اعتراف گاهنامه آلمانی اشپیگل: دوران بورژوازی رو به پایان است
زمان آنست که کتابهای قدیمی را درآوریم. ابتدا کنسرن های بزرگ شرکت های کوچکتر و متوسط را می بلعند و حاکمیت بر بازار خود را در دستان محدودی متمرکز می کنند، بعد از بازارها نوبت دولت می رسد، کنسرن ها در آن نفوذ کرده در نهایت با آن درمی آمیزند. در گستره دیجیتال این روند خیلی پیشرفته است. کنسرن های اینترنتی سیلیکون-والی مدتهاست که با بوروکراسی امنیتی آمریکا به یک مجموعه دیجیتال-دولتی فرا روییده، که هیچ قانون و مرزی را نمی پذیرند. حق با کارل مارکس بود: دوران بورژوازی رو به پایان است - از گاهنامه آلماني اشپيگل
شوی انتخاباتی تازه ی امریکا دارد آرام آرام «الگویی» می شود برای «داغ کردن تنور انتخاباتی» در «دمکراسی های» دیگر کشورهای سرمایه داری، آن هم با واگذاری نقش «معین» به نیروهای «نو» و کهنه ی سیاسی: از دست راستی ها و محافظه کارهای تندرو گرفته، تا سوسیال دمکرات ها و چپ نماهای میانه رو. برجسته ترین آماج های این گونه شوهای انتخاباتی عبارتند از انحراف افکار عمومی از نگرش به ریشه های نارسایی های اقتصادی-اجتماعی، جلوگیری از ژرفش و بالش جنبش دگرخواه توده ای، و گذر کم هزینه از طولانی ترین بحران در تاریخ سرمایه داری. گذشته از آن که کار «داع کردن تنورهای انتخاباتی» در دیگر کشورهای بحران زده به کجا خواهد انجامد، می توان به پیامدهای «احتمالی» این انتخابات در امریکا و جهان نگاهی افکند
از دیدگاه اقتصادی: پیگیری بی بند و بارتر خصوصی سازی های خانمان سوز. در این زمنیه دست راستی ها و محافظه کارها و سوسیال دمکرات ها و چپ نماها کمابیش هم موضع هستند. پشتیبانی «کنسرن های آلمانی» به نمایندگی شرکت های فراملی اروپایی از ترامپ در انتخابات کنونی امریکا، نشانی است از همدستی و همداستانی غول های دو سوی آتلانتیک از سیاست های اقتصادی پیشین، تنها با «کشاکش هایی» بر سر سهم
از چشم انداز سیاسی: جدایی بی مداراتر از نهادهای «دمکراتیک» آبروباخته در نزد توده ها (نهادهایی که شماری از خُرده گیران باختر، ارگان های «دروغ کراسی بورژوایی» خوانندش). در بیشتر کشورهای سرمایه داری – پیشرفته یا بالنده – پایگاه اجتماعی احزاب پیشینه دار سرمایه سالار با شتاب یا کم شتاب فرومی کاهد. گرایش بیشتر به دست راستی های «نو» یا کهنه از سوی «یک درصدی ها» نمایی است از بی اعتمادی روزافزون آنان نسبت به توان این حزب های «کم پایگاه» برای مدیریت ناخرسندی توده ها
از نگاه فرهنگی: گسترش افزون تر جهان بینی های فاشیستی-پرستشگاهی جدایی افکنانه. نه تنها در آسیا و افریقا، بلکه در امریکا و اروپا نیز آشکار و ناآشکار سرمایه گذاری های بیشتری برای گسترش دیدگاه های بنیادگرایانه و ویرانگرانه به منظور جلوگیری از بالش گرایش های مردمی چپگرا-سکولار فرافزوده است. بهره گیری بیشتر از این گونه «افیون ها» و «چماق ها» نشان دهنده ی ناتوانی روزافزون نهادهای رسانه ای-اندیشکده ای سرمایه داری در «عصر اینترنت» است برای «آراماندن» توده ها
از دید نظامی: گرایش گستاخانه تر به نیروهای نظامی-امنیتی سرکوبگر. می توان انتظار داشت که کنترل های پلیسی-امنیتی در «درون» و برون مرز دامنه ی فاجعه بارتری یابند، کانون ها و گذرگاه های انرژی-بازرگانی با تنش های نوینی روبرو شوند، هزینه های نظامی افزون تری به اقتصاد کشورها تحمیل گردند، اولیگارش های میلیاردر بیشتری در نهادهای روبنایی کشورهای پیشرفته جاسازی شوند، و ریزه خواران تندروی پرشمارتری در ارگان های سیاسی-نظامی کشورهای بالنده (رو به رشد) بالاکشیده شوند
این رویکردها هم نشانگر ژرفش بیشتر بحران اقتصادی-اجتماعی در سامانه ی بیداگرانه ی جهانی است، و هم بیانگر بالش و فرازش جنبش دگرخواه توده ای در کشورهای متروپل و رو به رشد. با دنبال گیری سیاست های اقتصادی پیشین و ژرفش بیشتر بحران که به فشار افزون تر به «پایینی ها» خواهد انجامید، می توان انتظار داشت که اعتراض های اجتماعی بیش از پیش بالاگیرند
پاره ای «چه باید کرد» ها
یکم، کوشش برای ایجاد جنبش های توده ای «مستقل» از کشاکش انتخاباتی «بالایی ها» بر گرد خواست های اقتصادی-اجتماعی روشن به منظور دستیابی به مالکیت یکان های بزرگ و گلوگاه های برجسته ی اقتصادی از سوی «پایینی» ها، و «در عمــــــــــل»، ثابت نمودن ضرورت این دگرگونی ها برای دستیابی به آسایش و پیشرفت اجتماعی همه گیر و پی گیر، در کوران پیکار روزانــــــــــه ی رنجبران
دوم، ســــــــــــازماندهی گسترده تر و کاراتر و نوین تر مزدبگیران در یکان های اقتصادی و زمینه سازی حساب شده و گام به گام برای اعتصاب های سراسری، در کنار بهره گیری «ابزاری» از نهادها و سندیکاهای زرد زیر کنترل «یقه سفیدها» و میلیاردرها
سوم، رسواسازی سیاست های اقتصادی «بالایی ها» در میان مزدبگبران، نه تنها رویکردهای مردم ستیز و بحران زای دست راستی ها و محافظه کارها، بلکه هم چنین برملا کردن سیاست های سرمایه سالار و توده ستیز سوسیال دمکرت ها و چپ نماها (چرا که آنان نقش «اسب ترویا» را در جنبش دادخواهانه ی «پایینی ها» بازی کرده و در به شکست کشاندن خیزش های حال و آینده ی توده ها از «درون»، جایگاه «ویژه» داشته و خواهند داشت).
چهارم، جلوگیری از ایجاد شکاف های آیینی--تیره ای-محلی میان توده های رنج و کار و پیکار، چرا که هنوز یکی از مهم ترین ترفندهای «بالایی» چیزی نیست جز روی آوری به سیاست آزموده ی «جدایی» بیانداز و فرمان ران
پنجم، هزارچندان ساختن روشنگری های اقتصادی-اجتماعی-فرهنگی «به راستی» در خدمت «پایینی ها»، با بهره گیری از همه ی شیوه ها و دستاوردهای نوین پیکار اجتماعي
ششم، پرهیز از ورود به «پیکارهای نهایی» پیش از آماده شدن همه ی زمینه های ضرور، چرا که چنین رویکردهایی از یک سو به تنش های نابجا و شکست های ناضرور و واپس نشینی های نابایست می انجامند و پیروزی جنبش ها را به تاخیر می کشانند، و از دیگرسو زمینه را برای تنگ تر نمودن فضای سیاسی و سرکوبیدن بیشتر جنبش های جنینی فراهم می ازند و چیرگی بر بیدادگران را به عقب می اندازند
هفتم، همکاری و همگامی همه سویه ی جنبش «نود و نه درصدی ها» بویژه در پنج کانون برجسته ی نظامی-اقتصادی «یک درصدی های» جهان - همانا مهاجم ترین و خطرناک ترین سرمایه سالاران سپهر در امریکا و انگلستان و آلمان و فرانسه و ژاپن – برای گذار از این برش تاریخی با تنش کمتر
اعتراف های گاهنامه آلمانی اشپیگل
اعتراف هایی از گاهنامه ی آلمانی اشپیگل که سخنگوی بورژوازی آلمان است و در کشاکش با میلیاردرهای امریکایی بر سر «سهم بیشتر از بازارها»، در پیوند با دگردیسی های نوین جهان خواندنی است: کابینه ی ترامپ را در گذشته ی آمریکای لاتین، خونتای نظامی می نامیدند. "تسایت آنلاین" می نویسد که نظامیان از جورج واشینگتن به بعد چنین قدرتی نداشته اند. جا دارد که دوباره نگاهی به تئوری لنینی سرمایه داری انحصاری دولتی بیاندازیم. زمان آنست که کتابهای قدیمی را درآوریم. ابتدا کنسرن های بزرگ شرکت های کوچکتر و متوسط را می بلعند و حاکمیت بر بازار خود را در دستان محدودی متمرکز می کنند، بعد از بازارها نوبت دولت می رسد، کنسرن ها در آن نفوذ کرده در نهایت با آن در می آمیزند. در گستره دیجیتال این روند خیلی پیشرفته است. کنسرن های اینترنتی سیلیکون-والی مدتهاست که با بوروکراسی امنیتی آمریکا به یک مجموعه دیجیتال-دولتی فرا روییده، که هیچ قانون و مرزی را نمی پذیرند. حق با کارل مارکس بود: دوران بورژوازی رو به پایان است. دونالد ترامپ هنوز رئیس جمهور نشده روی دست همه دروغ های منتقدینش می زند که گویا این آقا آنقدر هم بد نیست که تصور می شود، نه او خیلی بدتر است. همه (پیش) داوری های چپ در باره "سرمایه داری انحصاری دولتی" و "مجموعه نظامی-صنعتی" درست از آب در می آید. در قلب دنیای غرب میلیاردرها و نظامیان قدرت را به دست می گیرند. آری، حق با مارکس و انگلس بود. "بورژوازی نه تنها سلاح هایی را تولید کرده است که موجبات مرگش را فراهم می کنند بلکه مردانی را هم بار می آورد که آن را بکار گیرند." ترامپ رئیس جمهور سوپرلاتیو هاست. کابینه او می تواند «ثروتمندترین کابینه تاریخ نوین آمریکا» باشد. اعضای تاکنون روشن شده آن به تنهایی مجموعا بیش از چهارده میلیارد دلار ثروت دارند. این مبلغ بیش از پنجاه برابر کابینه جورج دابلیو بوش می باشد، که آنهم از فقرا تشکیل نشده بود. اینها کسانی هستند که مقدرات «جهان غرب» را تعیین خواهند کرد. رکس تیلرسون وزیر خارجه، رئیس تاکنونی آکسون موبیل، که بر پایه گزارش هیئت مدیر بورس بیش از دویست و چهل میلیون دلار سهام شرکتش را دارد و یکی از روسای کلان حقوق بگیر موسسات کشور است. ویلبر رس، وزیر بازرگانی، که ثروت خود را از طریق تکه تکه کردن و فروش شرکت های مقروض و ورشکسته بدست آورده و دیگر و دیگر
|
هنوز نطفه زرتشت در دریاچه چیچسته است
این سوداگران شعرک های خود را نوازش می کنند: عروسک هایی لوس و براق، ولی آن ها دست فروشان بازارهای تنگ اند، سفیران خویشند. (اما) ناگهان مردی غریب، درازگیسو، شبق موی، خنده مروارید، سوار بر سمندی بال دار درمی رسد، و نعره می کشد: ای مستان غرور و شهوت! من در دکانچه ی نزول خواری شما نخواهم نشست. این سفره ی پولک ها و عروسک ها را به باد دهید! با دلی مالامال از آتش و خون آمده ام. پیامی سهمناک دارم تا همه ی ابعاد واژگون شوند. همه ی خوارشدگان بالابیافرازند. من ریاضیات خرد و شاقول تجربه را جانشین «عزایم خوانی عتیق» خواهم ساخت. بر بساط گسترده می تازم تا شما را به خود آورم
مرا رسول نابودی نشمرید که در وجودم ستاره های عشق و دلبستگی، گوهر سازندگی و همبستگی است. من انقلابم! سنگلاخی خاراگین در آستان مرغزار کبود. به دریا برویم تا ناچیزی استخر غوکان را دریابیم! به ستیغ برآییم تا تپه های کژن پوش را رها کنیم. نغمه ی خورشید را در مدارها بشنویم تا به آهنگ قاشقک ها دل خوش نکنیم! دروازه ی شهرهای ناگشوده را بگشاییم
و آن جماعت، آدمک های خنده آور خود را بر سینه فشردند و گفتند این مرد دیوانه ی خطرناکی است: همه ی رسولان آینده دیوانگان خطرناکند. همه ی پیام آوران دگرگونی را باید در خاک کرد. همه ی منکران بت های موجود را باید به صلیب کوبید. چنین کردند و خرسند شدند. اما بانگ چندش آور خنده ای آن ها را لرزاند. سوار درازگیسو آن جا بود. سوار درازگیسو پیوسته آن جاست و هذیان هول آورش که «آرامش افیون» را می آشوبد پیوسته آن جاست
می دانم که گورکن جنگ و مرگ بر درگاهم ایستاده. دستان سقراط جز به شوکران نرسید. گردن عین القضاه را جز رسن مویین نبوسید. استخوان های ابن مقفع جز با شعله های تنور آشنا نشد ... اما هنوز نطفـــــــــــه زرتشت در دریاچه چیچسته است و مژده گویان فرخ پی در راهند. آری بی گمان، به راه افتادگان فراخواهند رسید
راز تازه ای نیست که افشا کنیم. تنها عمل لازم است تا دگرگون سازیم. همه ی ذرات عمل است. جهان را در بوته ی عمل می گدازند و در انبیق عمل تقطیر می کنند. شیارهای مغز، دفتر تاریخ است: سنگ چندان غلتید که گیاه شد. گیاه چندان رویید که خزیدن آموخت. از خزنده نژاد ناگاه خورشید خرد طلوع کرد
افعیان خوش نگار پنـــــــــــــــدار و پنـــــــــــــــداربافی را از کلبه ی خود برانیم و پای در جاده ای نهیم که به کوه یاقوت می رود. لذت و رنج زیستن در همین جاست، نه در چاکری غریزه های واپس نگر
***************************************
پیرامون انباشت آغازین سرمایه در تاريخ ايران
در میان ماموران دولت رجال و نیمه رجال سیاست پیشه، طی صد سال اخیر یک تیپ "جانور سیاسی"، از زمره ی جاه طلبان بی وجدان و فرصت طلب در قرع و انبیق دو گانه ی استبداد از سویی و استعمار از سوی دیگر، پرورده شده که نقشی بس ننگین در تاریخ اخیر کشور بازی کرده اند. برای این تیپ جاه طلبان و منصب گرایان، توسل به هر پستی و بی صفتی، فقط به شرط آن که با توفیق در نیل به مقام همراه باشد، مجاز بوده و هست. نیل به مقام هم البته نه برای خدمت، بل برای دست یابی به تجمل و تمول و ... این عناصر گرگ صفت که در مقابل توانا، از موم نرم تر و در برابر ناتوان، از سنگ سخت ترند، خود را با همه ی شرایط دم ساز کرده اند و می کنند و به هیچ چیز جز به خود و به منافع کاملا بهیمی خویش اعتقاد ندارند. البته سخنرانی درباره ی ارزش های اخلاقی، میهنی و مسلکی و دینی را نیک می آموزند و طرفه بر زبان می رانند، ولی نه برای به کار بستن، بلکه برای فریب دادن. این زمره ی خیانت پیشه در هر جا که بود، خواه در عرصه ی دولت، خواه در عرصه ی مخالفان دولت، با پخش بی صفتی و بی حقیقتی خود، جوهر نبرد و مقاومت و فراگیری و پیشرفت را بی مایه ساخته و زندگی سیاسی را به مبتذل ترین سطح آن تنزل داده است. استبداد و استعمار این مخنثان سیاسی را به قهرمانان عرصه ی تاریخ ایران مبدل کرده ... (اما دیر یا زود این سیستم جهنمی) پا بر سر این جانوران می گذارد و می گذرد
ایران در دو سده ی واپسین
گدار پرسنگلاخ نوسازی
بازتاب دشواري هاي عمومي انباشت سرمایه و رشد صنعتي در كشورهاي بالنده (رو به رشد)، در نمونه ی کشورمان با بودن انبوهی از چنین «جانوران» اقتصادی-سیاسی دست زاد انبان دوزان برون و درون مرزی، بدين گونه بود كه در برش اول و دوم و سوم فرارویی مناسبات سرمایه داری-استعماری، همانا دوران قاجار در سده ی نوزده میلادی، پهلوي اول در دهه ی دوم فرمانروایی، و پهلوی دوم در پایان دوران زمامداری (ما در این نوشتار به فرایند نوسازی اقتصادی آغازین در تاریخ ایران و پیدایی گام به گام مناسبات سرمایه داری نااستعماری از سده ی شانزده میلادی و انباشت کلان سرمایه در آغاز سده ی هیجده میلادی، که در سنجشی جهانی انباشتی بود به مراتب افزون تر از انباشت سرمایه در دو سده ی گذشته، نمی پردازیم)، سامانه ی میرنده ی فئودالی بسیار کُند و با دشواري فراوان، و بویژه با ساخت و پاخت هاي پیاپی ميان سرمايه داران نوين، که خود بیشتر ریشه در سازه های تجاری-صرافی-فئودالی داشتند، و زمیندار-بازاریان پارین، توان سایید و در این راستا بر پیکر بازار سنتی و سازمان تودرتوی آن، و نیز مناسبات فئودالی، کوبه ی کاری فرونیامد، و بنابراین، نهادهای نوین اقتصادی-اجتماعی و روبنای پیشرفته ی بورژوایی نتوانستند همه سویه خودنمایند. برآیند آن اینکه، رویکردهای بلندپایگان دیوانی چون قائم مقام ها و امیرکبیر در سده ی نوزده میلادی برای ویرایی های (اصلاحات) اقتصادی-اجتماعی در چارچوب نهاد پادشاهی «از بالا»، با ترفندهای گوناگون برونی و درونی – و بر خلاف رفورم «از بالا» ی کاوور در ایتالیا، بیسمارک در آلمان، می جی در ژاپن -، به شکست انجامیدند یا نیمه ماندند. سرشته هایی از باورهای پیش-سرمایه داری و واپسگرا - از جمله آیینی - که بالش و فرایش آنان کمابیش به پشتیبانی مالی بازار سنتی وامی بست (وابسته بود) و در گدار نوسازی اقتصادی راهبند می آفرید را می شد دوران قاجار در جنبش ناکام بابی ها، انقلاب مشروطه در تقلای روحانيت شیعه، و برش پهلوي دوم در جنبش واخواهانه ی خميني درنگریست.
دگردیسی ساختارهای اقتصادی-اجتماعی
پس از اصلاحات ارضی پسامد جنبش ملی شدن نفت، و بویژه با دگردیسی های صنعتي در دهه ي شصت و خاصه هفتادِ سده ی بیست میلادی – همزمان با افزایش جهشی بهای نفت و انباشت چشمگیر سرمایه - و در پیوند با آن پیدایی نهادهای نوین سرمایه داری، به ساختارهاي اقتصادی-اجتماعی بورژوازی سنتي آسیب هایی رسید. انقلاب بهمن از سويي کوششی بود از سوي طبقه ها و لايه هاي پايين اجتماعي در آرزوي دستيابي به برابری و پیشرفت اجتماعي، و از دگرسو تلاش لايه هاي مياني سنتی و بخشي از سرمايه داری بازرگانی و بازار ايران زير رهبري کاتوزیان براي جلوگرفتن از مدرنيزه شدن جامعه و لگام زدن بر بورژوازی انحصاری اشرافی-بوروکراتیک و مونتاژی-مالی پایان فرمانروایی شاه. بیهوده نبود که بنا به گفته ی پاره ای از کنشگران اسلامی، هم چون خلخالی، بخش چشمگیری از هزینه ی پیکار نیروهای دین سالار به رهبری خمینی در کوران انقلاب، از سوی بازار فراهم می شد
در درازای جنگ هشت ساله ی ایران و عراق که به بهانه ی آن نیروهای دادخواه و دمکرات از پهنه ی پیکار رانده یا سترده شدند و اصل چهل و چهار قانون اساسی آرام آرام به کناری نهاده شد، فرایندی كه از دهه ي هفتاد میلادی در ايران آغازیده و در آن از سال هفتاد و نه میلادی بریدگی درافکنده بود، کمابیش در همان چارچوب پیشین پی گرفته شد، با این تفاوت که، وزن بورژوازی بازرگانی-ربایی-مالی و نهادهای خویشاوند آن چون ارگان های روحانی-سپاهی (با همه ی کشاکش های درونی بر سر «سهم») در اقتصاد تک محصولی-نفتی-انحصاری کشور فرافزود
«کودتای بیست و هشت مردادی» رفسنجانی را می توان آغاز برش چهارم نوسازي سرمایه داری استعماری-نواستعماری در تاریخ ایران نامید. برش چهارم دنباله ی برش سوم است زیر پوششی ولایی. «ستون فقرات» سامانه بهره کشانه ی سرمایه سالاری اما، نه «نهاد پادشاهی»، بلکه این بار «نهاد پرستشگاهی» بود. اگر در «نهاد پادشاهی» پیشین، چهل و پنج خانواده ی اشرافی-بوروکرات هشتاد و پنح درصد شرکت ها، و بازاریان و نزول خواران بزرگ بخش چشمگیری از بازرگانی برون و درون مرزی و امور مالی را زیر کنترل داشتند، در «نهاد پرستشگاهی» پساشاهی، بلندپایگان سه نهاد توانمند اقتصادی-انحصاری، همانا نهادهای ینیادی-موقوفه ای چون «بیت رهبری» و «آستان قدس رضوی»، کانون های سپاهی-امنیتی چون «قرارگاه خاتم الانبیا»، و نهادهای بازاری-ربایی-مالی چون اتاق بازرگانی و بانک ها، بیشترین یکان های اقتصادی و گلوگاه های مالی و بخش های نان و آب دار نفتی-گازی-معدنی را در چنگ خود گرفتند. بنا بر داده های رسانه های نزدیک به دولت احمدی نژاد، «پارلمان بخش خصوصی» - از پشتیبانان مالی دولت «تدبیر و امید» - در آغاز سده ی بیست و یک میلادی به تنهایی چیزی نزدیک به چهل و چهار میلیارد دلار از داد و ستد خارجی را زیر کنترل داشت، و با انباشت سرمایه ای کلان، بخشی از سیاست های انگلی-وارداتی را با یاری دستیاران برون مرزی – کشورهای صنعتی صادرکننده ی «بیکاری» و کالای گران، اما واردکنند ی مواد خام فراوان و ارزان - به دولت های «عمدا» ورشکست شده و بی پول دیکته می نمود
سرچشمه ی «انباشت آغازین سرمایه
از دیدگاه «انباشت آغازین سرمایه» به مثابه پیش زمینه ی بالندگی شتابان سامانه ی سرمایه داری استعماری-نواستعماری در ایران، دو برش تاریخی پیش و پس از انقلاب بهمن همسانی هایی دارند: انباشت کلان سرمایه ی نفتی در دهه ی هفتاد میلادی همزمان بود با افزایش چهاربرابری بهای نفت، و انباشت سترگ سرمایه ی نفتی-گازی در هشت سال ریاست جمهوری احمدی نژاد نیز همگاه بود با جهش چشمگیر ارزش طلای سیاه. نقش نفت در «انباشت آغازین سرمایه» (یا «انباشت بدوی سرمایه») در سده های بیست و بیست و یک میلادی ایران، همانند نقش ابریشم است برای انباشت سرمایه در سده های شانزده تا هیجده میلادی (در این زمینه به پژوهش گسترده ی «اشرافیت روحانی در تاریخ ایران» بنگرید: لینک آخر) نوشتار
برای نشان دادن همسانی این دو برش – دهه ی هفتاد میلادی، و آغاز سده ی بیست و یک میلادی - در انباشت سرمایه و پیامدهای منفی کمابیش همگون آن (به جای گردآوری اندوخته ی ارزی صدها و بلکه هزارها میلیارد دلاری در دست «دولت مردمی-دمکراتیک»، و بهره گیری سامانیده از آن در راستای انقلاب شتابان صنعتی-تکنولوژیک و پیشرفت توده گرایانه ی اجتماعی-اقتصادی)، در پایان این رشته-پژوهش، بخش چشمگیری از ارزیابی ارزنده ی کتاب «اقتصاد سیاسی» را که به زمامداری شاه باز می گردد، و نیز روشنگری هایی از رسانه های ایران در کوران «جنگ کوسه ها» را که با زمامداری پساشاه در پیوند است، می آوریم. همسانی رویکردهای چند دهه ی گذشته ی «نهاد پادشاهی» و «نهاد پرستشگاهی» به مثابه ی «ستون فقرات» مناسبات بهره کشانه و استعماری-نواستعماری فرمانروا بر کشورمان، چشم ناپوشیدنی است
سرمایه دارسازی در نهاد پادشاهی
در سالهای پس از رفرم ارضی، دست دولت برای سرمایه دارسازی بازتر شد، زیرا در این سال ها بر اثر مبارزات كشورهای نفت خیز، بر درآمد آنها از نفت افزوده گشت، و دولت ایران نیز علاوه بر آن، بر تولید و صدور هرچه بیشتر نفت از جانب كنسرسیوم تكیه كرد. درآمد دولت افزایش یافت و برای انتقال آن به سرمایه داران راه حل هایی پدید آمد. از جمله اراضی ملاكین را كه به دهقانان منتقل كردند بیش از 20 میلیارد ریال ارزیابی كرده از كیسهٔ دهقانان و با کمک صندوق دولتی به آنها پرداختند تا بخشی از آن را به صورت سرمایه به كار اندازند ... اما این پول ها كه در زمان خود و به مقیاس ایران عظیم است، هنوز درد سرمایه دار نوخاسته و «درندگان انباشت بدوی سرمایه» را دوا نمی كرد. افزایش تولید نفت و سپس بالا رفتن قیمت آن، سرچشمهٔ بزرگ انباشت بدوی شد. دستگاه دولتی به اهرمی مبدل گشت كه درآمد نفت را دریافت كرده و به انواع و اشكال میان سرمایه داران خارجی و داخلی تقسیم كند (در «خلافت نفتی ایران» نیز هم اکنون سخن است از همکاری «هشت برادران نفتی» ولایی و همتایان «هفت خواهران نفتی» جهانی، برای ساختن شمار بیشتری از «گرگ های محلی» از راه انتقال مستقیم و نامستقیم دلارهای نفتی-گازی کنونی و چند دهه ی آینده) ... كانالهایی كه بخش بزرگی از پول نفت را به صندوق گروه معدودی می ریزند، آن قدر فراوان است كه مشكل بتوان تمام آنها را برشمرد. به چند مورد اشاره می کنیم. آشكارترین این كانالها انتقال بی پرده ی پول نفت- كه مال عموم مردم است- به سرمایه داران است، كه به صورت کمک بلاعوض و گاه وام بی بهره یا كم بهره انجام می شود. بانک اعتبارات صنعتی نیز كه بانک دولتی است، به نوبه ی خود 132 میلیارد ریال برای صنایع بخش خصوصی اعتبار می دهد و بانک ها و مؤسسات دولتی دیگر به دنبال آن میآیند. دو نكته را یادآوری میکنیم. یکی اینكه اصطلاح «بخش خصوصی» در قاموس اقتصادی امروز ایران نام مستعار سرمایه داری بزرگ است والا سرمایه های کوچک، حق حیات محدودی دارند و همواره شرط انتقال پول دولت به جیب سرمایه دار، بزرگ بودن این جیب است. نكته ی دوم، بزرگی رقم های انتقالی از منابع دولت (پول مردم) به صندوق سرمایه های بزرگ است ... انتقال مؤسسات سودآور دولتی (آنچه در ایران ولایی «خصوصی سازی» برای بخشی، و «خودی سازی» یا «خصولتی سازی» برای بخش دیگری از بورژوازی نوخاسته ی بومی خوانده می شود) نیز از وسایل مهم سرمایه دارسازی است. دولت از بودجهٔ عمومی، مؤسسه ای را كه ایجاد آن مستلزم سرمایه گذاری سنگینی است می سازد و هزینه های آن را می پردازد و ضررهای نخستین سال های فعالیت را تقبل میکند، و آنگاه كه سودآور شد، به سرمایه داران نوخاسته تقدیم می کند. دولت گاه چنان تخفیف هایی قائل می شود كه لااقل در موارد معینی كه خریدار از نزدیکان حكومت باشد، معامله به رایگان انجام گیرد (آن چه در «خلافت نفتی» پساشاهی به بهانه ی «چابک» سازی دولت، از آن خط به خط کپی برداشته اند). در كنار این نوع انتقال های مستقیم پول نفت و درآمد ملّی به سرمایه داران نوكیسه، انواع راه های غیرمستقیم نیز وجود دارد كه مهم ترین آنها عبارت است از معافیت های مالیاتی، حمایت های گمركی، و نظایر آن. و تازه اینها کمک های رسمی و قانونی دولت به سرمایه داران نوكیسه است. در دستگاه دولتی فاسد، هزاران راه غیرقانونی نیز وجود دارد. دزدی، رشوه خواری، معاملات كثیف با انحصارات خارجی، حساب سازی و كلاه برداری، از كارهای كاملاً عادی مقامات عالی دولتی ایران است ... ما هم اكنون این واقعیت دردناک را در كشورمان به چشم می بینیم. مشتی درنده كه به هیچ اصل اخلاقی و به هیچ قانون و عُرفی، جز غارتگری، دزدی و پشت هم اندازی معتقد نیستند، اموال عمومی را غارت میکنند، مالكیت وسیع ترین قشرهای تولیدكنندگان کوچک را از میان می برند، با یک گردش قلم 230 میلیارد ریال از درآمد مردم را به بزرگترین سرمایه داران می بخشند، ولی دهقان سلب مالكیت شده و گرسنه را دستگیر كرده به اردوگاه كار می فرستند، و كارگری را كه با پنج سر عائله، دستمزد ده، پانزده تومانی دارد و اضافه دستمزد میخواهد، به گلوله میبندند (درست همان کاری که زراندوزان ولایی ریزه خوار استعمار، با اسم مستعار پشتیبانی از «مستضعفین» و «مبارزه با استکبار جهانی» گستاخانه تر و خون بارانه تر بازخوانده و می خوانند). ما می گوییم مالكیت دهقانان و تولید كنندگان کوچک و متوسط شهر و ده محترم شمرده شود، و همچنین مالكیت عمومی به طریق اولی محترم و دست نخورده بماند. مال مردم به یک مشت بورژوای نوخاسته منتقل نشود ... درآمد عمومی به نام عموم مردم و به سود عموم مردم ایران به كار افتد، در رشتههایی كه به سود مردم است سرمایه گذاری شود، و درآمد حاصله از آن نیز صرف رفاه عمومیشده و بخش قابل پس انداز آن در مالكیت عمومی بماند
سرمایه دارسازی در نهاد پرستشگاهی
به هر علت سیاسی- اقتصادی، قیمت نفت یکدفعه چهاربرابر شد و درآمد ملی ایران یکباره از حدود سی میلیارد دلار به بیش از صد و پانزده میلیارد دلار رسید ... این 750 میلیارد دلاری که در این ده سال توزیع شده کجاست که آثار شگرف اقتصادی ناشی از آن را کسی نمی تواند ببیند (که پاسخ آن بساروشن است: در جیب گشاد دزدان رنگارنگ ولایی، که بخش چشمگیری از آن را نیز از ترس خیزش توده ها در برون مرز جاسازی نموده اند) ... چرا هزینه جاری بالا رفت و بودجه عمرانی نزدیک صفر است. چرا کشوری که قرار بود طبق برنامه با سالی 25 میلیارد دلار اداره شود با صد میلیارد دلار هم اداره نشد. چرا ارزش پول ملی کاهش یافت و تورم چهل درصد شد. امروز (سال نود و چهار خورشیدی) کارکردن به مراتب سختتر از سال هفتاد و شش است ... (آنان) امروز بعد از «فرصت طلایی ده ساله» که گیرشان آمد و ثروت های افسانهای که اندوختند، حاضر به عقب گرد نیستند. وقتی گفته می شود که بیش از هشتاد و پنج درصد واگذاری های شرکت های دولتی به بخش غیرخصوصی (یا «بخش خودی» که در نظام ولایی پاره ای است از بورژوازی نوخاسته ی بومی، و در ستیز بر سر «سهم» با دیگر بخش های سرمایه داری. یاد آوریم که بخش چشمگیری از شرکت های دولتی به فرمان «رهبر» و پس از کودتای پنهان «پینوشه ی ریشدار» احمدی نژاد در سال هشتاد و چهار شتابان «خودی» شدند و خصوصی سازی کمابیش «شیلی وار» را به جانشینی از صندوق بین المللی پول و بانک جهانی و شرکت های فراملی به زور تفنگ و شلاق به کارگران و مزدبگیران تحمیل نمودند) انجام شده، معنی دارد. یعنی عده ای بدون اینکه زیر بلیط دولت باشند یا در بخش خصوصی (که در نظام ولایی بیشتر پوشیده-نامی است برای بورژوازی بزرگ بازاری، و نیز بخشی از سرمایه داری بزرگ و میانه ی مالی-ربایی-مونتاژی «نیمه خودی» که خود را «بخش خصوصی واقعی» می نامد) باشند، بدون نظارت دقیق نزدیک به پنجاه درصد تولید ناخالص ملی ایران را در دست دارند. بیش از شصت درصد از بانک ها، بیمه ها، ارتباطات، حمل و نقل عمومی، واحدهای تولید فولاد، مس، آلومینیوم در اختیار دولت نیست ... سازمان های نظارتی بر عملکرد اینها کنترلی ندارند ... وزیر اقتصاد اعلام میکند که بیش از یک سوم نقدینگی کشور در اختیار بانک مرکزی نیست و کنترلی رویش نیست. این در اقتصاد معنی دارد.» (برگرفته از شرق «امیدوار» که همراه با همتای اش از اتاق بازرگانی -دنیای اقتصاد- در ستیز است با «دلواپسان» بر سر سهم بیشتر از رانت های «نفتی-گازی-معدنی» کنونی و چند دهه ی آینده، و نیز خواستار خویشتن دار «تمدن بزرگ»). «مرحله پیشرفتهای از فساد در یک کشور، فساد سیستمی است که در آن مدیران و مسئولان اجرایی و نظارتی کشور دچار فساد میشوند و این شرایطی است که مبارزه با آن مشکل است، اما شرایط بدتر، زمانی است که فاسدان در مجاری قانون گذاری کشوری وارد شوند ... وقتی سرمایه داران فاسد برای خرید رای پول در اختیار برخی از نامزدها میگذارند، در حال پیش خرید نفوذ هستند. همین طور وقتی رئیس محترم قوه قضائیه برای محاکمه یک صاحب قدرت باید قاضی پرونده را دو بار عوض کنند و در یک اقدام قاطعانه 170 قاضی را عزل می کنند و یا در نیروی انتطامی اقدامات مشابه رخ میدهد، یعنی ما در مرحله "فساد سیستمی!!!" هستیم ... ما یک بانک خصوصی را که به جای 25 درصد سرمایه اش که حد مجاز اعتبار دادن به شرکت های خود اوست (اما) 170 درصد سرمایه اش اعتبار می دهد، تحمل می کنیم. یا موسسات فاسد و قانون شکنی مانند پردیسان و پدیده از صدا و سیما تبلیغ می شوند و وقتی فسادشان آشکار می شود دریغ از یک عذرخواهی صدا و سیما و توضیح قانع کننده مسئولان ذیربط. موسسات جنایتکاری مانند میزان و ثامن الحجج سالها تحت عنوان دروغین تحت نظارت بانک مرکزی و نشان قوه قضائیه به اغوا و تاراج منابع مردم مشغول بودند، بدون آن که برخوردی با این مردم فریبی تحت لوای حاکمیت ببینند.» (اعتراف یکی از منتقدهای «حافظ نظام» پیرامون بحران ژرف و «درمان ناپذیر» کنونی که ریشه در «بسابالایی ها» دارد. نگریستنی اینکه، نه تنها «دلواپسان» بلکه «امیدواران» پراگماتیست و اصلاح طلب نیز در آستانه ی انتخابات آینده ی ریاست جمهوری و شوراها برای دسترسی به «سهم» بیشتر، تابلوی «مبارزه با فساد» را بلند برافراشته اند، بی آن که به ریشه های آن و نیز خواست های راستین اقتصادی-اجتماعی «پایینی ها» – از آن میان اصل چهل و چهار قانون اساسی که «پیش زمینه ی ناگزیری» است برای گذر از سامانه ی استعماری-نواستعماری و دست یابی به آماج های ملی-دمکراتیک پیکار مردم مان در صد سال گذشته - نیم نگاهی) درافکنند
پایان بخش پنجم، دنباله دارد
بخش یکم: درفش نفت بر خاوران تفت
http://www.b-arman.com/html/darafshe_naft_1.html
بخش دوم: جنگی در گستره ی جهانی برای سهمی سترگ تر
http://b-arman.com/html/darafshe_naft_2.html
بخش سوم: نارسایی ها در برنامه ی اقتصادی نیروهای ملی-دمکرات
http://b-arman.com/html/darafshe_naft_3.html
بخش چهارم: پان اسلامیسم، سلاطین نفت عربستان و خلفای نفت ایران
http://b-arman.com/html/darafshe_naft_4.html
پانویس ها
«جنگ کوسه ها» را از گاهنامه ی آلمانی اشپیگل به ارمغان گرفته ایم که به ستیز گروه رفسنجانی پراگماتیست یا «کهنه دارایان»، با گروه احمدی نژاد تندرو یا «نودارایان»، درمی نگریست.
«گرگ های محلی» برگرفته است از گفتگوی خبرگزاری پارس با یکی از استادان نفت و انرژی ایران همزمان یا بسته شده پیمان نامه های درازگاه و استعماری نفتی با غول های انرژی جهان، کمابیش همگاه با چوب حراج زدن به شرکت بزرگ نفتی آرامکو در عربستان سعودی و فروش سهام این گنج ملی-منطقه ای در بازارهای بورس و سوداگری جهان. به راستی شگفت و اندیشیدنی است همسانی رویکردهای بنیان گرایان نفت خوار خاورمیانه.
ارزیابی 15 بخشی «اشرافیت روحانی در تاریخ ایران»
http://b-arman.com/html/se_sade_15.html
پیرامون هفت راهکار برای گذر از «خلافت نفتی» به لینک زیر بنگرید
www.farakhan-iran.com
کودتای بیست و هشت مردادی رفسنجانی» در پیوند است با نوشته ی سعید حجاریان در کتاب «برای تاریخ»: «آقای هاشمی کابینه ی خود را شب بیست و هشت مرداد معرفی کرد. لذا این واقعه ای را که بیان می کنم، شاید مربوط باشد به حدود بیست و پنج مرداد سال شصت و هشت. من نزد آقای هاشمی رفتم تا به ایشان بگویم آقای فلاحیان (وزیر اطلاعات هاشمی رفسنجانی که بخشی از قتل های زنجیره ای در درون و برون مرز، در برشِ وزارت او برنامه ریزی شد) به درد وزارت شما نمی خورد و به کارتان نمی آید ... در آخر صحبت ها به شوخی به ایشان گفتم، سه تا حرف در مورد کابینه شما می زنند. یکی اینکه می گویند کابینه ی شما بیست و هشت مردادی است، چون بیست و هشت مرداد آن را به مجلس معرفی می کنید. آن وقت ها شبهه می کردند که وقتی موسوی خمینی، یعنی امام، رفت، موسوی های دیگر هم رفتند. موسوی اردبیلی رفت، موسوی خوئینی ها رفت، مهندس موسوی رفت، فی الواقع شبه کودتایی صورت گرفته است. گفتم چون اپوزیسیون می گوید شبه کودتا شده و شما هم شب بیست و هشت مرداد کابینه ات را معرفی می کنی، امریکایی ها می گفتند که پول هایی را که نزدمان است، برمی گردانیم».
داده های بیشتر پیرامون «هشت برادران نفتی» در نظام ولایی که شرکت های برگزیده ی ولاییان هستند (از نهادهای روحانی-سپاهی گرفته تا خصوصی-شبه دولتی) و در حال بستن پیمان نامه های سی-چهل ساله با همتایان «هفت خواهران نفتی» جهانی
http://b-arman.com/html/dariche_136_hasht_sherkat.html
دشواري هاي تاريخي-مرحله اي کشورهاي خاوري
در باختر آسيا، گرايش به پاسداری ناآشکار و آشکار از بازمانده های فرهنگ بنیادگرا و دست و پا گیر و پیشرفت ستیز، از جمله آیینی نگریستنی است. نه تنها در آغاز سده ی بیست و یک میلادی، بلکه در سده ی نوزده و بیست میلادی نیز جنبش های واپسگرا از پشتیبانی استعمارگران برخوردار بودند. در سده ی بیست میلادی برنامه ی شرکت های فراملی باختری «برای مایه گذاری روی اسلام در شرق» - به زبان زبیگنیو برژینسکی - عبارت بود از پشتیبانی واپسگرایان «دارالاسلام» در اندونزی، «اخوان المسلیمن» در خاور عربی، و «جماعت الاسلامی» در شبه جزیره هندوستان.سیاست «قیصران جهان» در پشتیبانی از نیروهای بنیادگرا که لبه ی تیز آن متوجه ملی گراها و چپ روهاست، با دشواري هاي دوران گذار از سامانه های كهن به سامانه های نوين درهم آميزد، و بالش و فرایش نهادهای اجتماعی-اقتصادی پیشرفته را با چالش های بیشتری روبرو می سازد.اين دشواری ها را مي توان از جمله در آینه ی دگردیسی های زير درنگریست. نخست اينكه: گسترش مناسبات استعماری-نواستعماری به ژرفش بسابیشتر نابرابرهاي اقتصادي و بي چيزي بخش بزرگتری از توده ها مي انجامد كه واكنش لايه هاي خرده بورژوازي و دهقانان در برابر پديده ي نو با رویه ای آیینی و زیره ای دادخواهانه، آشناترین شیوه ی پیکار برای آنان است. دوم اینکه: بورژوازی بزرگ بازرگانی در کشورهای بالنده که پیشاهنگ سرمایه داری صنعتی است، همزمان با انباشت گام به گام سرمایه و گسترش مناسبات کالا-پولی، و بویژه «خلع مالکیت» خشن توده های دهقانی-پیشه وری و تولید کنندگان کوچک-میانه برای دستیابی به نیروی کار ارزان در یکان های انحصاری خویش – که به ناخرسندی ها و خیزش های پیاپی توده ای می انجامد -، پس از آزمون های چند، «بُرنده ترین ابزار» برای آراماندن و بسیجاندن مردم را، در بهره گیری از نهادهایی که ریشه در سده های میانی دارند، بازیافته است: هم برای پیشبرد منافع در درون مرز، و هم برای گسترش بازار در برون مرز. در اروپای صنعتی سده ی بیست و یک میلادی نیز علیرغم مدرنیزاسیون همه سویه ی نهادهای روبنایی، به دلیل بحران های ساختاری اقتصادی و اعتصاب های پیاپی کارگری، هنوز بنیادهایی که ریشه در سده های میانی دارند، از آن میان نهادهای پادشاهی-پرستشگاهی، به مثابه ی بخشی از «ستون فقرات» سامانه ی سرمایه داری به آراماندن یا بسیجاندن توده ها در راستای منافع سرمایه های بزرگ می پردازند و بدین گونه پایه های نظام را می استوارند: حتی در کشورهای بسیار صنعتی شمال اروپا چون انگلستان، هلند و سوئد. ناآرامی های اجتماعی آغاز سده ی بیست و یک میلادی، گرایش آشکار و ناآشکار سرمایه داری به این نهادهای میرنده را - از راه سرمایه گذاری های کلان و هدقمند دولتی-خصوصی - فرافزوده است. افزایش شمار بنیادگرایان تندرو یا میانه رو در اروپا و امریکا، برآیندی است از این گرایش نوین. این گونه بنیادگرایان، هم چون فاشیست های کهنه یا نو و اوباش های مزدور یا نامزدور، «نیروی ذخیره» ی سرکوب یا «نیروی توجیه کننده» ی رویکردهای نادمکراتیک، در ستیز با جنبش مردمی-کارگری در این گروه کشورها هستند. بخشی از هزینه ی نهادهای وابسته به بنیادگرایان در کشورهای صنعتی را، ریزه خواران انحصارهای جهانی – بویژه سعودی های عربستان و ولایی های ایران – فراهم می کنند، و بدین گونه نه تنها از دلارهای نفتی سرمایه گذاری شده ی خود در این کشورها دفاع می کنند، بلکه کمابیش «توافق شده» به «یک درصدی ها» در رویارویی با جنبش فرازمند «نود و نه درصدی ها» یاری می رسانند .سوم اینکه
|
|
نارسايي ها در برنامه ي اقتصادي نيروهاي ملي-دمکرات
بورژوازی ملی یکی از عوامل مهم انحطاط رژیم های مترقی است. سرچشمه ی روش شناسانه ی تفسیرهای نادرستی از مسئله ی بورژوازی ملی در مرحله ی کنونی مبارزه رهایی بخش ملی، یکی انگاشتن توان «ضدامپریالیستی» و «انقلابی» بورژوازی ملی است، که تفاوت میان این دو مقوله را در نظر نمی گیرد. بورژوازی ملی - که دیگر جزو نیروهای محرکه ی انقلاب رهایی بخش ملی نیست - گرایش ضدامپریالیستی خود را حفظ می کند. این گرایش با گرایش مخالفی که تمایل به سازش با امپریالیسم است روبرو می شود و غالبا گرایش دوم بر آن غالب می گردد. نیروهای امپریالیستی معاصر این گرایش را تقویت می کنند. اگرچه، آن ها بدون تردید سیاست های متناقضی دارند، ولی با این همه، مایلند با بورژوازی محلی کشورهای تحت سلطه ی سابق همکاری کنند. این نیروها به خوبی آگاهند که موقعیت موجود در کشورهای نوخاسته، «بر سرنوشت جهان سرمایه داری تاثیر شگرفی دارد» و یکی از مهــــــــــم ترین عوامل بی ثباتی مجموع نظام سرمایه داری است (چرا که ارائه خدمات گوناگون اجتماعی به ناخرسندان «پایینی» و وجود «ثبات» نسبی در کشورهای پیشرفته ی سرمایه داری، تا حدود فراوانی وابسته است بر بهره کشی آشکار و ناآشکار از کشورهای واپس مانده. برای نمونه چهل درصد از تولید ناخالص ملی توانمندترین اقتصاد بزرگترین بازار آزاد جهان، همانا آلمان در بازار مشترک اروپا، برآیندی است از صادرات کالاهای صنعتی ساخته شده از مواد خام و نیمه خام ارزان وارداتی از کشورهای رو به رشد یا ناپیشرفته). و از این رو می کوشند حتی اگر شده به طور جزیی، «مواد محترقه ی اجتماعی» را که در این کشورها جمع شده، خنثی سازند: با آماج تثبیت نیروهای واپسگرا و نامردمی در نهادهای زمامداری و ادامه ی تاراج مواد خام با ابزارهای کمابیش نوین. محافل رهبری بورژوازی ملی، عموما، انقلاب را تمام شده تلقی می کنند و می کوشند مسئله استقلال اقتصادی را تنها از طریق تحولات رفورمیستی و درجات مختلفی از همکاری با سرمایه داری – که البته هیچ یک از مشکلات این کشورها را حل نمی کند – حل کنند. در واقع، همین موضع گیری بورژوازی بومی و دیگر نیروهای اجتماعی تحت رهبری او باعث می شود که امروزه، جنبش رهایی بخش ملی بیش از هر زمان دیگر به دو نیروی انقلابی و رفورمیست-سازشکار تقسیم شود. نکته ی دیگری که به همین اندازه اهمیت دارد اینست که امپریالیسم به سرمایه داری ملی در کشورهای رشدیابنده از دیدگاه مبارزه با نظام جهانی رقیب (تا پایان دهه ی هشتادِ سده ی بیست میلادی کشورهای چپگرای اروپای خاوری، و در دهه ی دوم سده ی بیست و یک میلادی کشورهای «بریکس» دربرگیرنده ی برزیل و افریقای جنوبی و هندوستان و چین و روسیه) می نگرد. این تمایل متقابل به سازش، اساس سیاست ها و برنامه های گوناگون «رفورمیستی و سازشکارانه» را در تحولات مختلف کشورهای نواستقلال، و تضعیف و امحا جنبش انقلابی در این کشورها تشکیل می دهد (و نیز در حلقه های گسست پذیر از زنجیره ی سرمایه داری جهانی، همچون یونان و اسپانیا و ایتالیا و ایرلند). اما منطق تکامل اجتماعی اغلب از این گرایش ها نیرومندتر است. سیر تکامل اجتماعی در راه اجرای این طرح ها موانعی ایجاد می کند، و اینجا و آنجا نقشه های گوناگون استراتژیست های امپریالیسم را به کلی درهم می ریزدد
|
|
جنگي در گستره ي جهاني براي سهمي سترگ تر
سخن بر سر جنگی است در گستره ی جهانی بر سر سهم بیشتر، آن هم در کشورهای رو به رشدی با منابع مالی بسامحدود و زیرساخت هایی بسانارسا، که بدانجا انجامیده است که زمامداران محلی، بخش چشمگیری از درآمدهای ناچیز به دست آمده از فروش مواد خام به شرکت های فراملی را، به جای سرمایه گذاری در رشته های صنعتی-تکنولوژیک، بناچار به خرید جنگ افراز از کنسرن های نظامی، که هم اکنون پهنه ی رقابت بسیار جدی میان غول های اروپایی-امریکایی است، و بازسازی زیرساخت های ویرانیده، که هم اکنون یکی از «بازارهای» فرازمند برای بانک جهانی و صندوق بین المللی پول و دیگر سرمایه گذاران جهانی است، اختصاص دهند. تنها یک نمونه ی کوچــــــــک از کلاه برداری قــــــــانونی این سرمایه گذاران جهانی: کنسرن انرژی وئولا در نبود منابع مالی محلی، سیستم زباله زدایی شهر اسکندریه را به چنگ گرفته، دولت مصر را برای پرداخت غرامت های سنگین به دادگاه بانک جهانی کشانده، چرا که حداقل دستمزد ماهانه ی کارکنان را از چهل و یک دلار به هفتاد و دو دلار فرافزوده است. شکار بخش های دیگری از اقتصاد کشورهای رو به رشد پس از ویرانیدن زیرساخت ها و ورشکاندن اقتصادها، برای بازسازی راه ها، راه آهن ها، آموزشگاه ها، دانشگاه ها، بیمارستان ها، سدها و بندها، کانال ها و پل ها و دیگر بخش ها، با دست و دل بازی انسان دوستان» در جریان است، سخاوتمندی هایی بسته بندی شده در پیمان نامه هایی بسیار مجهول و طولانی و بیداگرانه
|
|
درفش نفت بر خاوران تفت
این نخستین بار است پس از جنگ جهانی دوم، که شمار آوارگان جنگ ها و تنش های منطقه ای به مرز پنجاه میلیون تن می رسد. ادامه ی سیاست های کنونی اقتصادی، بی گمان بر شمار سرکوفتگان و گریختگان و کشتگان جهان خواهد افزود، و همزمان، کودتاهای پنهان (تنش آفرینی های درونی)، کودتاهای نیمه پنهان (تنش آفرینی ها و جنگ افروزی های بیرونی)، و کودتاهای ناپنهان (کودتاهای آشکار نظامی) تازه ای را، در تفته دشت های نفتخیز، و نیز در چهارسوی سپهر، به دنبال خواهد داشت. تنش های نوین در باختر آسیا آماج های گوناگونی را پی می گیرند. در کانون این کشاکش ها دهه هاست که ذخیره های نفتی-گازی و گذرگاه های وابسته به آن، جایگاه ویژه ای یافته اند. پیش از لشکرکشی امریکا به عراق و اشغال کانون های نفتی آن کشور، یکی از کارشناسان وزارت دفاع امریکا در نشریه ی «پارامترس» یادآور شده بود که برای آن کشور تنها یک منطقه در جهان می توان یافت که به راستی «ارزش» جنگیدن دارد، و آن، گستره ایست از «خلیج فارس به سوی شمال تا دریای مازندران، و رو به خاور تا آسیای مرکزی. اینجا منطقه ی است با اهمیت که نزدیک به هفتاد و پنج درصد انباشته های نفتی، و سی و سه درصد از ذخیره های گازی جهان را دربرمی گیرد». درگیری های نوین در مرزهای عراق و سوریه دنباله ی همین جنگ ها هستند برای چیرگی بر انباشته های «ارزشمند» خاورمیانه، و نیز جاسازی زمامداران «مناسب» محلی، آن هم برای «چند دهه»: هم برای کنترل چاه های نفتی، و هم برای نظارت بر لوله های انتقالی. پیمان نامه های نفتی-گازی بیدادگرانه با غول های نفتی یا بسته شده اند و یا رو به بسته شدن هستند، و بدین روی جنگ بر سر گزیدن یا گزیناندن «ژاندارم» های مطمئن برای پاسداری درازگاه از آنان در دستور روز است
|
|
فروپاشي روزافزون مناسبات فرسوده
طبقه ی بورژوا در فرانسه طبقه ای بازرگانی بود و نه صنعتی. در انگستان به جای کشتزارها، چراگاه درست کرده بودند و در نتیجه کشاورزان از دشت به شهرها رانده می شدند تا برای کارخانه ها کار ارزان عرضه کنند، در صورتی که در فرانسه چنین تبدیل وضعی در کار نبود. در این کشور به سبب «محاصره انگلیسی ها» (کمابیش چون محاصره ی هلندی-انگلیسی-پرتغالی ها بر علیه عثمانیان و صفویان و مغولان هند و چینیان) تجارت خارجی قادر نبود که صنایع در حال توسعه را بر پا نگاه دارد. از این رو، کارخانه داری در فرانسه کندتر از انگلیس پیشرفت کرد. چند سازمان سرمایه داری مهم در پاریس، لیون و تولوز وجود داشت، بیشتر «صنعت فرانسه» اما در کارگاه ها و دکاکین متمرکز بود (کمابیش چون برش صفوی)، و حتی سرمایه داران کارهای دستی را به منازل روستایی یا سایر کارخانه ها ارجاع می کردند. برای شناخت «صنعت صفوی» می بایست هم چون فرانسه ی دوران انقلاب بورژوایی، بازارها و دکان ها و کارگاه ها و کارخانه های آن برش را به ارزیابی سپرد
طبقه اي توانمند برمي تايد
در انگستان بورژوازی از درون طبقات و پایگاه های مختلف فئودالی بیرون آمد. منشا بورژوازی تجاری، تجار قرون وسطی، و پایه ی بورژوازی صنعتی، پیشه ورانی بودند که در جامعه ی فئودالی ثروتی دست و پا کرده بودند. برخی از زمین داران فئودال نیز قالب اقتصادی خود را با بهره کشی مزدوری، یعنی با اقتصاد سرمایه داری، تعویض نمودند. وجود گمرگ خانه های بین شهرها، عوارض و مالیات های متعدد محلی، وضع مقررات خودسرانه ی مقامات و زمین داران بزرگ محلی، هرج و مرج در اوزان و مقیاس ها، وجود مقررات گوناگون محلی، همه ی این ها مانع تکامل تجارت و تشکیل یک بازار واحد ملی و استقرار روابط سرمایه داری بود. تنها با از میان رفتن نظام سیاسی فئودالی و تامین قدرت سیاسی به دست بورژوازی می توانست امکانات وسیعی در راه گسترش شیوه ی تولید سرمایه داری فراهم آید. در ایران صفوی نیز چون اروپا بورژوازی تجاری از میان بازرگانان سده های میانی (از آن میان بازرگانان ارمنی)، بورژوازی تولیدی از درون پیشه وران سنتی (از آن میان نساجان اصفهانی)، و نیز بورژوازی مالی از لابلای صرافان شهری (بویژه بانک داران پارسی) فراتابید، و با انباشت سرمایه های کلان، سامانه ی فئودالی را به چالش کشید. شمار کانون های بازرگانی، و نیز شمار مانوفاکتورها و کارگاه های خصوصی ایران در آستانه ی سده ی هیجده میلادی را، بویژه در پایتخت هشتصد هزار نفری صفوی، و با وجود تعداد فراوان صاحبان حرفه ها و کارگاه ها، می توان بسیار چشمگیر ارزیابید (ارزیابی کرد). در آغاز کار صفویان، اگرچه در شهرهای بزرگ ایران در سنجش با شهرهای اروپایی مناسبات پیجیده ی اقتصادی و سازمان های تودرتوی بازرگانی-مالی-تولیدی پیشتر و بیشتر پدیدار شده بود، ولی این مناسبات هنوز از چارچوب روابط فئودالی بیرون نرفته، و به شکل گیری یک طبقه ی توانمند برای به تبعیت در آوردن نهادهای روبنایی فرانروییده بود. این روند اما از پایان سده ی شانزده میلادی و با اصلاحات عباس نخستین آرام آرام آغازید، و در پایان سده ی هفده میلادی فراشتابید
|
|
رده آرايي نيروها در آستان نخستين انقلاب بورژوايي ايران
با انتقال پایتخت به اصفهان، و بویژه پس از اصلاحات شاه عباس، اقتصاد ایران در سده ی هفده میلادی وارد برش نوینی شد. مناسبات نوین سرمایه داری، خاصه در پایتخت هشتصد هزار نفری صفوی (همانا چهــــــــــار برابر پایتحت بی پیشیه و «مذهبی-عرفانی» قاجاری یا تهران دویست هزار نفری در آستانه ی انقلاب بورژوایی مشروطه، و چهل برابر تهران آغا محمد خانی در آغاز سده ی نوزده میلادی) به اوج خود رسید. اصفهان پس از اصلاحات شاه عباس به یک کلان-شهر که شمار ساکنانش برابر بود با لندن، بزرگترین شهر اروپا، فرارویید. از جمعیت شهرنشین پانزده درصدی ایران در پایان برش صفوی، یک سوم آن در اصفهان می زیست. شهری که در آن همه سویه مناسبات بسیار پیچیده ی شهرنشینی (علیرغم همه ی تنگناهای آن) جایگزین روابط ساده ی کوچ نشینی-روستایی می شد. بالیدگی ناهمسان اقتصادی در ایران، پدیده ای است که تا آغاز سده ی بیست و یک میلادی نیز پابرجای مانده است. بدین معنا که جامعه ی ایران پس از گذشت چند سده و علیرغم رشد همه سویه ی مناسبات سرمایه داری در کلان-شهرها و شهرها، در پاره ای از منطقه ها و روستاهای پراکنده با بازمانده های مناسبات فئودالی و حتی عشیره ای (پدرشاهی) در کشاکش است. در سده های هفده تا نوزده میلادی، بالیدگی ناهمگون مناسبات نوین سرمایه داری در اروپا نیز دیده می شد و محدود به باختر آسیا و ایران نبود. برای نمونه در فرانسه حتی در پایان سده ی هیجده میلادی، همانا پنجاه سال پس از فروپاشی خلافت صفوی، در بخش های بزرگی از کشور مناسبات فئودالی می چیرید و دهقانان با کندی به پروسه ی اجاره داری زمین های کشاورزی کشانده می شدند. رشد مانوفاکتورها و کارگاه ها نیز که شمار کارفرمایان را به دویست و پنجاه هزار تن و شمار مزدبگیران را به ششصد هزار تن در همه ی کشور رسانده بود (نیم سده پیش از آن، تنها شمار کارگران نساجی اصفهان، نزدیک بود به بیست و پنج هزار تن)، در شمار کمی از کانون ها، چون پاریس و لیون و اورلئان و شمال فرانسه پدیدار شده بود. در بیشتر کارگاه های فرانسه، شمار کمی کارگر به کار گرفته می شدند، و افزون بر آن، کارگاه های تولیدی نیز در روستاهای گوناگون می پراکندند (کمابیش چون برش صفوی)، که این امر تهیه مواد خام و حمل و نقل و سازماندهی کارگاه های دورافتاده را با دشواری های فراوان روبرو می ساخت
|
|
زمامداري لرزان اشرافيت روحاني
پیرامون نقش بازدارنده ی اشرافیت روحانی و همتایان آنان در دگردیسی های اقتصادی-اجتماعی چند سده ی گذشته، در میان «پژوهشگران» برون و درون مرزی، بویژه پس از شکست جنبش ملی شدن نفت در ایران و روی آوری روزافزون زمامداران باختر آسیا به سنت گرایان اسلامی، چرخشی دیده می شود که آن را می توان گونه ای «کودتای فرهنگی» نامید، آن هم پس از «کودتای نظامی» سال سی و دو. بدین معنا که شمار «اندیشه پردازانی» که برای اشرافیت روحانی نه نقش بازدارنده، بلکه "پیشرفته" برکشیدند، فراشتافت. در این زمینه نوشته های راجر سیوری در کتاب «ایران عصر صفوی»، که «تنها یک سال پس از انقلاب!!!» در کمبریج به چاپ رسید، نمونه وار است. وی در این زمینه، بر خلاف پژوهشگران خارجی تیزبینی چون ادوارد براون، و کنکاشگران ریزسنجی چون احمد کسروی، می نویسد؛ تنها در «کم و بیش بیست سال اخیر است (افزوده ی نگارنده: همانا پس از «کودتای نظامی» کنسرن های نفتی در سال سی و دو، و زمینه سازی برای «کودتای ایدئولوژیک-فرهنگی» در ستیز با ملی گراها و چپ ها) که برخی مورخان ایرانی صفویان را در مقامی که شایسته ی (!!!) آنان است یعنی پایه گذاران ایران نو، جای داده اند». به دیگر سخن، پس از سرکوب خونین جنبش ملی شدن نفت، زمینه ی ایدئولوژیک-فرهنگی نیز برای جاسازی «زمامداری آلترناتیوی» در صورت «بروز بحران دوباره» در دولت دست نشانده ی شاه، همچون بنیادگراهای اسلامی عربستان یا اخوان المسلمین های مصر، آرام آرام فراهم گردیده بود. شورش آغاز دهه ی چهل خورشیدی روحانیون فئودال به سخنگویی خمینی در ستیز با اصلاحات ارضی نیم-بند شاه، از جمله پیامدهای این «تراوشات ایدئولوژیک» بودند ... شوربختانه کوشش دیوانیان و فرهیختگان ایرانی برای چیرگی بر بخش های اقتصادی و دادگستری و آموزشیِ زیر کنترل واپسگرایان، پس از پنج سده نبرد دشوار و پر فراز و نشیب، هنوز به پایان نرسیده است. در این زمینه، «ایدئولوگ های» کم دان و مزدوری از تبار لمتون، «استراتژیست های» سودجو و بلندپروازی از کلاله ی برژینسکی، و «انقلاب فرهنگی گستران» تنگ نگر و دگرستیزی از تیره ی سروش بی تاثیر نبوده اند. و این هم نگاهی به برون از ایران و در پیوند با سیاهکاری های نوین کلیسای کاتولیک روم و ساختن کاخ-کلیساهای های چندین میلیون یورویی در گوشه و کنار آلمان، آن هم در کوران بحران اقتصادی و ناداری پایینی ها، که به رسوایی سترگ در رسانه های آن کشور انجامید (پس از آفرینش آن همه گرسنگی و ناداری و آدم سوزی و دانش ستیزی و تفتیش عقاید در سده های میانی): کلیسای روم در سده ی نوزده و بیست میلادی نقش چشمگیری داشت، بویژه در سرکوب جنبش کارگری اروپا و دست در دست سرمایه داران و زمینداران بزرگ. بر پایه ی اسناد فراوان تاریخی، آنان در کنار لردهای انگلیسی و کابوی های امریکایی، در روی کار آمدن فاشیست ها در آلمان، و به خاک و خون کشاندن توانمندترین و سامانیده ترین جنبش کارگری باختر اروپا، جایگاه بالایی داشتند. بر پایه ی داده های چشم ناپوشیدنی تاریخی، شمار چشمگیری از جانیان فاشیست در سال های پایانی جنگ جهانی دوم با کمک کلیسای کاتولیک روم در امریکای لاتین جاسازی شدند. به دیگر سخن، آنان «شریک جرم بزرگی» بودند در برپایی اردوگاه های آدم سوزی فاشیست های هیتلری در جای جای اروپا
|
|
ِکنکاشي از ديروز براي امروز: تو اگر به خويـــــــــــش باور بياوري
چرا می بایست همچون خیزش هشتاد و هشت «مطالبه محور» و «برنامه گرا» بود: پاره ای از پژوهشگران ایرانی به درستی دست اندرکاران امور سیاسی و اجتماعی ایران را در دوره ی استعمار به سه گروه بخش می کنند. گروه نخست که کارنامه ای درخشان در کاردانی و پاکدامنی داشتند مانند امیرکبیر، گروه دوم که دارای حسن نیت بودند ولی چون دارای شخصیت نبودند فاسدان بر آنان گاها چیره می شدند همچون حسین خان اصفهانی ، و گروه سوم که مستقیما آلت دست بیگانگان بودند مانند ابوالحسن خان ایلچی. این ارزیابی را می توان برای سده ی بیست و نیز شرایط کنونی ایران نیز کم و بیش صادق دانست. این فرایند، در گذر زمان و همپا با رشد مناسبات اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و امنیتی از پیچیدگی بیشتری برخوردار شده است. جای پای آشکار و ناآشکار هر سه گروه را می توان در میان گردانندگان بالا مقام ایران، فعالین سیاسی درون و برون مرز، و نیز رسانه های پربیننده ی کشورهای خارجی با درجات گوناگون تا امروز دید. از آنجا که هدف واقعی کشورهای استعمارگر به دست آوردن سودهای کلان از کشورهای روبه رشد، و در باختر آسیا خاصه تحمیل اقتصاد وابسته به نفت و گاز است، شمار گروه دوم و سوم، همانا تاثیرپذیران و دست نشاندگان در بخش "مشاورین اقتصادی" بیشتر دیده می شود. ساموئلسون اقتصاددان برجسته ی امریکایی و برنده جایزه نوبل پیرامون این دسته کارشناسان که در خدمت "قدرت" ها قرار می گیرند، می گوید: "اقتصاددانانی که من درس می دهم به همه جای دنیا می روند و کاری می کنند که همه ی همکاران آنان نیز انجام می دهند. آن ها آن جایی می روند که پول هست. من شمار زیادی اقتصاددان را می شناسم که میلیونر شده اند، چرا که در کنار کارشان، به عنوان به اصلاح روسای غیروابسته، در شرکت های آزاد مشغول به کارند. اما آن ها غیروابسته نیستند. نفع شخصی محرک آن هاست. این امر روشن می کند هم چنین سمت و سوی دگرگونی های سال های گذشته را." می توان بخشی از انگیزه های "اجماع اصلاح طلبان" در شتابدهی به روند " خصوصی سازی" یکان های اقتصادی را، در وجود همین مشاوران "غیروابسته" جستجو کرد. بخش دیگر آن باز می گردد به خویشاوندی تاریخی و درازگاه نیروهای سنتگرا با بازار و بازرگانی، آن هم با خصلتی بیشتر وارداتی و غیرتولیدی. و این هم دو پرسش ما از آن دسته از اصلاح طلبان که عدالت اجتماعی را بر می جهانند: آیا می توان به بهبود اقتصادی بدون ایجاد دیگرگونی های ژرف سیاسی-اجتماعی در ایران دست پیدا کرد، وقتی پالیزدار می گوید "چرا ما نمي توانيم با مفاسد اقتصادي برخورد كنيم، چون سران بزرگ مملكت در اين رابطه دخيل هستند". آیا این گونه اصلاح طلبان برای چیرگی بر این "سران بزرگ" بدون یاری گرفتن "غیرابزاری" از توده ها، می توانند راه دیگری عرضه کنند که چون گذشته به سازش در بالای هرم زمامداری نیانجامد و به فقر و تنگدستی مردم منجر نشود. به دیگر سخن، بدون همراهی با بابکیان ستمدیده اما رزمنده، از آینده ی روشن نشانی نیست
|
هر که ناموخت از گذشت روزگاز، نيز ناموزد ز هيچ آموزگار
آزمون های تازه ی کشورهای منطقه در کوران «بهار عربی»، کمابیش چون تجربه ی آغاز انقلاب ایران، نشان می دهند که پیروزی نیروهای ملی و دمکرات تنها در پرتو «همبستگی دمکرات ها و دادخواه ها»، و بر گرد شعارهای «استقلال، آزادی، و عـــــــــــــدالت اجتماعی» به دست می آید. این «امر شدنی»، می تواند آغازی باشد برای رستاخیز تاریخی خاورزمین پس از تحمل پنج سده «توحش و بربریت» استعماری. شرایط جهانی و منطقه ای برای این دگرگشت تاریخی فراهم است، اگر که بتوانیم به جنگ افروزان منطقه و جهان ایست دهیم. بویژه سوسیال دمکرات های منطقه و همتایان اروپایی آنان (با آموزش از اشتباهای تاریخی خود در سده ی بیست میلادی)، می توانند از بازخوانی فاجعه ها و شکست های پیشین خودداری کنند. جنگ اول و دوم جهانی را می شد جلوگرفت، اگر که سوسیال دمکرات های جهان به جای پشت کردن به جنبش کارگری، دست دوستی به سوی دادخواهان می گشودند و به «راست» نمی غلتیدند. در هر دو فاجعه ی سده ی بیست میلادی، زمینه ی توان گیری «راست های افراطی» را عمــــــــــلا سوسیال دمکرات های آلمان و دیگر کشورهای اروپایی فراهم ساختند. «بزرگترین فاجعه ی تاریخی» کشور ما نیز (فروپاشی دیوان سالاری ساسانی و سده ها «خواری تاریخی»)، کمابیش چون آلمان، در پیوند بوده است با سرکوب خونین دادخواهان مزدکی از سوی اشرافیت زراندوز «هفت خاندانی» ساسانی. شرایط سیاسی آلمان کایزری در پایان سده ی نوزده و آغاز سده ی بیست میلادی، تا حدودی به روسیه تزاری می مانست در کوران جنگ جهانی اول، و چین و ایران پس از جنگ جهانی دوم. آلمان ها می توانستند از همتباران خود، پروس ها، بیاموزند که نیاموختند و کشورشان را دگربار به آتش سپردند. پروس ها را دشمنان بیرونی شان از نقشه ی اروپا "پاک نکردند". کارگران و دهقانان و فرهیختگان سرکوب شده ی «پایینی» بودند که به خرمن «بالایی» ها آتش انداختند و برای همیشه به زباله دان تاریخ شان افکندند. آیا در سده ی بیست و یک میلادی کابوی های امریکایی و لردهای انگلیسی و کایزرهای آلمانی در گدار خونبار پروس ها گام خواهند نهاد؟ آیا سوسیال دمکرات ها «خیانت تاریخی» خود را بازخواهند خواند، به «جنون استعمارگری» و به «جنگ بر سر مستعمره ها» دامن خواهند زد، و گیتی را به پرتگاه «جنگ جهانی سوم" نردیک تر خواهند نمود؟ گذشته از آن که "بالایی" ها چه می جویند و چه می پویند، در شرایط نوین جهانی "پایینی" ها می توانند به این نیروها ایست دهند و از بازخوانی فاجعه ها و شکست های پیشین جلوگیرند، اگر که در گستره ی جهــــــــــانی دست در دست هم نهند و «کارزار تــــــــــوده ای توانمندی» را بسامانند: نه در اتاق های سرد "بالایی ها"، بلکه بیشتر در خانه ها و کارخانه ها و خیابان ها و نهادهای گرم "پایینی ها"
|
اشرافيت نوين روحاني چگونه در ايران شکل گرفت
از پیوند میان لشکریان کوچ نشین خاوری-باختری با روحانیون موقوفه دار، اشرافیت روحانی سنی یا «صنف متشرعین و فقها» از سده ی دهم میلادی فرارویید، از همکاری میان لشکریان کوچ نشین آناتولی و صوفیان فئودال شمال، اشرافیت روحانی شیعه در سده های هفده و هیجده میلادی سربرآورد، و از همراهی آشکار و ناآشکار میان استعمارگران اروپایی-امریکایی و روحانیون موقوفه دار-بازاری، اشرافیت روحانی «ولایی» در پایان سده ی بیست میلادی خود نمود. برای شناخت بهتر اشرافیت روحانی «ولایی"، می بایست به آینه ی دوران صفوی نیک بنگریم. در برش صفوی چهار راهکار در دستور کار بود که با نشیب و فرازهایی تا فروپاشی آن دودمان تداوم یافت. این چهار راهکار، رویه ای آیینی، اما درونه ای اقتصادی داشتند. نخست، پاک سازی خونین رقیبان ایدئولوژیک-سیاسی، دوم، رد و محکومیت تصوف پس از گذار از برش نخستین، سوم، تدوین فقه و حل فصل اختلافات و تناقضات احکام فقهی، و چهارم، گسترش الهیات و کلام نوین و پخش همه سویه ی خرافه ها و «تلبیس» ها و «تهمت» ها. این رویکردها تقلایی بودند برای تثبیت خلافت فئودالی تازه ی اسلامی
ويژگي هاي ششگانه ي زمامداري کانون گراي ايراني
ویژگی های فئودالیسم کلاسیک ایرانی تا پیش از پیدایی خلافت های اسلامی در باختر آسیا عبارت بودند از: یکم، مالکیت های گسترده ی دیوانی یا «خالصجات» (که اصل چهل و چهار قانون اساسی از درون آن فراروییده) در کنار مالکیت های «کنترل شده» ی خصوصی ، دوم، دیوان سالاری های گسترده و سامانیده و پیشرفته، سوم، گماردگی یا تیول داری وابسته به دیوان خانه ی مرکزی، چهارم، بازارهای همگرای درون و برون مرزی (با نقش ویژه و انحصاری دیوان در برجسته ترین داد و ستدهای برون مرزی)، پنچم، راسیونالیسم یا خردگرایی خاوری-ایرانی، و ششم، مدارا و همزیستی آیینی-قومی. این ویژگی ها بویژه در برش های درخشان تاریخی خود نموده اند. رویکردهای ششگانه ی بالا، زمینه را برای انباشت سرمایه در دست لایه های بالایی، همانا دیوان سالاران و درباریان و گماردگان (تیول داران دیوانی-شاهی و زمینداران خصوصی)، و نیز بازرگانان و صرافان و کارگاه داران و پیشه وران بزرگ فراهم می ساخت، و بدین گونه تولید و بازتولید اقتصادی شتابان و پایدار و پیشرفته را، بویژه در برش های درخشان و پربار پارینه، تضمین می نمود. سرمایه ی بــــــــــــــــالای انباشته شده در دستگاه دیوانی-شاهی یا خزانه ی مرکزی، در بیشتراین برش ها نقشی تعیین کننده داشت در تنظیم امور اقتصادی-مالی. در این ساختار، دیوان سالاری پیچیده و بسیار پیشرفته ی مرکزی و محلی، هم ابزاری بود در خدمت انباشت سرمایه، و هم وسیله ای بود برای بهبود نیروهای مولده و ایجاد هماهنگی در بازارهای همگرای درون و برون مرزی. این دیوان سالاری، بر خلاف برش زمامداری کوچندگان که استوار بود بر اشرافیت زمیندار لشکری-روحانی، به گونه ی برجسته اتکا داشت بر اشرافیت فئودال دهگانی-دیوانی
|
مرگ شهرها و شارستان ها، و زايش «ربض» ها و شورستان ها
در «ربض» ها و شورستان های خاوری چنین کسی زندیق است: «کسی که از میان نویسندگان سربلند کرده از سخن عبارات شیرین آموخته، از علم اندکی تلقی کرده، و حکم بزرگمهر را روایت می کند، و وصایای اردشیر را حفظ دارد، و انشا عبدالحمید را مطالعه کند، و ادب ابن مقفع را اخذ نموده، و کتاب مزدک را معدن علم دانسته، و کلیله و دمنه را مایه ی فضل شناخته، و گمان میکند که در سیاست فاروق اکبر شده … و آن گاه بر قرآن رد و انتقاد کرده و آن را متناقض و متباین می داند، سپس اخبار و احادیث را تکذیب می کند، اگر حسن بصری را وصف نمایند نکوهش نمی شمرد، و اگر شعبی را نام برند نادانش می داند، و مجلس خود را به ستایش اردشیر بابکان و دادگری نوشیروان و جهانداری ساسانیان سرگرم می نماید، و اگر از جاسوس پرهیزد و از مسلمین حذر کند سخن از معقول میداند، و از محکم قرآن گفت و گو و از منسوخ آن خودداری می نماید، و آنچه را به چشم دیده نشود یا عقل آن را نمیپذیرد تکذیب می کند، و حاضر را به غایب ترجیح میدهد، و آنچه در کتابها وارد شده اگر مقرون به منطق باشد، قبول، و الا، رد کند». چنین کسی در «ربض» ها و شورستان های خاوری «زندیقی» بوده و هست، چه دیروز و چه امروز: نگاه کنید به فرمانهای مرگ یا «فتواهای» تازه ی «پیران جاهل و شیخان گمراه» (برگرفته از حافظ) در ایران، و نیز تندروی های آیینی در عربستان و پاکستان و افغانستان و عراق و سوریه و ترکیه و اسراییل و مصر و لیبی و غیره. «مغولان امروزین» جهان چون «مغولان دیروزین»، خیمه های این واپس گرایان خاوری را بلند برافراشته اند. برای اینان، «دکترین خاوری» سرکوب و بهره گیری از «اخوان المسلمین» های رنگارنگ –«اورتاق» داران نوین-، یا پشتیبانی از بورژوازی انگلی-وارداتی-بازرگانی محلی و دشمن سرسخت «نوزایی فرهنگی» و «رستاخیز صنعتی» -که از هم ناگسستنی اند- در خاور، هم اینک بهتر به کار می آیند، تا بهره گیری از «دکترین مکزیکی» محو «نیروهای ملی و دمکرات» به کمک «شعبان بی مخ» ها و گانگسترهای سرتاپا مسلح
|
چيرگي درازگاه «تمايلات ارتجاعي» بر جامعه ي ايران
ویل دورانت در کتاب «تاریخ تمدن» با نگاهی به رویکردهای چادرنشینان خاوری در روسیه، بر نکته هایی انگشت نهاده که در ایران نیز برجسته اند: "سران عشایر مغول متوجه شدند که فقط به اتکای قدرت محض نمی توانند روسیه را مطیع خود نگاهدارند، از این روی با کلیسای روس از در صلح درآمدند، اموال و ماموران آن دستگاه روحانی را پاسداری کردند، آن ها را از مالیات معاف ساختند. هزاران تن از روس ها در میان بیم و هراس، به طلب امنیت، به سلک راهبان درآمدند. از همه طرف سیل تحف و هدایا بود که به سوی تشکیلات روحانی روانه، و کلیسای روسیه در میان فقر و فاقه ی عمومی، بنیادی شد بی اندازه ثروتمند." در سده های گذشته، استعمارگران "دکترین مغولی" را در خاور کمابیش پی گرفته اند
ايمانوئل کانت: دلير باش در به کار گرفتن فهم خويش! اين است شعار روشنگري
در پاسخ به "دست های پنهانی" که در درون و برون مرز، دادخواهان را پیاپی آزار میدهند و سرکوب می کنند، می گوییم روشنگری را از "ایمانوئل کانت" ها آموخته ایم، که می گفت: "روشنگری خروج آدمی است از نابالغی به تقصیر خویشتن خویش. و نابالغی، ناتوانی در به کار گرفتن فهم خویشتن است، بدون هدایت دیگری. به تقصیر خویشتن است این نابالغی، وقتی که علت آن نه کمبود فهم، بلکه کمبود اراده و دلیری در به کار گرفتن آن باشد، بدون هدایت دیگری. دلیر باش در به کار گرفتن فهم خویش! این است شعار روشنگری". آری، ققنوس دلاور و مهتر سرزمین مان بی گمان با دو بالِ توانایِ داد و خرد، از میان این همه خاکستر خون و خرافه و خیانت به پرواز در خواهد آمد. این، آن چیزی ست که پاره ای از نیروهای "ملی گرای" ما پس از گذشت بیش از صد سال، یا از شناخت اش ناتوانند و یا از پروازش، در هراس
بيداد ولايي زير نام “عدالت” خواهي و استقلال جويي
برای پایان دادن به بیدادها "تنها علاقمندی به ایران کافی نیست، باید دانسته شود که چگونه میخواهند ایران راه برده شود؟ چگونه میخواهند کشتی شکسته را از گردابی که افتاده بیرون آید؟ باز می گویم: در ایران از علل مهم بدبختی روشن نبودن فهم ها و پراکنده بودن اندیشه هاست. از اینرو چنانکه گفتیم بسیار بجاست که در این هنگام گفتگوها بمیان آید و اندیشه ها تا هر اندازه که تواند بود روشن گردد. بینیم ما چه می خواهیم؟ به این پیشامد با چه نظری می نگریم؟ برای آینده چه آرزو داریم؟... این نکته مهم است که برای انقلاب هم نقشه و زمینه باید بود. انقلاب چیست؟ انقلاب آنست که یک دسته برای راه بردن کشور خود و چاره کردن به گرفتاریهای آن موادی را بنظر گیرند و خودشان در پیرامون آنها با یکدیگر هم عقیده بوده و دیگران را نیز موافق سازند و آنگاه دست بهم داده رشته حکومت را بدست آورند و آن مواد را بموقع اجرا گزارند." (احمد کسروی) و آمزه ای از گذشته: "در دهه ی سی اوجگیری جنبش مزدبگیران شهری به تشکیل یکی از بزرگترین اتحادیه های کارگری در باختر آسیا انجامید و در پرتو آن در سال 1325 پیشرفته ترین قانون کار در خاورمیانه به تصویب رسید. در کوران انقلاب بهمن هم، علیرغم انحلال سندیکاهای کارگری و دستگیری نزدیک به سه هزار تن از اعضای آنان پس از کودتای سال سی و دو و ایجاد سندیکاهای نیمه دولتی و کنترل شده، بر پایه ی ارزیابیِ درست یرآوند آبراهامیان، "جنبش کارگری به عنوان نیرویی سرنوشت ساز" وارد پهنه ی مبارزه شد. بنا بر دیدگاه او "طبقه ی متوسط می توانست موجب نگرانی رژیم شود، ولی ضربه ی نهایی را نمی توانست وارد کند. این بن بست با مداخله ی طبقه ی کارگر صنعتی در نیمه ی دوم سال 1357 شکسته شد". در جنبش اعتراضی کنونی نیز خیزش های دانشجویان و زنان و روشنفکران، همگام و همراه با جنبش کارگریِ رو به رشد ایران اند و می توان گمان کرد که ضربه ی پایانی را نیز همین جنبشِ رنجبران بر رژیم جمهوری اسلامی وارد" خواهد کرد
|
برآمدن و برافتادن زمامداري هاي پرستشگاهي در تاريخ ايران
ارنست رنان، فیلسوف و مورخ فرانسوی سده ی نوزده میلادی پیرامون خیام می نویسد؛ "چیزی که «بسیار شگفت انگیز» است، آن است که چنین دیوانی در یک کشور محکوم به مذهب اسلام رایج و ساری گردد که حتی در آثار ادبی «هیچ یک از ممالک اروپا»، کتابی نمی توان سراغ داد که نه تنها عقاید نافذ مذهبی را، بلکه کلیه ی معتقدات اخلاقی را نیز به طنز و طعن و استهزایی چنین لطیف و چنین شدید نفی کرده باشد". مخالفت رنگارنگ "بزرگان ایرانی" با روحانیان و خلافت های معنوی و مادی آنان، برآیند دگردیسی های درازگاه نهادهای روبنایی در تاریخ ایران بود. شماری از دیوانیان از همان آغاز چیرگی عرب ها، با "بازسازی" زمامداری های پرستشگاهی مخالفت می کردند و آن را به زیان تحولات اقتصادی-اجتماعی ارزیابی می کردند
خلافت هاي “با تاخيري” که امروز نيز بازخواني مي شوند
آیین به منزله ی ابزاری در دست روحانیان و ایلخانان، «کمالیات» را به انزوا می کشاند، «شرعیات» و خرافات را دامن می زد، روح سرسپردگی به «بالایی ها» ایجاد می کرد، بهره کشی های گسترده و لگام گسیخته را "تطهیر" آیینی می نمود، و بدین گونه آن را "مباح" و پذیرفتنی جلوه می داد. در حقیقت امر، خلافت عباسی و «خلافت با تاخیر» صفوی، چون شورای عالی کلیسای روم، چیزی نبود جز ستون فقرات نظام فئودالی بهره کشانه در سده های میانی، آن هم در آستانه ی برآمدن مناسبات نوین سرمایه داری در باختر آسیا. «خلافت های امروزین» و رنگارنگ خاوری نیز در برشی نوین، همین آماج ها را پی می گیرند ... و این هم از مرده ریگان صفویان: «نیمه مستعمره ی عقبماندهای که در اختیار من و قرق گاه قدرت و غارت من باشد، به از کشور مستقل و مترقی که مرا از صحنه بیرون راند». و به راستی چه تلخ است بازی بدشگون تاریخ و بازخوانی گذشته های تار از "زبان حال" ناصرالدینشاه. آن گاه، «جیره خواران استعمار در میان دربار و حرم، اشرافیت قاجاری و غیرقاجاری، خان های عشایر، ملایان بانفوذ و بازرگانان دلال و سردمداران اصناف» با رشوه دادن و فاسد کردنو بهره گیری از شیوههای فراماسونری و دیدگاههای التقاطی-لیبرالی به خدمت در می آمدند، و امروز «به روز شده» ی همان اسلوب ها سرسپردگان جیره خوار و غیرجیره خوار میزاید و به یاری همین نیروهاست که در گدار نوزایی اقتصادی-اجتماعی-فرهنگی کشورمان راهبند آفریده می شود
|
از ببرها گريختم، به زالوها روي آوردم، بلعيده شدم از ميـــــــــــانه روها
سه ستون اساسی که به ویژه از دهه ی چهل خورشیدی و در کوران انقلاب بهمن و کمی پس از آن شکل گرفت، به زیست خود با نوساناتی ادامه داد و با وجود همه ی تناقض های درونی در شرایط ضرور کم و بیش یک دست عمل کرد، ماندگاری سامانه ی کنونی در ایران را تضمین کرده است. برای شناخت این سه جریان می بایست نگاهی به گذشته داشت.اگر به رويدادهاي صد سال گذشته نظری گذرا بياندازيم، با سه اندیشه ی ناسیونالیستی، که جهان بینیِ چیره ی سرمایه داری ایران در گذر از مناسبات فئودالی به ساختارهای نوین است، روبرو می شویم. نخستینِ آن را ناسیونال-پادشاهی می نامیم که آمیخته ای بود از پاره ای باورهای پيش از اسلام با برداشت های کمرنگی از جهان بينيهای عصر روشنگري در اروپا. این نگرش پيش از روی کار آمدن دودمان پهلوی کم و بیش شکل گرفته بود. جهان بيني دوران گذار، افزون بر این نگاه دو جلوه ی ديگر نيز یافت. نخستين گرايش را ناسيونال- ليبرال و دومي را ناسيونال–سنتي ميخوانيم. در شرايط غیر دمکراتیک کشور، اين گرايش ها تنها به صورت ناروشن بر رويدادها و دگرگونيهاي جامعه ی آن زمان اثر گذاشتند. اگر گرايش ناسيونال-ليبرال در بخش بزرگ خود همان جرياني بود كه در آينده در پيكر جبهه ملي ايران به رهبري محمد مصدق تبلور یافت، گرايش ناسيونال-سنتي در چارچوب جريان های ملي-مذهبي در زير رهبري كاشاني و همراهانش و نيز بخش كوچكي از جبهه ملي كه بعدها به صورت نهضت آزادي سامان گرفت، خود را آشکار کرد. به این نکته می توان توجه داشت که ناسيوناليسم پاره اي از كشورها با زمینه های بورژوا-ملاكي، در شرایط ویژه ای، کم و بیش گرایش هایی به مذهب نشان می دهد و در پیامد آن به رشد نهادهای پیش سرمایه داری و گاها نفرت و تعصب آیینی یاری می رساند
|
ناداني ها و خشک مغزي هاي متعصب ها
جسد او (شاه عباس) بعدها از "کاشان به قم منتقل شد و عده ای نوشته اند که این کار پنهانی انجام شد، بعض سیاحان نوشته اند که پادشاهان صفوی، از ترس اینکه مبادا استخوان های آن ها به سرنوشت استخوان شاه تهماسب دچار شود، وصیت می کردند که بعد از مرگ آن ها، چند تابوت مشابه از دروازه های شهر خارج کنند و هر کدام را به طرفی ببرند تا معلوم نشود قبر شاه کجاست، و به همین سبب سنگ قبر شاه عباس در کاشان هم نوشته ای به نام ندارد". دوسرسو نویسنده فرانسوی سده ی هیجده میلادی نیز به همین ناخشنودی ها اشاره دارد، وقتی یادآور می شود؛ "از آنجا که در زمان او (شاه عباس) تاج و تخت پادشاهی در دودمان صفوی نوپا بود، چون او نبیره ی شاه اسماعیل بود و پادشاهی این خاندان میان مردم هنوز آیین دیرینه ای نشده بود، «ترس شاه عباس از مردم کشور خود، بیشتر از ترس همسایگان برون مرزی» بود. شاه عباس در همه ی شهرها و نقاط کشور گروه های آمیخته ای از نژاد و زبان گرد می آورد تا از لحاظ آداب و رسوم و عقاید متفاوت باشند. مردم گرچه همه پیرو یک قانون و دستور بودند، ولی با سیاست (افزوده ی نگارنده: "سیاست تفرفه بیانداز و حکومت کن" یا سیاست "حیدری-نعمتی")، اتحاد و یگانگی در میان آن ها بر علیه دولت غیرعملی می گردید." (آن چه امروز نیز دزدان ولایی و دزدان دریایی، دست در دست هم بدان عمل می کنند). و اینجا یک پرسش از دست اندرکاران "نظام ولایی": آیا دست اندرکاران "نظام ولایی" پس از سه ده سیاهکاری و خون ریـــــــــــزی، سرنوشتی چون "شاهان دین پناه" صفوی خواهند یافت. چند سده پیش، زمینه ی نخبه زدایی و بی رنگ شدن علوم اثباتی و تجربی، و پر رنگ شدن گرایش های خرافی و غیرتجربی را، مجتهدان "متعصب" و "نادان" و "ثروتمند" صفوی فراهم می ساختند، و امروز زمینه ی دگراندیش کشی ها و خرافه گرایی ها را "متعصبان" و "نادانان" و "دارایان" رنگارنگ ولایی فراهم می سازند. آیا فاجعه ی ملی در سال شصت و هفت و کشتار هزاران زندانی سیاسی در دوران "طلایی امام" بازخوانی چنین رویدادهای تلخی نیست: "دو تن از سرداران مراد بیک جهان شاهی و سایلتمش بیک را غازیان (سربازان شاه اسماعیل "مرشد کامل" و متعصب شیعه) زنده زنده به سیخ کشیدند و بریان کردند و به عنوان هشداری به دیگران، به جای کباب" خوردند
|
تندروي هاي آييني و اشرافيت روحاني
توان گیری اشرافیت روحانی در پایان برش صفوی، همچون امروز، در پشت تندروی های آیینی پنهان می شد و با ایجاد محدویت های زیادی همراه بود. در این برش موزیک و رقص ممنوع گردیدند، قهوه خانه ها بسته شدند، قماربازان و معتادان و روسپیان غیره مورد آزار بیشتری قرار گرفتند، غیرشیعیان بیش از پیش "کیفر" دیدند، و در پایان کار، "ملا حسین" که خود حرمسرایی داشت از "قریب به هزار دختر صبیحه ی جمیله از هر طایفه و قوم و قبیله از عرب و عجم و ترک و تاجیک و دیلم"، به تحریک ملاباشی ها، زنان شوربخت ایرانی را برای رفتن به بازار و خیابان، بجز به دلایل شرعی و عرفی "منع" کرد.
کيفر دادخواهي چيزي نبود و نيست، جز تنبيه
آن چه دالساندری سفیر ونیزی درباره ی خلافت صفوی و قاضیان آن که بیشتر از روحانیون شیعه بودند، می نویسد، بیان دردهای مردم "ولایت فقیه" زده ی ماست: "اکثر قضات رشوه گیر بودند و حقوق شاکیان را رعایت نمی کردند ... من همه روزه آن ها را می دیدم که جامه های خود را می درند و خود را از دیوارهای دیوانخانه می آویزند و فریاد می آورند که چرا احقاق حق مظلومان نمی شود، دیدم که به کیفر این کار آنان را به شدت تنبیه می کردند." طبری سده ها پیش از پیدایش اشرافیت فئودال شیعه در سده ی شانزده میلادی، پیرامون بیهودگی "خلافت"، از زبان یکی از بزرگان ایرانی رو به امیر عرب خراسان، می گوید: "ما ایرانیان در پرتو حزم و خرد و رفتار شایسته چهارصد سال (اشاره به برش ساسانی) از دنیا خراج گرفتیم و حال آن که نه کتاب فصیح و مقدس داشتیم و نه رسولی که فرستاده ی خدا باشد". بن بست های روبنایی در جامعه ایران و ناکارایی در دیوانخانه ها، در سده های گذشته با پیدایش این گونه "دولت در دولت" ها یا "خلافت" های آشکار و ناآشکار روحانیون، پیوندی همه سویه داشته است. روحانیون موقوفه دار در نبرد با دیوانیان، هم با کوچ نشینان ترک و هم با دشت نشینان مغول هم پیمان شدند، و زمینه ی اشغال ایران را برای چندین سده فراهم ساختند. خلافت صفوی نیز، برآیندی بود از سازش میان روحانیون سیورغال دار شمالي و قزلباشان تيول دار آناتولي
|
از طلبه هاي زيردست تا ملاباشي هاي بالادست
در بخشی از یادداشت های یک طلبه می خوانیم: "تا شب بی غذا می ماندیم و رفیق من به پوست خربزه ی بر زمین ریخته ی خاک آلود قناعت می کرد و از من احوال خود را مستور می داشت، از روی خجالت و حیا. و من هم مانند او می کردم". وی در اصفهان نیز که "به معرفت محمد باقر مجلسی که یکی از بزرگان و متعصبین علما و شاید مقتدرترین ملاهای شیعه است نائل گردید" و همواره در "ترس" بود، با همان "تنگدستی و فقر" دست و پنجه نرم می کرد. ادوارد براون به درستی می نویسد، طلبه های خردسال صفوی چون محصلین کلیساهای اروپایی در سده های میانه، "از زندگانی خانوادگی و روابط خویشاوندی گسسته، در اقیانوسی از ظاهرسازی و تعصب" شناور بودند
سه سده ي سرنوشت ساز
در پایان سده ی هفده و آغاز سده ی هیجده میلادی بود که یکی از بزرگترین راهبندهای تاریخی در گدار شکوفایی فرهنگی و اجتماعی-اقتصادی ایران آفریده شد و "هیولایی خرافی" و با توان بالای اقتصادی و قدرت آشکار و ناآشکار سازمانی، پا به پهنه ی زندگی نهاد. این "هیولای خرافی"، و بویژه اشرافیت آن، دست در دست نیروهای گونه گون بازدارنده ی رشد درون و برون مرزی، در پنج سده ی گذشته در برابر بیشتر نوزایی ها و نوسازی های ضرور اجتماعی، قلدرمنشانه و گستاخانه بالا برافراشته است. حساب این اشرافیت روحانی، از توده ی شیعیان ایران که بخش کوچکی از ساکنان فلات بزرگ ایران را تشکیل می دادند، و نیز جنبش های ضدفئودالی آنان، جداست..
ترفندهاي تازه براي تاراج دارايي هاي ملي
داده های پراکنده از رسانه های درون و برون مرز، نشان از لرزه های آشکار در رده های گوناگون اداری-لشکری "نظام ولایی" دارند. "یک درصدی" های ایران همچون همتایان انگلیسی خود، برای رهایی نسبی از اعتصاب ها و اعتراض های روز افزون درونی (در انگستان؛ بزرگترین اعتصاب کارمندان و کارگران در چند دهه ی گذشته، و در ایران؛ اعتراض پنجاه هزار کارگر و سی شرکت مجموعه ی صنعتی ایران خودرو و راهپیمایی کارگران تبریز بر علیه قانون کار ارتجاعی) دست به تنش آفزینی های "مشکوک" و دوسویه ای زده اند؛ افزایش "هدفمند" تحریم ها در برون مرز، و اشغال "پرسش برانگیز" سفارت انگستان در درون مرز.
يک اعتراف، يک نگاه، و يک پرسش
ماموران پادشاه ” متمدن ” بلژيک در روستاهای کنگو، افراد را مجبور به گرداوری مقداری کائوچو می کردند، اما اين مقدار آنقدر زياد بود که اغلب بيش ازطاقت و توان روستائيان بود. در زمانی که مردان در جنگلها برای تامين سهميه تحميلی تلاش می کردند خانوداه های آنها در اردوگاههای ويژه در اسارت بسر می بردند. اگر کسی که نمی توانست سهميه مقرر را تامين کند، يا مقاومت می کرد، مجازات می شد، به اين صورت که يا به زير شلاق کشيده می شد، يا يکی از اعضای بدنش را قطع می کردند يا او را بقتل می رساندند. آیا آن چه در افغانستان و عراق و لیبی و بحرین به شکلی، و در ایران و عربستان و مصر و تونس به شکلی دیگر، و نیز در جای جای کشورهای رو به رشد رخ می دهد، بازخوانی جنایت های پیشین این سروران "متمدن" جهان نیست
آژيرها براي که به ندا در مي آيند
آژیرها ها تنها در نروژ و در سوگ جوانانی که خواستار دگرگونی های دمکراتیک در اروپا و سامانه ای نوین در جهان بودند، به ندا درنیامدند، در اسپانیای بحران زده نیز که جوانان در اعتراض به پاپ به خیابان ها ریختند، ناقوس ها فاجعه ای چون نروژ را، فریاد می زدند. نگران کننده تر آن که، دبیراول پیشین حزب دمکرات مسیحی آلمان در واکنش به اعتراض های فزاینده ی نیروهای دمکرات کشورش، گفته های گوبلز وزیر تبلیغات هیتلر را بازخواند: "آیا شما جنگی تمام می خواهید". گوبلزها را، گویی "شبحی" تازه از خواب زمستانی بیدار کرده است. این جنگ افروزان، آرام آرام جهان را به سوی پرتگاه های سده ی بیست میلادی نزدیک می کنند
اتحاديه هاي منطقه اي بدون پيمان هاي نظامي، قرباني سياست هاي استعماري
ناتو در لیبی چه می خواهد: تحلیلگران اعتقاد دارند رویگردانی غیرمنتظره کشورهایی چون ایتالیا از قذافی با این هدف انجام شده که با روی کار آمدن دولتی جدید قراردادهایی با شرایط بهتر نصیبشان شود. آلفرد هاکنزبرگ میگوید مسئله کشورهای خارجی ذخائر نفت و اعمال قدرت و نفوذ در این عرصه است و نه استقرار دموکراسی در لیبی. او میگوید مخالفان قذافی هم قبلا گفتهاند جایگاه کشورهایی که به آنها یاری میرسانند در قراردادهای جدید نفتی در نظر گرفته خواهد شد
دوران استبداد به سر آمده است، براي رفتن آماده شويد
به حاكميت به قدرت نشسته هشدار می دهيم كه اين بار طيف سنتی پشتيبان استبداد در ايران درهم خواهد شكست و جُز تن در دادن به تغيير بنيادين در ساختار حكومتی در راستای استقرار دموكراسی، حاكميت ملی و رعايت حقوق بشر، هيچ راه ديگری در پيش نيست و بيش از اين نمی توان ملت بردبار ايران را زير فشار نگه داشت. رويدادهای چند ماه گذشته در سراسر منطقه ديكتاتورپرور خاورميانه و شمال افريقا نشان می دهد كه دوران استبداد به سر آمده و پرده آخر نزديك به فروافتادن است
ستيز با فرهنگ ايران زمين
پیرامون قهرمان ملی ایران آریوبرزن: در اين فلات کوهستانی آفتاب زده، طی زمان های دراز، انسان های بزرگی زيسته اند که هر يک در کالبد مادی و معنوی عصر خود، با شراره ای ناب بخاطر آنچه که آنها عدالت و فضيلت می شمرده اند، سوخته اند. برای خود من آشنايی با کارنامه خونين و سوزان حيات معنوی آنان يک بيداری، يک غرور و يک احساس وظيفه ژرف بود و تصور می کنم برای همه کسانی که سود يا مقام يا استغراق درهستی بهيمی، خرد و آگاهی آنها را کدر نساخته، چنين خواهد بود
دغدغه هاي سحابي براي فرداي ايران
دغدغه های „فردای ایران" کتاب ماندگار عزت الله سحابی، که گوشه هایی از آن را در سه بخش برگزیده ایم، فریادهای "وزیرانی" است دلسوز که قربانی خودبزرگ بینی ها و مال اندوزی های کسانی از تبار "ملاباشی" های صفوی شدند: چه "ولی فقیه" که در مرگ فرزندش مسئولیت درجه اول دارد، و چه یار قدیمی اش رفسنجانی که در "کودتای بیست هشت مردادی سال شصت و هشت" و سرکوب ها و کشتارهای آغاز انقلاب، و نیز "کم کردن روی" مبارزانی چون "عزت الله سحابی"، نقشی تعیین کننده بازی کرد
***************************************
جنک کهنه ثروتمندان و نوثروتمندان
تازه ترین جنگ "میان کوسه ها" در پیوند است با طرح هيأت وزيران برای اجرای ماده پنجاه و سه قانون برنامه پنجم توسعه، و درآمیزی وزارت خانه های رفاه و امور اجتماعی و کار و راه و مسکن و صنايع و معادن و بازرگانی، و "بویژه" وزارات نيرو و نفت. در این زمینه، درگیری ها بیشتر بر سر چگونگی پخش دلارهای نفتی میان خودی ها، و انتقال مالکیت های عمومی به دزدان رنگارنگ ولایی با اسم روز خصوصی سازی است
چه کساني در مسلسل هاي پينوشه هاي ريش دار خشاب مي نهند
آن چه بر نگرانی ها می افزاید، در پیوند است با کوشش های تازه در منطقه ی خلیج فارس برای گسترش درگیری های نظامی، و در مورد ایران، تلاش برای بازخوانی رویدادهایی چون لیبی و بحرین، و یا تکرار تنش های دهه ی هشتاد میلادی. در این زمینه "پینوشه های ریش دار" ایران و همتاهای تندروی جهانی شان، عملا در کنار واپس مانده ترین نیروهای منطقه قرار گرفته اند. آماج همه ی آنان، سرکوب جنبش های ملی-دمکراتیک منطقه، و در خط مقدم، به خاک و خون کشاندن "خیزش" مردم ماست
ولايي ها و صفوي ها ناکام در بهره گيري از فرصت هاي تاريخي
وولینسکی فرستاده ی ویژه روس به ایران و کسی که فروپاشی صفویان را پیش بینی کرده بود، درباره ی سلطان حسین می نویسد: "در ایران شخصی سلطنت می کند که نسبت به اتباعش هیچگونه نفوذی ندارد و تابع اوامر آن هاست، و اطمینان دارم که نه تنها در میان سلاطین، بلکه در میان عوام الناس هم چنین احمقی پیدا نمی شود. به این علت خود هیچوقت کاری انجام نمی دهد، بلکه آن را به عهده ی اعتمادالدوله وامی گذارد. شخصی که از او هم بی شعورتر است. مع الوصف این مرد چنان محبوبیتی به دست آورده که هر کاری می کند، و هر حرفی که می زند، مورد قبول شاه واقع می شود
ولايي ها و صفوي ها پيشتاز در خوار نمودن زنان
آن چه بر زنان شوربخت ما در سه دهه گذشته رفته است، چیزی نیست جز تداوم تندروی های نهادهای دینی-بازاری در سده های میانی، و با هدف "چیرگی بر بیت المال". "روسری های اجباری" و "دگراندیش ستیزی های ولایی"، بُرندگی همان شمشیر "غنیمت آوری" را دارند، که یک ونیزی پانصد سال پیش به تصویر کشیده بود: "شاه اسماعیل سپس روی به تبریز نهاد. در آن جا با هیچ مقاومتی روبرو نشد. با این همه بسیاری از مردم شهر را قتل عام کرد. سیصد تن از زنان روسپی را به صف در آوردند و هر یک را دو نیمه کردند. سپس هشتصد تن از ملازمان را که در دستگاه الوند پرورش یافته بودند، سر بریدند. حتی سگان تبریز را کشتار کردند. سپس مادر خود را فراخواند که از جهتی با سلطان یعقوب خویشاوندی داشت، و چون معلوم شد که به عقد یکی از امیران در نبرد دربند درآمده بود، پس از طعن و لعن فراوان، فرمان داد تا او را در برابرش سربریدند. گمان نمی کنم از زمان نرون چنین ستمکاره ی خون آشامی به جهان آمده باشد
از انتخابات استصوابي تا انقلاب استصوابي
شوربختانه کوشش هایی دیده می شود برای تحمیل "یک جریان"، در دوران گذار از "نظام ولایی" به سامانه ی نوین سیاسی در ایران. در این برش، رویکردهای "اتاق های فکر" عبارتند از: کوچک سازی و کوچک نمایی "الترناتیوهای نامطلوب"، و بزرگ سازی و بزرگ نمایی "الترناتیوهای مطلوب". این "دکترین"، در دیگر کشورهای رو به رشد، چون هند و افریقای جنوبی پیش تر به کار گرفته شده، و هم اکنون در مصر و تونس در حال اجرا است. انقلاب بهمن، یکی از نمونه های جا انداختن "الترناتیو های مطلوب" و "انقلابی"، در کوران جنبش ملی و دمکراتیک کشورمان بود
کرديه ها، پيشاهنگان “جنبش بابکي” ايران
آن گاه که دگرگونی اجتماعی آغاز می شود، بازگشت ناپذیر است. نمی توانید ناآگاه کنید، کسی را که خواندن آموخته است. نمی توانید خوار سازید، کسی را که سرافراز است. نمی توانید زیر فشار بگذارید، مردمی را که دیگر نمی ترسند. و این است فریادهای خاک خون خورده ی زنان شوربخت ما. رهبران راستین "جنبش بابکی" ایران، "کردیه ها" (زهرا بهرامی ها) هستند. واپسین فریادهای دلیرانه ی او پیش از مرگ، شنیدنی است
از خيابان هاي عربي تا کارخانه هاي ايراني
در کوران خیزش هشتاد و هشت یک کارشناس امور خاورمیانه گفته بود: "جهان عرب با آمیزه ای از رشک و شگفت زدگی به ایران می نگرد. مردمان شگفت انگیزی که آشکارا زندگی شان را به بازی می گیرند تا ندای شان در خیابان ها گوش شنوایی بیابد. رشک، چرا که "خیابان های عربیِ" بارها از آن سخن رفته، دارای این دلیری نیستند، و دهه هاست که رژیم های خودکامه و پلیسی-دولتی، هر فریادی از امید را در گلو خفه کرده اند". پرسش این است که چرا پس از گذشت چندین ماه، اینک "خیابان های عربی" تونس هستند که شگفتی و "رشک" ما ایرانیان را بر می انگیزند. و اینکه ما ایرانیان چگونه می توانیم این بار، "کارخانه های رشک برانگیزمان" را به جهانیان ارمغان دهیم
باز هم خامي هاي تهرانيان
در این برش که توده ها آرام آرام برای خیزشی دوباره بسیج می شوند، و بدین گونه همان "دو گام" بلندی را می آزمایند که بیشتر جنبش های پیروزمند پشت سر گذاشته اند، نگاهی به گذشته و آموزش از ناکامی ها و کامیابی های نزدیک و دور، یاری دهنده است. در این برهه بجاست که رهروان و راهبران "راستین" جنبش با پرهیز از "خامی های" گذشته، برای "خیزش دوم" که به گمان بسیار دشوارتر و پرچالش تر و خونین تر خواهد بود، "همه" ی اشکال مبارزاتی مورد پشتیبانی توده ها را تدارک بینند. در این زمینه بررسی همه سویه ی شیوه های مبارزاتی انقلاب مشروطه، جنبش نفت، انقلاب بهمن، و دیگر خیزش های دور و نزدیک جهان، در نبرد با فرمانروایانی که سرکوب تنها پاسخ آنان به پرسش توده هاست، از برجستگی ویژه برخوردار است. .
رویدادهای تازه در کشور نشان می دهند که دکترین تازه ی "اتاق های فکر"، آمیزه ای هستند از سرکوب بی رحمانه ی جنبش ملی-دمکراتیک ایران و کوشش برای ایجاد دگرگونی های نیم بند از "بالا". این دگرگونی از "بالا" را "بالایی ها" برنگزیده اند، بلکه همانند بسیاری از جنبش های پیشین ضداستعماری در آسیا و امریکای لاتین و افریقا، در حقیقت امر توده ها به سرکردگان دیکته کرده اند
ستيز کوسه ها و “زيان هاي” بازاريان، بخش دوم: خواري تاريخي
امروزه "نظام" بازاری-وارداتی "ولایی"، پیامد همان "داد و ستدهای" بیدادگرانه ای است که قائم مقام ها برای ایران "زیان بخش" می دانستند. برای پایان دادن به این "خواری تاریخی"، باید نیرو بسیجید و در این برش سرنوشت ساز تاریخی، با بهره گیری از همه ی اشکال مبارزاتی مورد پشتیبانی توده ها، جنبش ملی و دمکراتیک کشورمان را در پهنه های فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و سازمانی به پیش راند. باختر آسیا برای رهایی از بندهای "توحش و بربریت" (گفته ی وزیر مختار وقت انگلیس)، به پیروزی های "پرچمدار" آگاه و دلیرش چشم دوخته است
ستيز کوسه ها و “زيان هاي” بازاريان، بخش يکم: پارلمان بازار
خاموشی رییس اتاق بازرگانی و صنایع و معادن ایران، در حاشیه ی یک گفت و گو به من گفت: «مرحوم امام ساختاری را بنا نهاد و تا وقتی این ساختار حفظ شود، هیچ مشکلی پیش نمی آید.» او در توضیح این ساختار گفت: «ایشان به هر کدام از ما مسئولیت و جایگاهی را دادند و سر رشته ی برخی از کارها را به هر کدام از ما (انقلابیون پیروز پس از مناقشه های داخلی)، فارغ از دیدگاه های سیاسی و اجتماعی مان، سپردند. این ساختار، هم خود را حفظ می کند و هم شرایطی دارد که از درون، جناح های مختلف، آن را کنترل می کنند. بنابراین نظام جمهوری اسلامی تا زمانی که این ساختار و تقسیم کارها را در خود حفظ کند، سرپا" خواهد بود.
نام ها و ننگ ها
در این کارزار، طیف های گوناگون ملی-مذهبی مان، که شکست "تاریخی" خود را هنوز با لجاجت انکار می کنند، بجاست که شتابان تر "تکليف خودشان را با (این) نظام مشخص کنند". چرا که در صورت ژرفش جنبش، کم کم همه ی "میان راه ها" به بن بست پایانی خواهند رسید، و تنها دو راه بر جای خواهد ماند: یا راه توده ها، یا راه نظامیان
در آستان برشي تاريخي، بخش پنجم: صفويان، تراژدي عباسيان
افزایش چشمگیر داد و ستدهای جهانی از راه های دریایی و خشکی، شانس تاریخی و کم مانندی در اختیار ایرانیان گذاشت، که از آن بهره برداری بایسته نشد. یکی از خاورشناسان به "بخشی" از واقعیت نگریسته، آنگاه که یادآور شده است، توسعه عصر صفوی از راه "ادویه ی هلند" (نگارنده: یا افزایش داد و ستد های جهانی) به دست آمد. به دیگر سخن، رشد زمین های کشاورزی در ایران و گسترش دوباره ی فرهنگ یکجانشینی به مثابه ی پیامد آن، بیشتر از آن که برآیند دگرگونی های درونی باشد، از دگردیسی های بیرونی، و در درجه ی نخست ورود به بازرگانی گسترده ی جهانی، تاثیر گرفته بود. کوچندگان زمامدار در ایران، مانند عثمانیان در آناتولی، بدون ان که خود بخواهند، و بیشتر بدین دلیل که سود کشتزارها از سود چراگاه ها افزون شده بود، به فرایندی کشانده شدند، که دیر یا زود به مرگ آنان می انجامید. ایران و عثمانی می توانستند از این فرصت تاریخی برای جهشی بزرگ استفاده کنند، اگر که به راه ژاپن می رفتند. در این برش تاریخی، یکی از بزرگترین راهبندها بر سر راه نوزایی خاور، تنش های پیاپی میان کوچندگان و آرمندگان در همه ی پهنه های اقتصادی و سیاسی و سپاهی و سازمانی و فرهنگی بود. ژاپن بر خلاف دو خلافت نظامی-تجاری باختر آسیا، پس از اينكه كيفيت توليدات ابريشم را تا سطح شاخص هاي جهانی بالا برد و به بزرگترين صادركننده ي جهان تبديل گردید، صنايع نساجي را رشد داد، و کم کم فرایند صنعتی شدن را آغازید. با این رویکرد، اقتصاد آن کشور توان رقابتی خود با کشورهای اروپایی را از دست نداد و با بحران مالی پایان دوران صفوی و عثمانی روبرو نشد. این برش تاریخی را در ایران، می توان با پایان سده ی بیست و آغاز سده ی بیست و یک میلادی سنجید، که در آن درآمدهای نجومی نفتی می توانستند به صنعتی شدن شتابان کشور، و به موتوری برای جهشی بلند تبدیل شوند، که شوربختانه نشد. نظام ولایی ایران ناگزیر به همان بن بستی انجامید، که "سلطان ها" و "صدرها" و "ملاباشی های" صفوی چند سده پیش با آن روبرو شده بودند.
|
در آستان برشي تاريخي، بخش چهارم: خزان خاور
رشیدالدین رویدادی را در این برش تاریخی به رشته ی تحریر می آورد که درد آلود و آموختنی است: اگر کسی در تمامیت آنجا (یزد) می گردید قطعا یک آفریده را نمی دید که با وی سخن گوید یا حال او بپرسد و معدودی چند که مانده بودند، دیده بانی معین داشتند، چون از دور یکی را بدیدی، اعلام کردی (و) جمله در کهریزها و میان ریگ ها پنهان شدندی
در آستان برشي تاريخي، بخش سوم: چيرگي فرهنگ کوچنده
در اين دوران براي نخستين بار، بر تمامي كارگاه هاي صنعتي و بازرگاني و خرده فروشي، مالياتي به نام "تمغا" بسته شد. دريافت گزاف ماليات ها بازتاب مرگباري بر پيشه وري و بازرگاني داشت. افزون برآن، با مالياتي ديگر به نام "طرح"، بازرگانان و پيشه وران ناگزير بودند، خوارباري را كه دولت به رسم خراج از كشاورزان مي گرفت، چهار تا پنج برابر گرانتر از قيمت بازار خريداري كنند. هم چنين براي انتقال كالا در «درون کشور!!!»، حقوق گمركي يا «باج» تعيين شد، و پرداخت آن به بازرگانان بزرگ، و نيز بیشتر، به پيشه وران تحميل گرديد. وضع پيشه وراني كه برده شده و در كارخانه هاي دولتي كه اسلحه و لباس و لوازم سپاهيان را تهيه مي كردند، بسيار سخت تر بود. كارخانه هاي دولتي اي كه در سال 1320 ميلادي در ايران پديد آمدند، ملك دولت شناخته مي شدند و كاركنان آنان نسل در نسل برده بودند. به دیگر سخن در باختر آسیا و فلات ایران، کم کم نشانه های چندانی از کارخانه های پایان دوره ی ساسانی، و با کارگرانی بیش از «هزار تن»، بازپس نماند
در آستان برشي تاريخي، بخش دوم: رشد پهنه ي زمامدازي
همبستگی میان مادها و پارس ها و ایلامی ها و بابلی ها، زمینه ی شکست آشوریان در باختر آسیا را فراهم ساخت. آشوریان برای چندی از پشتیبانی نظامی مصری ها و آرامی ها برخوردار شدند، ولی به دلیل نداشتن پایگاه توده ای، شکست خوردند، و در باختر آسیا، به گفته ی دیاکونوف «عموم مردم از نهضت ضد آشور پشتیبانی کردند». به «گمان زیاد» کوروش در باختر آسیا به کشورگشایی گسترده روی نیاورد و بیشتر، دستگاه اداری و دیوانی و لشکری مادها و ایلامی ها، و حتی بخش بزرگی از پهنه ی زمامداری آن ها را در دست گرفت، و سیستم دولتمداری پیشین را تکامل بخشید
در آستان برشي تاريخي، بخش يکم: پيدايش و رشد نهادهاي دولتمدار
شناخته شده ترین دولت کهن سال ایران، دولت ایلا م بود، از نزدیک به 4000 سال تا 639 سال پیش از میلاد. مراحل رشد "دولت" در این برش را می توان به گونه ی زیر برجسته کرد. در آغاز، زمامداریِ قبیله ای و ویسی، همراه با پیچیده شدن لایه بندی درونی در یکان های اقتصادی-اجتماعی، بوجود آمد، و ریشه دواند. در پیِ آن، نخست در چند نقطه ی ایلام، شهر-دولت های مستقل و جداگانه ای پدیدار شدند که پاره ای از آنان مانند شوش، آوان، باراخشه، سیمانس، خوخنور و انشان، پایه های اساسی دولت یگانه و سرتاسری ایلام را استوار ساختند. در برش بعدی، شهر-دولت هایِ جداگانه بنا به نیازهایِ دوسویه و چندسویه، از آن دست مبارزه با دشمن مشترک، اتحادیه هایی برپاکردند و برای یکسان سازی و هماهنگیِ کارکردهایِ ارتشی، فرماندهی از میان خود برگزیدند. پیدایی دولت یگانه ی ایلام در نیمه ی دوم هزاره ی سوم پیش از میلاد، به سرکردگی "پوزواراین شوشی ناک"، برآیندِ ناگزیرِ این روند بود
بازاريان: ستون نخست ولايت
نماينده ولايت فقيه به شکست سي ساله در برابر بازار اعتراف مي کند
|
|
نسبت ماليات بر توليد ناخالص داخلي در كشورهاي پيشرفته و توسعه يافته بيش از 45 درصد است، اين نسبت در كشورهاي در حال توسعه بين 15 تا 20 درصد است و اما، در ايران بين 7 تا 8 درصد. يعني در ايران اسلامي كمترين ميزان ماليات دريافت مي شود و به همين علت كشور ما در دنيا به «بهشت مالياتي» شهرت دارد. ميزان فرار مالياتي در جمهوري اسلامي ايران 50 تا 60 درصد است. كارمندان و حقوق بگيران كه چه بخواهند و چه نخواهند قبل از دريافت حقوق ماهانه، ماليات تعيين شده را پرداخت مي كنند. صاحبان صنايع و توليدكنندگان كالا اگرچه در برخي از موارد براي فرار از ماليات، حساب سازي مي كنند ولي محاسبه مالياتي آنها روال و فرمول تعريف شده اي دارد و مطابق قانون دريافت مي شود. بنابراين پرسش آن است كه چه كساني از پرداخت ماليات فرار مي كنند و رقم 50 تا 60 درصدي فرار مالياتي را پديد مي آورند
موتلفه اي ها واسط ميان بازاريان و دولت
|
|
حجره داران بازار تهران بخاطر نفوذ سياسي و تصميم گيري متحد، از حدود 30 سال گذشته به مميزان سازمان امور مالياتي اجازه نداده اند حسابها و دفاتر آنها را كنترل كنند و همواره با چانه زني و توافق، درصد كمي به ماليات قطعي سال قبل خود افزوده اند. همين مساله باعث شده ماليات يك واحد صنفي در بازار تهران نسبت به واحد صنفي مشابه در سطح شهر بسيار پايين تر باشد. درحال حاظر سرقفلي برخي حجره هاي بازار تهران ميلياردها تومان خريد و فروش مي شود اما آنها بر اثر نفوذ سياسي و اعمال فشار بر دولت، هرسال حتي يك ميليون تومان نيز ماليات نمي پردازند
|
در 10 سال گذشته بيش از 300 ميليون دلار صرف واردات پارچه چادر مشكي براي حفظ حجاب زنان ايران شده است. با اين ميزان پول امكان راه اندازي 10 كارخانه براي توليد اين پارچه در كشور وجود دارد. آن هم با بالاترين كيفيت و مرغوبيت . ضمن اينكه امكان ايجاد چندين هزار فرصت شغلي به طور مستقيم و غير مستقيم وجود داشت. بسياري بر اين باورند كه سود آوري بسيار بالايي كه واردات پارچه چادر مشكي دارد، به قدري زياد است كه ميتواند هر نوع وسوسهاي را كه بخواهد آن بازار را با چالش روبرو كند ،به راحتي سركوب كند. در تمام سالهاي گذشته سودآوري بالاي اين كالا خيليها را به سوي خود جلب كرده است . از كارخانهتوليد لاستيك تا شركت سرمايهگذاري و نهادهاي امنيتي و نظامي و تا اشخاص حقيقي و حقوقي ، همه وارد اين تجارت پر سود شدهاند
بنياد-موقوفه خواران: ستون دوم ولايت
ولايت فقيه چه هزينه هايي دارد
|
|
سالانه دهها هزار میلیارد تومان به حساب بیت رهبرى ریخته مى شود. منابع مشخص و شناختهشده این ورودىها درآمد آستانهاى قدس (درمد حاصل از غبار روبى و موقوفات رضوى یا دیگر قبور خاندان ائمه در ایران)، بنیادها (مثل مستضعفان و جانبازان، شهید، ۱۵ خرداد، مسکن) و مجموعه اوقاف کشور هستند. همچنین در کشورى که ولى فقیه صاحب اموال بى صاحب، مصادرهاى و انفال (تمام معادن زیر زمین، اراضى موات، جنگلها و دیگر منابع طبیعى) به حساب مى آید منافع ناشى از اجاره یا فروش همه اینها به حساب رهبرى ریخته مى شود یا مى تواند ریخته شود. در عرض سى و یک سال گذشته حتى در حد یک صفحه کاغذ گزارشى از حسابهاى رهبرى و دستگاه وى و دخل و خرج این حسابها به مردم ایران عرضه نشده است
|
افشاگری ها و سندها، مشت پاره ای از سردمداران حکومت، از آن میان آیت الله امامی کاشانی، آیت الله یزدی، عباس واعظ طبسی، هاشمی رفسنجانی، علی فلاحیان، حائری شیرازی، ناطق نوری، ابوالقاسم خزعلی، حجت الاسلام معزی و دیگران را باز نموده است. بنا بر این داده ها، این افراد در کنار بسیاری دیگر از گردانندگان، در فساد مالی و رانت خواری و زمین خواری، شرکت گسترده داشته اند. برای نمونه آستان قدس رضوی مالک مستغلات بسیاری در سراسر ایران است. این بنیاد همچنین تعداد زیادی هتل، کارخانه، مزرعه و معدن را در اختیار دارد. مجله فوربس تعیین و تخمین میزان دارایی های آستان قدس را غیر ممکن می داند زیرا آستان قدس هرگز میزان دارایی ها و اموال خود را منتشر نکرده است. فوربس به نقل از اقتصاددانان ایرانی ارزش دارایی های خالص آستان قدس را بیش از ۱۵میلیارد دلار تخمین زده و به این نکته اشاره کرده است که آستان قدس همچنین نذورات و کمک های سخاوتمندانه میلیون ها زائری را که سالانه به مشهد سفر میکنند در اختیار می گیرد
مفسدان اقتصادي به “رهبر” متوسل مي شوند
|
|
از گفته هاي عباس پاليزدار پيش از دستگيري: چرا ما نمي توانيم با مفاسد اقتصادي برخورد كنيم چون سران بزرگ مملكت در اين رابطه دخيل هستند و در حال حاضر دولت به تنهايي به مبارزه با اين مفاسد برخاسته كه فكر مي كم نتواند موفق باشد. اگر بخواهم فقط چند پرونده كوچك مفاسد اقتصادي را بگويم آنوقت مي بينيد كه چه مصيبتي كشور را گرفته كه داد رهبر را هم درآورده و به خاطر بعضي مسايل رهبر بايد به صورت سربسته به مردم بگويد كه در كشور چه خبر است. كساني كه به عنوان مفسد اقتصادي در كشور در حال فعاليت هستند تحت حمايت شاهرودي رئيس قوه قضاييه قرار دارند. وقتي طي 16 سال گذشته پرونده هايي از مفاسد اقتصادي بررسي شده و مديران به دادگاه معرفي و دادگاه حكم 5 ريال 10 ريال براي متهمان داده، ببينيد چه مصيبتي بر سر كشور آمده است. پرونده شهرام جزايري هم كه مطرح شد، مانند هزاران پرونده مفاسد اقتصادي ديگر است، ولي چون شهرام جزايري اسامي يكسري مفاسد اقتصادي و افراد وابسته را اعلام كرد مورد ضرب و شتم قرار گرفت چرا كه منافع بسياري از علما و سران به خطر افتاده بود. در حال حاضر 123 پرونده مفاسد اقتصادي كشور در كميته تحقيق و تفحص مجلس در دست بررسي است ولي اگر بخواهيم پرونده واقعي مفاسد اقتصادي را بيان كنيم، اصلاً نمي توانيم باور كنيم. مجلس خواست از خود قوه قضاييه تحقيق و تفحص كنند، كه مخالفت كردند و نگذاشتند و به رهبر انقلاب متوسل شدند
|
مبارزه با “علما و سران فاسد” تنها يک بازي سياسي
|
|
از گفته های تازه ی عباس پالیزدار: هر چه به اين نمايندگان گفتم چرا گزارش در مجلس قرائت نمیشود آنها به نزديکی انتخابات مجلس هشتم اشاره میکردند و میگفتند الان زمان برای اين کار مناسب نيست و بيشتر نمايندگان به دنبال کارهای انتخابات خود هستند. شما نگران نباشيد گزارش قطعا در مجلس قرائت میشود. فقط بايد تلاش کنيم نمايندگان عضو کميته تحقيق و تفحص در انتخابات بعدی هم رأی بياورند تا کار محکمتر پيش برود. لذا من هم همه تلاشم را کردم تا اين نمايندهها در شهرشان رأی بياورند. بعد از انتخابات و در حالی که هنوز دوره مجلس هفتم تمام نشده بود، از چند تن از نمايندگان خواستم که گزارش تحقيق و تفحص براساس وعدهای که دادهاند در مجلس قرائت شود. اين بار بهانهديگری آوردند و گفتند فضای کشور برای اين کار آماده نيست بارها از طرف آقای احمدینژاد و اطرافيان ايشان مطرح شده بود که بنده را به نوعی وارد سيستم اجرايی میکنند و بارها از من حمايت شده بود، با خود آقای احمدینژاد هم ديدار داشتم، بعضی از مباحثی که ايشان درباره مفاسد میگفت من منتقل کرده بودم که نقطه اوج آن جريان مناظرات انتخابات گذشته بود. جريانی سوار صداقت من شد. آمدند همان حرفهای من را تکرار کردند و در سخنرانیها همانها را گفتند ولی معلوم نشد چه کار کردند. اگر بحثها درست بود چرا هيچ اقدامی نشد. چرا کار را دنبال نکردند؟ حتی به اندازه رکسانا صابری جاسوس هم از منی که به اصطلاح مورد اعتماد بودم حمايت نشد. حکم يک جاسوس از هشت سال صفر شد و رفت آن وقت فقط از حرفهای من استفاده سياسی شد. مگر ادعای مبارزه با مفاسد را نمیکردند میگويم اصلا عباس پاليزدار را مثلا نمیشناختيد چطور همان حرفها در جاهای مختلف اما عملا پيگيری برای درستی يا نادرستی ادعاها نکردند. اگر درست بود چه کردند؟ حداقل میآمدند میگفتند اين حرفهايی که پاليزدار زده اين مقدار درست است اين مقدار نادرست است. چرا وسط کار از من تعريف میکنند و بعد انگار نه انگارا
|
پاسداران: ستون سوم ولايت
نظام ولايي به رژيمي کاملا نظامي بدل مي شود
|
|
ساختار رژیم جمهوری اسلامی از حکومت روحانیون شیعه، با پشتیبانی نیروهای انتظامی، به رژیمی کاملا نظامی تبدیل شده است. اعضای شاغل و بازنشستۀ سپاه پاسداران در اغلب مراکز قدرت نفوذ کرده اند، و سپاه به مجتمع عظیم بازرگانی تبدیل شده است، که خارج از قوانین جاری کشور عمل می کند و هیچ محدودیتی برای خود قائل نیست. رژیم جمهوری اسلامی رفته رفته همانند سایر رژیم های دیکتاتوری نظامی می شود: یک مجتمع صنایع نظامی، که در پشت دستگاه اداری غیرنظامی پنهان شده است.در چنین شرایطی، تحریم علیه ایران کار مشکلی است. اگر جامعه بین المللی تنها به تحریم های عمومی علیه ایران اکتفا کند، در آن صورت قدرت سپاه بیشتر خواهد شد
نظاميان کانون هاي کليدي را کنترل مي کنند
|
|
چندین سال است حاکمان بر ایران مدعی هستند که مسئولان کشور متخصصان و نخبگان هستند و «پیشرفت عظیم ایران» نیز ناشی از قرار گرفتن این افراد در راس امور است. در این تحقیق، نامی از سرداران سپاه که در امور نظامی – امنیتی –اطلاعاتی و...قرار دارند نمی بریم. تنها به معرفی برخی از «نخبگان نظامی» که در راس امور قرار دارند، می پردازیم.کلیه اسامی زیر از سرداران سپاه پاسداران می باشند که مدتهاست با تصاحب مقامهای کلیدی، بر کرسی مدیریت تکیه زده اند
|
سیستم نظامی ایران منحصر بفرد است، در آن، ارتشی که از دوران شاهنشاهی باقی مانده، و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران که بعد از انقلاب سال 1979 تاسیس شده، وجود دارد.این در حالیست که هم ارتش و هم سپاه دارای نیروهای سه گانه خود یعنی زمینی، دریایی و هوایی هستند. سپاه نقش ارتش دوم ایران، و همزمان نیروهای نظامی داخلی حکومت اسلامی را ایفا می کند. بسیج عملا بخشی از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران است که تعداد نفرات بالقوه آن به چندین میلیون نفر بالغ می شود. در دوران صلح در ترکیب آن 600 گردان مرد و 20 گردان زن حضور دارند. به غیر از این، در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران ساختارهایی که موظف به انجام عملیات جاسوسی-خرابکاری استراتژی هستند، مانند نیروی ویژه "قدس" وجود دارد. هم ارتش و هم سپاه از رهبر انقلاب اسلامی ایران دستور می گیرند
|
سال ۲۰۰۸ به رغم گسترش بحران مالی جهانی، برای کنسرنهای نفتی یک سال طلائی بود. برپایه آمارهای رسمی، در این سال در آمد تنها دو کنسرن نفتی شل و اکسون موبایل، با حجم بیش از هزار میلیارد دلار، از مجموع درآمد ۱۲ کشور عضو اوپک بالاتر رفت. در همین دوره مالی، درآمد نفتی همه کشورهای عضو اوپک به ۹۶۵ میلیارد دلار رسید. اوپک، بیش از ۴۰ درصد نیازهای نفتی جهان را تامین میکند. الجزایر، لیبی، نیجریه، آنگولا، اکوادور، ایران، عراق، کویت، عربستان سعودی، قطر، امارات متحده عربی و ونزوئلا در حال حاضر عضو این سازمان هستند. جمعیت این دوازده کشور نزدیک به ۳۵۰ میلیون نفر است
بزرگترين فروش جنگ افراز در دهه گذشته براي :خطر” ايران
|
|
قرار است بزرگترین معامله تسلیحاتی کشورهای عربستان سعودی و امارات، در نمایشگاه هوایی در دبی با دو کمپانی بزرگ آمریکایی «لاکهید مارتین» و کمپانی انگلیسی «بریتیش ایرواسپیس» به ارزش چهل میلیارد دلار امضا شود. به گزارش خبرنگار «تابناک»، سیستمهای دفاع موشکی و ناوهای دریایی و همچنین هواپیماهای شکاری جزو اصلی این معاملات را تشکیل میدهند. «رابرت گیتس»، وزیر دفاع آمریکا در ماه سپتامبر به شبکه الجزیره گفته بود: کشورهای خلیجفارس باید توان نظامی خود را در برابر ایران افزایش دهند، زیرا ایرانیان از حرکت نمیایستند و همواره در حال افزایش توان نظامی خود هستند
قراردادها آماده امضا هستند
|
|
هرچه آلمانیها فشارهای آمریکا را بیشتر پذیرا شدند و به تحریمهای همهجانبه علیه ایران تن دادند، خود شرکتهای آمریکایی سعی در صدور کالا به ایران کردند. یکی از کارشناسان در این مورد میگوید: «واردات ما از آمریکا در سال ۲۰۰۷، ۲۷۰ میلیون بود. برمبنای آمار گمرکی، واردات ما از آمریکا در سال ۲۰۰۸ ، ۷۲۰ میلیون شد. یعنی صادرات آمریکا به ایران در این مدت سهبرابر شده است. مسئول اتاق صنایع و بازرگانی آلمان و ایران در این مورد میگوید: «من شخصا اطلاع دارم که قراردادهای آمریکائیان در این رابطه برای امضا آمادهاند، طوری که طرف ایرانی فقط باید آن را تایید کند تا قرارداد رسمیت» یابد
|
غرب که با ۱۲,٨ درصد جمعیت جهان یک اقلیت است، بیش از پانصد سال است که بر سیاره ما اعمال قدرت میکند. اواخر قرن پانزده، زمانی که زمین گرد شد، بعد از چهارمین سفر کریستوف کلمب، قتل عام آمریکای لاتین، سپس سیصد و پنجاه سال برده فروشی، بعد از آن به مدت صد و پنجاه سال قتل عام دوره استعمار و اشغال اراضی، و امروز استبداد از طرف سرمایه مالی جهانی. سال گذشته پانصد تا از بزرگترین کنسرن های خصوصی جهان بنا به آمار بانک جهانی رویهم رفته به بیش از پنجاه و دو درصد تولید ملی جهان تسلط داشتند. این سرمایه مالی در دست چندین نفر الیگارش غربی چنان قدرتی دارد، که نظیرش را پیش از این در تاریخ بشریت هرگز هیچ شاهی، قیصری یا پاپی دراختیار نداشت
دگرگوني هاي ريشه اي در ايران گريزناپذير است
|
|
در ایران امروز نیز راهی جز رویکردهای عصر رنسانس در اروپا و اقدام هایی در راستای اصلاحات نادری و انطباق آنان بر شرایط کنونی ایران، برای چیرگی بر واپس ماندگی و دستیابی به رشد شتابان و پایدار وجود ندارد. به گونه ی فشرده می توان از جمله آماج های کوتاه مدت اقتصادی زیر را برای رهایی از بن بست های روبنایی کنونی در نظر گرفت: بازپس گرفتن دارایی های ملیِ زیر کنترل بنیادها و موقوفه ها و ارگان های نظامی، ایجاد شرایط برابر مالی برای همه ی آیین ها و تامین مالی آنان از راه باورمندان شان، تهیه "فهرستی از دارایی های ملی تاراج شده" از سوی دست اندرکاران رژیم و دستیاران درون و برون مرز آنان برای ارائه به دادگاه های داخلی و بین المللی (همانند "رقبات نادری" که تاثیری سیصد ساله بر جای گذاشت و جایگاه اقتصادی و اجتماعی دین سالاران را درازگاه کاهش داد)، از میان برداشتن "دولت در دولت" های موجود مانند "شورای نگهبان" و "مجمع تشخیص مصلحت" و "سازمان مدیریت بحران" و جلوگیری از دخالت ارگان های همگون آن در فرایندهای اقتصادی، کاهش توان بازار سنتی و دست اندرکاران بازرگانی انگلی-وارداتی
|
راهکارهايي براي دستيابي به اقتصاد غيرنفتي
|
|
در ایران نشانی از یک دوران گذار تدارک شده و یک جهش اقتصادی برای ورود به بازار جهانی، در دست نیست. از یک سو کوشش می شود تا دستورات بانک جهانی و صندوق بی نالمللی پول و سازمان تجا رت جهانی در زمینه های برداشتن یا رایانه ها و کاهش تعرفه های گمرکی و خصو صی سازی و غیره به اجرا در آیند و ازدیگرسو در راه بالا بردن توان اقتصاد داخلی تنها گا م هایی شکننده و نااستوار برداشته می شود. بازتاب های آن عبارتند ا ز تورم فزاینده، کاهش ارزش پول داخلی، افزایش واردات و کسری ت ا ر ز بازرگانی برون مرزی. ب ر پای هی این داده ها روشن است که ورود به سا زمان تجارت جهانی و اجرای سیاست درهای باز، به گسترش بازار مصرف داخلی از راه هزینه کردن درآمدهای نفتی و گازی خواهد بود
به سوي بازارهاي همگراي منطقه اي و صلح پايدار در باختر آسيا
|
|
سازمان همگرای باختر آسیا میتواند بر آماجهای زیر پافشاری کند: بیرون راندن نیروهای نظامی بیگانه، ایجاد مقررات و تسهیلات برای امنیت منطقه به کمک کشورهای عضو، همکاریهای نظامی مشترک و صلحجویانه، پایان جنگها و تنشهای منطقهای، کاهش هزینههای غیرضرور نظامی، تامین نیازهای تسلیحاتی ضرور به گونه ی برجسته از کشورهای عضو، برچیدن همهی پایگاههای نظامی کشورهای غیرعضو، کوشش برای انحلال تمامی پیمانهای نظامی در پهنهی جهانی، و تلاش برای ایجاد جهانی آزاد از جنگافزارهای کشتار همگانی
|