شاملو: همین بس که یــــــــــاری اش مدهی، ســــــــــواری اش ندهی
سروده ای از احمد شاملو، با آرزوی آن که راهنمایی باشد برای نیروهای رنگارنگِ درون و برون "ولایت"، که اگر واقع بین باشند و مردمی، شایسته است پس از این همه ظلمت-تابی، چشم از "یاریِ نظام" و "سواریِ جنبش" و "مدیریت بحران" بردارند، چرا که گویا این بار، گاهِ پگــــــــــاه است
بهتان مگوی
که آفتاب را با ظلمت نبردی در میان است
آفتاب از حضور ظلمت دل تنگ نیست
با ظلمت در جنگ نیست
ظلمت را به نبرد آهنگ نیست
چندان که آفتاب تیـــــــــــغ برکشد
او را مجالِ درنگ نیست
همین بس که یــــــــــاری اش مدهی
ســــــــــواری اش ندهی
ياد شاعر بزرگ آزادی را گرامی می داريم
احمد شاملو، خنياگر آزادی طی نيم قرن از سروده ها و زندگی پربارش شعله ای سوزان برافروخت، او تجسم خلاف آمد وهنی بود که بر تبار انسان می رود. گرامی داشت شاملو در حکم زنده نگاه داشتن شعله ای است که آدمی در جهان پريشيده ی کنونی بيش از هر زمان ديگر بدان نياز دارد
کانون نويسندگان ايران
٣٠ /تير/ ١٣٩٢
در همين پيوند
سروده اي از برتولد برشت: کشتن را گونه هاي فراوانيست
سروده اي از ناظم حکمت: آزادي
نيما: شعــــــــــــــــــــــر چيست، فکرکن
در استانه ي توفان روبنده اي ايستاده ايم، همراه شـــــــــــــــــــــــو
کانت: دليــــــــــــــــــــــــــــر باش، اين است شعار روشنگري
الگويي براي زنان امروز و فرداي ما: شخصيت سال از شيلي
کرديه ها و ستوده ها، پيشاهنگان زنان ايران
|