خط قرمزهاي مبتني بر تبعيض هاي جنسي و جنسيتي -مثل داشتن حجاب اجباري اين نماد بارز اسلام سياسي – و در برابر آن رشد دامنه دار گفتمان برابري طلبانه- گفتماني که همراهي مردان را نيز به جز واپس ماندگان در تاريکي هاي قرون وسطا را بهخود جلب کرد- جدايي دين از حکومت و حفظ کرامت انسانها بدون قيدوشرط و نيز رشد گفتمان طرد سلطه هر نوع تفکري منسوخ بر زندگي نيمي از مردم ميهن ما، بدون شک دستاورد چشمگير اين خيزش مردمي است که با شعار زيباي زن زندگي آزادي آغاز شد. رژيم با همه ترفندها و تبليغات حکومتي اش و گسيل مزدوران سرکوبگرش به خيابانها اين بار با نام “حجاب بان” و بهگردش درآوردن “ون”هايي بهمنزله ی سلولهايي براي بازداشت دختران و زنان ميهن در سرکوبگرياي بر پايه ی طرحهاي تنبيهيعهدعتيقي اي مانند “طرح نور” باز هم نتوانست در تاريکيهاي ارتجاعش دستاوردهاي چشمگير جنبش زن زندگي آزادي را بازپس گيرد

خواست انجام تغييرهايي بنيادين

اين جنبش در شکلهايي متنوعتر و تکامل يافته تر و درعينحال با شرکت قشرهاي گوناگون مردمي به راه خود ادامه داده و خواست انجام تغييرهايي بنيادين به مهمترين خواست مردم ميهن ما تبديل شده است. اعتراض هاي نمادين خياباني مانند روسري سوزندان ها، عمامه پراکني ها، و گيسو بريدنها امروزه جاي شان را به مقاومت شگفتانگيز زنان و دختران در برابر تحميل حجاب اجباري رژيم و براي  حق داشتن پوشش اختياري و سبک زندگي موردنظرشان و همچنين شرکت فعال در مبارزات مطالباتي کارگران و زحمتکشان، بازنشستگان، معلمان، پرستاران، طرفداران محيط زيست، دانشجويان و استادان، مادران و خانوادههاي دادخواه و به ويژه پيکار شجاعانه زندانيان سياسي داده است

بازپسگيري فضاهاي شهري به شکلهاي گوناگون، بياعتنايي به حضور نيروهاي سرکوبگر، و بهچالش کشيدن قالبهاي کليشهاي تحميلي سبک زندگي از سوي رژيم ولايي (مانند: جاي زنان در خانه و فرزندآوري است) و اختيار کردن حق طبيعي خود براي سبک طبيعي زندگيشان از جمله رقصيدن، آواز خواندن، موتورسواري، و حتي تلاش مضاعف در جهت دستيابي به موفقيتهاي ورزشي در غياب و نبودِ حمايت از سوي دولت و برعکس، بهوجود آوردن محدوديتهاي فراوان در اين زمينه از سوي دولت، اخراج شدنها از کار و تحصيل دانشگاه يا کلاً تعليق از تحصيل. شرکت مؤثر زنان کارگر و زحمتکش ايران در اعتراضهاي گوناگون معيشتي و خواستهاي برحقي که رژيم ناتوان از پاسخ بدانهاست (مثل خواستهاي معلمان و پرستاران)، تحريم بيسابقه انتخابات نمايشي  بهويژه از طرف زنان، همگي، نشانههايي بارز از آن است که زنان با ادامه دادن به جنبش پرتوان زن زندگي آزادي نه تنها سنگرهاي فتح شده را رها نخواهند کرد بلکه بههمراه تودههاي زحمتکش براي فتح سنگرهاي بعدي خيز برداشته اند تا ديو استبداد را از خانه و جامعه برون رانند. به همين سبب جنگ ددمنشانه جمهوري اسلامي عليه زنان و دختران ايران در عرصههاي گوناگون شدت يافته و آنان با جسارتي بي نظير هزينه هاي سنگين عبور از خط قرمزهاي نظام را -حتي با از دست دادن جان خويش- مي پردازند

سرکوب خشن دختران و زنان

رژيم جمهوري اسلامي گل عمر جاني شريف مانند آرميتا گراوند، دختر دانشآموز که بدون حجاب اجباري در راه رفتن به مدرسه بود را پرپر کرد. سارا دلدار، از فعالان گيلاني و زنداني سياسي سابق اهل رشت، پس از تحمل عفونتهاي ناشي از زخمهاي اصابت گلوله هاي ساچمه اي رژيم و رسيدگي نکردن و نرساندن دارو به او در زندان لاکان رشت، پس از آزادي مشروط و بهعلت تأخير در روند  معالجه جان جوان خود را از دست داد. او در ميانه کمک رساندن به مجروحان در جنبش زن زندگي آزادي، از ناحيه چشم هدف گلوله بارانهاي ساچمه اي قرار گرفته بود. نفس حاجي شريف، نيز در اول تيرماه امسال “حجاب بان”ها او را زير کتک و دشنام گرفتند. فيلم خشونت وحشيانه نسبت به اين کودک در شبکههاي اجتماعي پخش گرديد. مادر “نفس” در مصاحبه

با روزنامه “شرق”، با شجاعتي کم نظير، به افشاي اين خشونت وحشيانه پرداخت و “نفس” را دانشآموزي نخبه، هنرمندي مستعد، و ورزشکاري مدال آور نام برد، اما اين کودک اکنون و پس از اين کتکها و دشنامها به مشکل هاي روحياي فراوان دچار شده است. زارا اسماعيلي، دختر جواني که با اجراهاي خياباني و حتي در مکانهايي عمومي مانند مترو، پارک، بدون داشتن حجاب اجباري توجه بسياري از کاربران شبکههاي اجتماعي را به خود جلب کرده بود، بهوسيله نيروهاي امنيتي دستگير و زنداني شد و کسي از سرنوشت او اطلاع ندارد. آرزو بدري، مادري جوان از شهرستان “نور” در مازندران، بهخاطر رعايت نکردن حجاب اجباري در خودرو خودش با تيراندازي مأموران رژيم بهسوي او تا آستانه مرگ پيش رفت. بنا بر گزارشها، حال اين مادر جوان وخيم و از ناحيه کمر فلج شده است. رؤيا حشمتي، در ارتباط با حکم شلاق و اجرا شدن اين حکم، و دادن شعار زن زندگي آزادي در حين شلاق خوردن از سوي او، در سال گذشته چهره طالباني رژيم ولايي را  باري ديگر نزد افکار عمومي ايران و جهان به نمايش گذاشت. مادران دادخواه و مادران خاوران همچنان براي دادخواهي در راهند و مزارهاي جمعي و بينشان عزيزانشان را گلباران ميکنند و خانواده هاي دادخواه اين جنبش نيز مثل هميشه با ممانعتها و آزارهاي مأموران رژيم سرکوبگر جمهوري اسلامي و دستگيري و زندان (مانند مادر پويا بخياري) روبرو هستند

زندانيان سياسي زن

در بند زنان  زندان “اوين” براي پخشان عزيزي از سوي قاضي “افشاري”- قاضي حکومتي بنا بهروال قوه قضائيه غيرمستقل نظام جمهوري اسلامي- حکم اعدام صادر شده است. پيش از او نيز براي شريفه محمدي، فعال کارگري زنداني در زندان لاکان رشت حکم اعدام صادر شده است. در بند زنان زندان اوين همچنين براي وريشه مرادي و نسيم سيمياري نيز با اتهام “بغي”- قيام عليه حکومت- خطر صادر شدن حکم اعدام وجود دارد

بنا به گزارش صفحه اينستاگرامي “نرگس محمدي”، “از 69 زن زنداني سياسي عقيدتي زندان اوين، 22 زن بالاي 60 سال سن متحمل حبس" هستند. در زندان لاکان رشت براي فعالان زندانيان زن فعال در راه  دستيابي به حقوق طبيعي زنان در گيلان که عبارتند از: زهره دادرس، متين يزداني، شيوا شاه سياه، نگين رضايي، زهرا دادرس، ياسمين حشدري، فروغ سميعنيا، آزاده چاوشيان، سارا جهاني، جلوه جواهري، آناهيتا دوستدار، نينا گلستاني، رزيتا رجايي، آناهيتا حجازي، و نگين عدالتخواه، حکمهايي سنگين صادر شدهاند. اين حکم هاي سنگين خود نمونههايي آشکار از ادامه يافتن مبارزه زنان در عين همزمان بودن با سرکوبگريهاي رژيم زنستيز قرون وسطايي جمهوري اسلامي است

بخشي از بيانيه تشکيلات دمکراتيک زنان

آبان ماه هزار و چهارصد و سه خورشیدی

click

click

بهارا باش کاين خون گل آلود

برآرد سرخ گل چون آتش از دود

 click

قاجاریان تراژدی صفویان، و ولاییان کمدی آنانند

جسد او (شاه عباس) بعدها از "کاشان به قم منتقل شد و عده ای نوشته اند که این کار پنهانی انجام شد، بعض سیاحان نوشته اند که پادشاهان صفوی، از ترس اینکه مبادا استخوان های آن ها به سرنوشت استخوان شاه تهماسب دچار شود، وصیت می کردند که بعد از مرگ آن ها، چند تابوت مشابه از دروازه های شهر خارج کنند و هر کدام را به طرفی ببرند تا معلوم نشود قبر شاه کجاست، و به همین سبب سنگ قبر شاه عباس در کاشان هم نوشته ای به نام ندارد". دوسرسو نویسنده فرانسوی سده ی هیجده میلادی نیز به همین ناخشنودی ها اشاره دارد، وقتی یادآور می شود؛ "از آنجا که در زمان او (شاه عباس) تاج و تخت پادشاهی در دودمان صفوی نوپا بود، چون او نبیره ی شاه اسماعیل بود و پادشاهی این خاندان میان مردم هنوز آیین دیرینه ای نشده بود، Ťترس شاه عباس از مردم کشور خود، بیشتر از ترس همسایگان برون مرزیť بود. شاه عباس در همه ی شهرها و نقاط کشور گروه های آمیخته ای از نژاد و زبان گرد می آورد تا از لحاظ آداب و رسوم و عقاید متفاوت باشند. مردم گرچه همه پیرو یک قانون و دستور بودند، ولی با سیاست (افزوده ی نگارنده: "سیاست تفرفه بیانداز و حکومت کن" یا سیاست "حیدری-نعمتی")، اتحاد و یگانگی در میان آن ها بر علیه دولت غیرعملی می گردید." (آن چه امروز نیز دزدان ولایی و دزدان دریایی، دست در دست هم بدان عمل می کنند). و اینجا یک پرسش از دست اندرکاران "نظام ولایی": آیا دست اندرکاران "نظام ولایی" پس از سه ده سیاهکاری و خون ریـــــــــــزی، سرنوشتی چون "شاهان دین پناه" صفوی خواهند یافت. چند سده پیش، زمینه ی نخبه زدایی و بی رنگ شدن علوم اثباتی و تجربی، و پر رنگ شدن گرایش های خرافی و غیرتجربی را، مجتهدان "متعصب" و "نادان" و "ثروتمند" صفوی فراهم می ساختند، و امروز زمینه ی دگراندیش کشی ها و خرافه گرایی ها را "متعصبان" و "نادانان" و "دارایان" رنگارنگ ولایی فراهم می سازند. آیا فاجعه ی ملی در سال شصت و هفت و کشتار هزاران زندانی سیاسی در دوران "طلایی امام" بازخوانی چنین رویدادهای تلخی نیست: "دو تن از سرداران مراد بیک جهان شاهی و سایلتمش بیک را غازیان (سربازان شاه اسماعیل "مرشد کامل" و متعصب شیعه) زنده زنده به سیخ کشیدند و بریان کردند و به عنوان هشداری به دیگران، به جای کباب" خوردند

 

اصل چهل و چهار قانون اساسی: پایه ای برای مصادره ی دارایی هایِ به یغما رفته ی توده ها از سوی بازاریان بزرگ، بنیاد-موقوفه خواران فربه، پاسداران بلندپایه، و نوسوداگران مالی-مونتاژی در "خلافت نفتی" ایران

نظام اقتصادی جمهوری اسلامی ایران بر پایه سه بخش دولتی، تعاونی و خصوصی با برنامه ریزی منظم و صحیح استوار است. بخش دولتی شامل کلیه صنایع بزرگ، صنایع مادر، بازرگانی خارجی، معادن بزرگ، بانکداری، بیمه، تأمین نیرو، سدها و شبکه ‏های بزرگ آبرسانی، رادیو و تلویزیون، پست و تلگراف و تلفن، هواپیمایی، کشتیرانی، راه و راه ‏آهن و مانند اینها است که به صورت مالکیت عمومی و در اختیار دولت است. بخش خصوصی شامل آن قسمت از کشاورزی، دامداری، صنعت، تجارت و خدمات میشود که مکمل فعالیتهای اقتصادی دولتی و تعاونی است

از اصل ۴۵ قانون اساسی: پایه ای برای بازپس گرفتن دارایی های تاراج شده ی مردم ایران از دست اندرکاران سامانه ی ولایی

انفال و ثروتهای عمومی از قبیل زمینهای موات یا رها شده، معادن، دریاها، دریاچه ها، رودخانه ‏ها و سایر آبهای عمومی، کوه‏ها، دره‏ ها‏، جنگلها، نیزارها، بیشه های طبیعی، مراتعی که حریم نیست، ارث بدون وارث، و اموال مجهول ‏المالک و اموال عمومی که از غاصبین مسترد میشود

چهار ستون اقتصادي سامانه ولايي که صدها و بلکه هزارها ميليارد دلار سرمايه هاي مردمی را در درازنای چند دهه به جیب زده یا بر باد داده اند، نزديک به هشتاد درصد اقتصاد ايران را زيردست دارند. اين جهار نيرو عبارتند از بازرگانان بزرگ، بنياد-موقوفه خواران فربه، پاسداران بلندپایه، و نوسوداگران مالی-مونتاژی در درون سامانه ی ولايي. دستياران نهان و نانهان برون مرزي آنان نيز بویژه انحصارهاي نفتي-نظامی-مالی بين المللي هستند. سرکوب گستاخانه و خونبارانه ی جنبش هاي زنان و جوانان و روشنگران، و ویژگان کارگران و مزدبگبران و رنجبران، از سوی "خلفای نفت ایران" پوششي است براي اين چپاول کم پیشنه و همه سويه